عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 51 سال پیش و در دهم آبان 1352 خورشیدی سیاستمداری در 92 سالگی چشم از جهان بست که در عصر پهلوی دو بار نخستوزیر شده بود و 8 مرتبه هم وزیر امور خارجه. یک نوبت وزیر کشور و چهار بار نیز وزیر مختار و البته چهار دوره نمایندهٔ مجلس سنا بود و یک دوره هم نمایندهٔ رضاییه (ارومیه) در مجلس شورای ملی.
محمد ساعد مراغهای مردی ساده و بیآلایش بود و وقتی چشم از جهان بست، مالی از خود به جای نگذاشت با این حال متهم به دریافت رشوه کلان ۴۰۰ هزار دلاری شد به خاطر به رسمیت شناختن اسراییل چون در دولت او بود که ایران، اسراییل را -البته به صورت «دوفاکتو»- به رسمیت شناخت؛ به معنی موقت و مشروط یا با سطح روابط پایین. ۱۰ برش از زندگی محمد ساعد مراغهای هم موجب آشنایی بیشتر با اوست و هم با زوایای پنهان تاریخ معاصر.
یک. دربارهٔ سال و محل تولد او دو روایت ثبت شده است. اولی ۸ اردیبهشت ۱۲۵۹ در مراغه و دومی ۸ اردیبهشت ۱۲۶۰ در تفلیس. اشرافزاده نبود و حتی گفته شده پدر او سرآشپز بوده هر چند پدر به قاضی و شیخ احمد قاضیزاده شهرت داشته است.
مظفر بقایی در این باره مینویسد: «ساعدالملک به سفیری ایران در تفلیس در عهد ناصری منصوب شده آشپزباشی خود صمد آقا را همراه میبرد. محمد فرزند این صمد آقا نیز همراه میشود و در تفلیس تحصیل میکند. بعدها پرنس ارفع جای ساعدالملک را میگیرد و محمد نیز از لقب ساعد استفاده میکند. زمانی که پرنس ارفع به استانبول منتقل میشود محمد ساعد را با خود میبرد که بعدها جانشین پرنس ارفع میشود.»
دو. ساعد مراغهای در میان سیاستمداران ایرانی به شوخی و بذلهگویی شهرت داشت و لطیفهای مشهور از او زبانزد است:
«زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم اما وی با بیاعتنایی تمام سری جنباند و گفت: خاک بر سرت کنند! فلانی کنسول است تو نایبکنسولی؟! گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم. آن هم با قیافهای حقبهجانب. باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت: خاک بر سرت کنند. فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!
شدیم معاون وزارت امور خارجه که خانم باز گفت: خاک بر سرت. فلانی وزیر امور خارجه است و تو...؟! شدیم وزیر امور خارجه و گفت: فلانی نخستوزیر است... خاک بر سرت کنند!
القصه آن که شدیم نخستوزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذرخواهی بیفتد. تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد. سری جنباند و آهی کشید و گفت: خاک بر سر ملتی که تو نخستوزیرش باشی!»
سه. با این که به خاطر مقاومت مقابل کشورهای اشغالگر (متفقین) در سالهای نخست دهه ۲۰به عنوان یک چهره ملی شناخته میشد اما چنان که در آغاز آمد متهم است که او بود که باعث شد ایران اسرائیل را آن هم با دریافت رشوهای هنگفت بهصورت دوفاکتو به رسمیت بشناسد.
چهار. رجال قدیمی ایران معمولا زبان فرانسه میدانستند به گونهای که در عصر مدرن هم این سنت ادامه داشت و نمونههای بارز آن امیر عباس هویدا و شاپور بختیار بودند و زبان انگلیسی هم اما ساعد مراغهای به زبانهای روسی، فرانسوی، آلمانی و ترکی مسلط بود منتها چون فارسی را با لهجه شیرین آذری بیان میکرد برخی او را مردی ساده میپنداشتند در حالی که در سلوک شخصی اهل ادا و اطوارهای دیگر رجال نبود وگرنه در زمره برجستهترین دیپلمات های تاریخ معاصر به حساب میآید.
