منبع: نیویورکتایمز
تاریخ انتشار: 25 سپتامبر 2024
نویسنده: توماس فریدمن
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
«توماس فریدمن»، تحلیلگر ارشد، روزنامهنگار و پژوهشگر سیاسی است. محور آثار و نوشتههای او جهانیشدن، تجارتخارجی، محیطزیست و بهویژه سیاستهای غرب آسیا و خاورمیانه است. مقالاتش بازتاب وسیعی در رسانههای جهان دارد و ۳ بار برندۀ «جایزۀ پلیتزر» شده است. او نویسندۀ هفت کتابِ تحسینشده، ازجمله «از بیروت تا اورشلیم» است. فریدمن، ستوننویسِ افتخاریِ نیویورکتایمز است. او در این مقاله به زوایای جنگ غزه و تبعات آن بر خاورمیانه پرداخته است.
نویسنده بر این باور است که پیشبرد «دکترین بایدن» میتواند به آتشبس، توقف جنگ و «راهحل دودولتی» بینجامد و اگر زودتر به کار گرفته میشد، چنین فجایعی رخ نمیداد. او نتانیاهو را سیاستمدار افسارگسیختهای قلمداد میکند که تابع فرامینِ لابیهای تندروی جناح راست (پارتی آف گاد و اِیپک) است؛ سیاستمداران تمامیتخواه و متنفذی که بر طبل جنگ میکوبند و با میانهروی، آتشبس و راهکار دو دولتی مخالفاند. بیبی دکترین خاص خود را دارد که در تقابل با دکترین بایدن است. فریدمن میگوید: «روایت نتانیاهو یکسویه و دستانش آلوده است. او سودای انتقامجویی، نسلکشی و سلطۀ تماموکمال بر کرانۀ باختری و غزه را دارد.» و هشدار میدهد که «به هر نحو ممکن باید با پیوستن به ائتلاف متحدان ِعرب و اروپایی، بحران کنونی مهار گردد تا خونریزی و نسلکشی در منطقه خاتمه یابد.»
*شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است و در این مورد خاص نگاه غربی به موضوع را برای ما روشنتر می کند.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران/ ترجمه: از تهاجم ۷ اکتبر حماس و حملۀ ۸ اکتبر حزبالله به اسرائیل، جهان پیوسته با این پرسش مواجه است که «اسرائیل قصد دارد چه کند؟» اگر مهاجمان از مرزهای غربیِ شما عبور کنند و جان صدها شهروند را بگیرند، بسیاری را مجروح کنند، بربایند، آزار جنسی دهند و روز بعد هم موشکهایی بر فراز مرز شمالی کشورتان به اهتزاز درآورند تا هزاران غیرنظامی از خانههایشان رانده و آواره شوند، چه میکنید؟ چه راهی پیش روی شما قرار دارد؟ [ آقای فریدمن به این که ابتدا به ساکن نبوده اشاره نکرده/ع.ا]
این که «اسرائیل میخواهد چه کند؟» پرسش مهم و به جایی است که منتقدان اسرائیل غالباً از پاسخ به آن طفره میروند؛ اما فقط منتقدان از پاسخ به این پرسش عاجز نیستند؛ دولت اسرائیل به رهبری «بنیامین نتانیاهو» هم چنین است و میخواهد من، شما، اسرائیلیها و همۀ دوستان و دشمناناش باور کنیم که همیشه فقط یک پاسخ و یک راهکار مشخص در قبال این پرسش وجود دارد.
راهکار بیبی این است که غزه را اشغال کند، رهبران و مبارزان حماس را از بیخوبُن بکند، غیرنظامیان را قلعوقمع کند، به سراغ حزبالله لبنان برود و هر دو گروه مهاجم یعنی حماس و حزبالله را بدون تأمل استراتژیک برای ورود به کارزار و خروج از تنش، از صفحۀ روزگار محو کند.
از روز نخست بر این باور بودم که ماجرای حمله به اسرائیل، تلۀ سیاسی است و دولت بایدن هم نتوانست از درغلتیدنِ اسرائیل به آن جلوگیری کند. راهکار بایدن در اصرار به پیمودنِ راهی دیگر، راهی بهتر و ناآزموده به جایی نرسید و حالا دیگر مُشتزنی چارۀ کار نیست. اکنون کشور یهودی اسرائیل [در نگاه نویسنده] در خطر جدی قرار گرفته و این خطر چنانکه در مقالات پیشین هم اشاره کردم، از حزبالله عربی و ائتلاف حاکم بر اسرائیل یعنی حزب خدا اسرائیلی ناشی میشود.