چندی قبل خسرو معتضد تاریخپژوه در هفته نامه «امید جوان» نوشت: "برخی گفتارها و رفتارهای مسعود پزشکیان رییس جمهوری کنونی و جدید ایران که ساده و بی آلایش مفاهیم سیاسی را بر زبان میآورد یادآور گفتار و رفتار ساعد مراغهای در تاریخ معاصر است هر چند به خاطر آن که نام ساعد با رسمیت شناختن اسراییل در تاریخ ایران ثبت شده این تشبیه را نمیتوان و نباید تعمیم داد و به کار برد".
پزشکیان نیز مانند ساعد با این که بیان فارسیِ سلیسی ندارد اما با ترکی و کردی و انگلیسی و عربی آشناست.
پنج. داستان تغییر نام خانوادگی ساعد از از «قاضی» به نام جدید هم جالب است. بر اساس تحقیقی که داوود دشتبانی انجام داده و چندی پیش در روزنامه «هممیهن»درج شد ساعد در سال ۱۳۰۳ به عنوان مستشار سفارت به آنکارا پایتخت جدید ترکیه رفت. چون مصطفی آتاتورک رهبر جدید آن کشور به نام «غازی» خوانده میشد و مستشار سفارت ایران نیز نام «قاضی» داشت برای احترام به مقام آتاتورک نام خانوادگی خود را از قاضی به ساعد تغییر داد و دولت ترکیه هم او را به این خاطر ستود. مأموریت ساعد در ترکیه ۱۱ سال به طول انجامید و غالباً در این مدت مستشار یا کاردار سفارت بود.
وقتی محمدعلی فروغی -که خود زمانی سفیر ایران در ترکیه بود- وزیر امور خارجه شد از ساعد خواست به وزارت امور داخله منتقل شود. هرچند ساعد با این انتقال موافق نبود، اما پس از مدتی او را به تعبیر امروز به فرمانداری رضاییه (ارومیه) فرستادند و دو سال در این سمت بود. سال ۱۳۱۲ فروغی مجدداً ساعد را به وزارت امور خارجه منتقل کرد و ریاست اداره اول سیاسی را به او سپرد. ساعد در ادامه، رئیس اداره دوم سیاسی شد و در سال ۱۳۱۳ به مدیرکلی رسید و در سال بعد از آن وزیرمختار ایران در شوروی شد. دو سال بعد هم وزیر مختار ایران در ایتالیا شد.
د ر سال ۱۳۱۷، ساعد به عنوان سفیر کبیر عازم مسکو شد و تا اسفند 1320 یعنی چند ماه پس از اشغال ایران هم در این سمت بود. در شبِ سوم شهریور ۱۳۲۰ مولوتف وزیر خارجه شوروی او را احضار کرد تا حمله قوای شوروی به خاک ایران و انتظار عدم مقاومت ارتش ایران را به اطلاع او برساند. برای رساندن این پیام و شاید اعتراض به تهران آمد. دوران سفارت در مسکو پلکان ترقی ساعد مراغهای شد و در این دوران به روابط مستحکم و قوی با روسها شهرت یافت.
شش. با این که مشهور است قوامالسلطنه روسها را فریفت اما ساعد مراغهای که به دوستی با روسها شهرت داشت هم بر خلاف تصور روسها عمل کرد و در ماجرای نفت شمال رویکردی داشت که حزب توده را خشمگین کرد که از نظریه «توازن مثبت» دفاع میکرد. طرفداران این نظریه میگفتند چون بریتانیا از امتیاز نفت جنوب ایران بهرهمند است امتیاز نفت شمال هم باید به شوروی واگذار شود!
احسان طبری در در روزنامۀ «مردم» در ۲۳ آبان ۱۳۲۳ نوشت: «به همان ترتیب که ما برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و علیه آن صحبت نمیکنیم، باید معترف باشیم که دولت شوروی هم از لحاظ امنیت خود در ایران منافع جدی دارد... اگر دولت آقای ساعد واقعاً میهنپرست بود این نکات را در نظر میگرفت. اگر دولت ساعد و طرفداران ایشان معتقدند که ادامه یک سیاست ضدشوروی در ایران ممکن است، دچار خبط بزرگی شدهاند.»
هفت. نام ساعد یادآور شعار «مرگ بر ساعت» در تظاهرات 5 آبان 1323 علیه اوست. علی مرادی مراغهای -تاریخپژوه- ماجرا را این گونه روایت کرده است:
دولت ساعد مراغهای در آبان 1323 با درخواست امتیاز نفت شمال از سوی استالین مخالفت کرد. هیأت روس به ریاست کافتارادزه در کنفرانسی ایران را تهدید کرده و به روسیه بازگشت، اما به مدت ده روز از 3آبان 1323 تظاهرات و متینگهایی در تهران و شهرهای مختلف در اعتراض به راه افتاد و به سقوط دولت ساعد انجامید. در تهران حزب توده هزاران نفر را آورده بود تا علیه دولت ساعد شعار دهند چون با واگذاری امتیاز نفت به روسیه مخالف کرده بود. کار به جایی رسید که در پنجم آبان 1323 ابتدا نیروهای ارتش اشغالگر سرخ به حرکت درآمدند و به گشتزنی در خیابانهای تهران پرداختند و سپس ، تظاهرات گسترده حزب توده در تهران و شهرهای مختلف آغاز شد و به مدت ده روز ادامه داشت.
وقتی جمعیت تظاهر کننده در تهران وارد میدان سپه شد یکی از رهبران تظاهر کننده از پلههای ساختمان شهرداری بالا رفت و شعار داد: مرگ بر ساعد... بیشتر جمعیت از کشاورزان و کارگرانِ بیسوادی بودند که از شهرهای مجاور با کامیونهای روسی آورده شده بودند و معنی شعار را نمیدانستند و با مشاهده ساعتِ سردرِ ساختمان شهرداری شعار دادند: مرگ بر ساعت! ناگهان ساعت بالای ساختمان شهرداری هم از کار افتاد! شاید هم کسی آن را از کار انداخته بود!
جلال آلاحمد که خود در زمره انتظامات اين تظاهرات بود بعدها نوشت : «وقتی حضور نظاميان شوروی را در خيابانها ديدم كه امنيت تظاهرات را بر عهده داشتند شرمنده شدم و بازوبند خود را باز كردم و از صف خارج شدم و گريه كردم».
هشت. تجمع گسترده در تهران در ۵ آبان ۱۳۲۳ خورشیدی در مخالفت با ساعد و در حمایت از واگذاری امتیاز نفت شمال با توجیه توازن مثبت فضای سیاسی را به شدت علیه ساعد سوق داده بود و تصور میشد هر که علیه امتیاز نفت شمال موضع بگیرد انگلیسی است. چون این گونه القا شده بود که اتحاد شوروی با سلف خود روسیه تزاری متفاوت است و حمایت از شوروی عار نبود. در این فضا رجلی که به صحنه آمد و مخالفت او با شوروی و امتیاز نفت شمال را نمیتوانستند به منزله گرایش به انگلیس بدانند دکتر محمد مصدق بود که فضا را شکست. مصدق نطق مفصلی در مجلس شورای ملی و در حمایت از ساعد در رد پیشنهاد نفتی شوروی ایراد کرد.
نُه. ساعد سالها دوستی و نزدیکی با شوروی را برای منافع ملی می خواست نه ایران را برای شوروی و برای این که نشان دهد از سر ملیگرایی است نه گرایش به بریتانیا و زیر بار درخواست بولارد وزیر مختار انگلستان برای تقاضای تأمین منابع ریالی برای تأمین نیازهای ارتش اشغالگر انگلیس هم نرفت.
در آبان ۱۳۲۳ استعفا کرد و در پی او دولت های قوام و حکیمی و هژیر آمدند که نپاییدند و دوباره سراغ او رفتند و حالا ۴ سال گذشته بود که باز نخستوزیر شد. این بار هیأتی به ریاست وزیر دارایی (گلشاییان) را برای نفت جنوب به انگلستان روانه کرد و آنان هم هیاتی به ریاست «گس» را که به مذاکرات گس- گلشاییان مشهور شد.