[م. حزب خدا (Party of God) ، ائتلافی از شهرکنشینان یهودی و مسیحیان راست افراطی است که از نتانیاهو میخواهند سراسر منطقه از رود اردن تا دریای مدیترانه را بدون هیچ خط مرزی و بهطوردائم کنترل کند. پارتیآفگاد، لابی تندروی راستگرا، نژادپرست و حامی اصلیِ نتانیاهو است که بر طبل جنگ میکوبد و با آتشبس و راهکار دو دولتی مخالف است. نویسنده در مقالۀ دیگری اشاره میکند که نتانیاهو با دو حزبالله مواجه است و مهار حزبالله داخلی را مهمتر از حزبالله خارجی میداند. فریدمن هشدار میدهد که نخستوزیر اسرائیل باید تصمیم مهمی بگیرد که میتواند مخاطرهآمیزتر از حذف حزباللهِ عربی باشد. او باید احزاب میانهروی اسرائیل را جایگزینِ جناح تندرو سازد تا جنگ پایان یابد و استراتژی صلح بایدن محقق گردد. (منبع: نیویورکتایمز، توماس فریدمن، مقالۀ «مناقشۀ اسرائیل-حزب الله-حماس-ایران واقعاً دربارۀ چیست؟»]
هرگز در مورد دلایل کلانِ وقوع جنگ، نظرات موهومی نداشتم و میدانم این وضعیت، حاکی از استراتژی راهبردیِ ائتلاف مقاومت برای حذف تدریجیِ دولت یهود، تضعیف متحدانِ عربِ آمریکا و کاهش نفوذ ایالات متحده در منطقه است. این استراتژی، اسرائیل را از حمله به تأسیسات هستهایِ جناح مقابل باز میدارد و از نیروهای نیابتی برای میراکردنِ اسرائیل بهره میبرد.
کل داستان همین است. انگیزۀ محرک و هدف این جنگ، پیشبرد منافع ائتلاف مقاومت و نیابتیها برای خنثیکردنِ ابتکار دیپلماتیکِ تیم بایدن است که بنا بود دولت اسرائیل، تشکیلات خودگردان فلسطین و عربستان سعودی را به ائتلاف صلح بکشاند.
[م. دکترین بایدن، بزرگترین تغییر استراتژیک در خاورمیانه از زمان پیمان "کمپ دیوید" در سال ۱۹۷۹ میلادی است و بر رفع بحران مداوم در خاورمیانه متمرکز است. بخش عمدۀ این بحران از اسرائیل و جنگ غزه نشأت میگیرد. فریدمن از این راهبرد استراتژیک با عنوان "دکترین بایدن" یاد میکند و معتقد است که برای رفع بحران باید بر 3 چالش بزرگ فائق آمد تا غیرنظامیشدنِ فلسطین به رهبری تشکیلات خودگردان محقق گردد: ۱-چگونگی خروج از غزه و ایجاد امنیت در منطقه ۲-کنترل درگیری با فلسطین در کرانۀ باختری ۳- پایاندادن به درگیری منطقهای با ایران.
دکترین بایدن ۳ مرحله دارد: ۱- مبارزه با نیروهای نیابتی ۲- ابتکار عمل دیپلماتیک برای ترویج ایدۀ کشور فلسطینی با رسمیتدادن به کشور غیرنظامی فلسطین در کرانۀ باختری و نوار غزه و ایجاد مجموعهای از سازوکارهای امنیتی ۳- ائتلاف امنیتی گستردۀ ایالات متحده با عربستان سعودی با عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل. فریدمن میگوید: «افسوس که دکترین بایدن تحتالشعاعِ دکترین بیبی قرار گرفته که بر پیشبرد هر اقدامی برای اجتناب از مذاکرۀ سیاسی با فلسطینیها متمرکز است. علت آن است که سیاست میانهروانه و آشتیجویانه، مستلزم مصالحۀ ارضی در کرانۀ باختری است که اتحاد سیاسی نتانیاهو با راستگراهای افراطیِ اسرائیل را درهم می شکند.» (منبع: نیویورکتایمز، توماس فریدمن)]
[م. «تشکیلات خودگران فلسطین» یا «حکومت ملی فلسطین»، دولت حاکم بر کرانۀ باختری و متعلق به "سازمان فتح" است که در سال ۱۹۹۴، متعاقبِ انعقادِ «پیمان اسلو» بین سازمان آزادیبخش فلسطین و اسرائیل به عنوان "حکومت انتقالیِ پنج ساله" تأسیس شد تا در این مدت مذاکرات نهاییِ دو طرف انجام پذیرد. طبق پیمان اسلو، کنترل مسائل امنیتی و کشوریِ مناطق شهرنشین و کنترل مسائل کشوریِ مناطق روستایی به حکومت فلسطین تفویض شد. بقیۀ مناطق ازجمله مناطق مسکونیِ اسرائیل، درۀ اردن و جادههای عبوری در مناطق فلسطینینشین تحت کنترل انحصاری اسرائیل باقی ماند و بیتالمقدس شرقی هم از شمول مفاد این پیمان مستثنی شد.
حکومت ملی فلسطین را نباید با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) اشتباه گرفت. ساف تنها نهادی است که به عنوان نمایندۀ مردم فلسطین در سطح بینالمللی شناخته میشود و در سازمان ملل نیز عضویت دارد. اما تشکیلات خودگردان به امور داخلیِ مناطق فلسطینینشین میپردازد. بیشتر منابع مالی دولت خودگردان فلسطین از طریق کمکهای بلاعوض کشورهای عضو اتحادیۀ عرب تأمین میشود. دولت خودگردان، کمکهای مالی قابل ملاحظهای را از اتحادیۀ اروپا و ایالات متحده دریافت میکند. از آغاز انتفاضۀ دوم، تشکیلات خودگردان، در حال از دست دادنِ مشروعیت در مناطق فلسطینینشین (نوار غزه و کرانۀ باختری) و خارج از کشور است. آریل شارون و جرج بوش از مذاکره با یاسر عرفات (رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین) سرباز زدند. او کسی بود که به ادعای آنان نهتنها به حل معضل کمکی نکرد، بلکه منجر به بحران در رابطۀ طرفین شد. این در حالی بود که عرفات پیمان صلح اسلو را در سال ۱۹۹۳ امضاء کرده بود. در ژانویۀ سال ۲۰۰۶، حماس در انتخابات مجلس فلسطین به پیروزی دست یافت و از این رهگذر جایگزین جنبش فتحِ عرفات به عنوان حزب رهبریکنندۀ مردم فلسطین شد. بنابراین در حال حاضر ریاست تشکیلات خودگردان با محمود عباس از جنبش فتح است. اسرائیل، تشکیلات خودگردان را متهم به بیکفایتی و حمایت از جناح ضد اسرائیل میکند. (منبع: میدلایستپرس، میراث عرفات)]
راهبرد ائتلاف مقاومت، برافروختن حلقهای از آتش، گرداگرد اسرائیل است و به زعم خودشان، راهبری شکیل و بینقص است تا اسرائیل را با قربانیکردنِ هر تعداد فلسطینی و لبنانی که لازم باشد، نابود کنند، اما هرگز جان مردم خود را به خطر نیندازند. حاضراند تکتکِ لبنانیها، فلسطینیها، سوریها و یمنیها را به کشتن دهند تا اسرائیل را از بین ببرند و حواس جهان را از سلطۀ بیچونوچرا بر شهروندان خود و نفوذ امپریالیستی بر لبنان، یمن، عراق و سوریه پرت کنند.
[م. فریدمن در مقالۀ دیگری، به چراییِ جنگهای بیپایان در خاورمیانه پرداخته، از ظهور عصر جدیدِ ائتلافها در روابط بینالملل سخن گفته و مناقشات موجود را از منظر تقابلِ دو ائتلافِ یکپارچۀ جهانی یعنی «ائتلاف دموکراتیک (مشمولیت)» و «ائتلاف اتوکراتیک(مقاومت)» شرح داده است. او معتقد است که برای فهم حملات ویرانگر اسرائیل به حزبالله و مواجهۀ یکپارچۀ ائتلاف نخست با ایران، روسیه، کرۀ شمالی و حتی چین، باید ماجرا را در چارچوب تقابل گستردهتری قرار داد که جایگزین جنگ سرد شده و سمتوسوی روابط دیپلماتیک را در دنیای نوین مشخص میکند. (منبع: نیویورکتایمز، مقالۀ «مناقشۀ اسرائیل-حزب الله-حماس-ایران واقعاً دربارۀ چیست؟»]
مشکل اسرائیلیها و یهودیها این است که میدانند دولت نتانیاهو به مواجهه با جدالی نابودگرانه واقف است، اما از انتخاب راه درست سرباز میزند. بیبی این راه را مغایر با منافع سیاسی نخستوزیر و منافع ایدئولوژیکِ ائتلاف حزبیاش میداند. اسرائیل با تهدید وجودی از خارج مواجه است و نخستوزیر و متحدانش، منافع سیاسی و ایدئولوژیکِ خود را در اولویت قرار دادهاند. آنها در گیرودار نزاع بر سر بقای ملیاند و گروگانهایشان یکی پس از دیگری در غزه میپوسند. به رقابتهای داخلی چسبیدهاند و اخیراً هم کودتایی قضایی برای کنارزدنِ دادگاه عالی اسرائیل برپا کردهاند. آنها یکی از شرمآورترین اپیزودهای تاریخ یهود را برپا کردهاند و شرم بر لابیِ طرفدار اسرائیل در واشنگتن (اِیپَک (AIPAC که سکوت اختیار کرده.
[م. «AIPAC اِیپَک»، کمیتۀ روابط عمومی آمریکا و اسرائیل و لابیِ قدرتمند طرفدار اسرائیل است که از سیاستهای این دولت در قوۀ مقننه و مجریۀ ایالات متحده دفاع میکند. رئیس کنونی این کمیته، «لیلیان پینکس» است. ایپک در سال 1954 با تلاش «آیاِلکِنِن» (لابیگر دولت اسرائیل) برای مقابله با واکنشهای بینالمللی به قتلعام روستاییان فلسطینی به فرمان اسرائیل تأسیس شد. این سازمان در پاسخ به نیاز اسراییل به کمکهای اقتصادی برای جذب شمار گستردۀ یهودیان مهاجر و نیز اکراه وزارت امور خارجۀ آمریکا نسبت به اعطای کمکها روی کار آمد. «جان ارنبرگ» (دانشمند یهودی و برندۀ جوایز بینالمللی متعدد) از نفوذ فراگیر لابی اسرائیل در آمریکا سخن گفته و رقابت انتخاباتی آمریکا را رقابت بر سر خدمت بیشتر به اسرائیل، رقابت بر سر تبریکگفتن به اسرائیل برای نسلکشی در غزه و بیروت قلمداد کرده است. (منبع: گاردین)]
اسرائیل برای مقابله با شبکۀ تهدیداتِ ائتلاف مقاومت به چهار ابزار نیاز داشت:
۱- «زمان زیاد» (چراکه حلقۀ آتش، یکشبه مهار نمیشد.)
۲- «منابع مالی گسترده» (بهویژه از سوی ایالات متحده و دیگر متحدان غربی)
۳- «متحدان عرب و اروپایی» (زیرا اسرائیل نمیتواند بهتنهایی در جنگ فرسایشی شرکت کند.)
۴- «مشروعیت فراوان » (که شاید از ابزارهای دیگر مهمتر باشد.)
پرزیدنت بایدن و مشاورانش نقشۀ راهی در حکمِ «استراتژی مقابله» به اسرائیل پیشکش کردند، اما نتوانستند با آمیزهای از نفوذ، دیپلماسی و اولتیماتوم آن را به بیبی بقبولانند. چنین نقشۀ راهی مستلزم متقاعدکردنِ متحدان عربِ آمریکا به اصلاح بنیادیِ «تشکیلات خودگردان فلسطین» در کرانۀ باختری با رهبری جدید و موجه و سپس موافقت اسرائیل با آغاز مذاکرات به رهبری تشکیلات خودگردان فلسطین در فرایندی بلندمدت برای نیل به «راهحل دو دولتی» بود. با ین حال اسراییل استراتزی بایدن را تاکنون نپذیرفته و در بخش دوم به این موضوع پرداخته خواهد شد. ادامه دارد...