نیت او البته خیر بود و هنوز هم ایده ملی شدن صنعت نفت ایران مطرح نبود اما از بخت بد بار دیگر حزب توده اسباب گرفتاری او شد. چون ترور نافرجام شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ را به حزب توده نسبت دادند و دولت ساعد حکومت نظامی اعلام و بلافاصله آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی را دستگیر و ابتدا در قلعه فلکالافلاک خرمآباد زندانی و سپس به لبنان تبعید کردند و اعتبار قبلی ساعد تحت تأثیر این اقدامات زایل شد.
دَه. مهمتر از همه اما همان نکته شناسایی اسرائیل بهصورت دوفاکتو است در حالی که ایران در ابتدا از حکومت فدرالی و یک سرزمین با دو بخش یهودی نشین و مسلمان نشین حمایت میکرد.
گواه آن هم این که روز یکشنبه ۸ آذر ۱۳۲۶ برابر با ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل، طرح پیشنهادی کمیسیونی متشکل از ۱۱ عضو سازمان ملل مبنی بر تقسیم سرزمین فلسطین به دو منطقه یهودی و عرب را به تصویب رسانده بود. نصرالله انتظام هم که به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل عضو این کمیسیون بود با این طرح مخالفت کرده و طرح ایجاد کشور واحد فلسطینی را ارایه کرده بود که به صورت فدرال به دو منطقه یهودی و مسلمان تقسیم شود. به رسمیت شناختن اسراییل و نه فلسطین با دو منطقه عدول از ایده اولیه ایران بود و با واکنش شدید رهبران عرب خاصه جمال عبدالناصر روبهرو شد.
ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه» نوشته است: «شناسایی دوفاکتوی اسرائیل تصمیم شخصی شاه نبود، بلکه محمد ساعد مراغهای با مطالبه ۴۰۰ هزار دلار، موافقت هیأت وزیران را جلب و شاه را متقاعد ساخت که این شناسایی خدمت به منافع ملی ایران است».
چنان که در بالا اشاره شد پژوهش داوود دشتبانی نشان میدهد ساعد مراغهای با وجود سالها نخستوزیری و وزارت وضعیت مالی کاملا عادییی داشت و از ثروت و دارایی چندانی برخوردار نبود تا با این عدد هنگفت سازگار باشد و نتیجه گرفته: در صورت صحت این گزارش مبلغ ادعایی به دولت ایران پرداخت شده نه به شخص ساعد مراغهای.
به هر رو شناسایی اسرائیل به صورت دوفاکتو اجرا و سرکنسولگری در بیتالمقدس دایر و رضا صفینیا بهعنوان نماینده ویژه در اسرائیل انتخاب شد.
کاشانی که در دولت ساعد تبعید شده و فاتحانه بازگشته بود در بیانیهای علیه یهودیان اعلام جهاد کرد و از عموم برادران دینی خواست تا به منظور تظاهرات گرد هم آیند.
حالا دیگر انگ حمایت از یهود و اسراییل بر پیشانی ساعد نشسته بود و توجیهات او که برای امور کنسولی و سهولت رفتوآمد بازرگانان است مسموع نیفتاد و بعدتر در دولت ملی مصدق بود که حسین مکی هم در نطقی در مجلس شورای ملی به موضوع شناسایی اسرائیل در زمان محمد ساعد بهشدت حمله کرد و گفت: انجام این عمل فقط با دریافت رشوه از سوی نخستوزیر وقت امکانپذیر بوده است و تصریح کرد: «جبهه ملی ایران از اول موافق شناسایی دولت جعلی اسرائیل نبوده و نیست».
آیتالله کاشانی هم به روزنامه المصری بغداد گفت: «فسخ شناسایی اسرائیل توسط ایران حتمی است». در پی این سخنان، باقر کاظمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق در ۱۶ تیر ۱۳۳۰ در مجلس از تصمیم دولت دایر بر تعطیلی کنسولگری ایران در بیتالمقدس خبر داد هر چند که به خاطر آن که نمیخواستند آمریکاییها را تحریک کنند علت این اقدام را کاهش درآمدها بر اثر قطع صادرات نفت و الزام دولت به صرفهجوییهای ارزی عنوان کردند.
کوتاه میتوان گفت همان گونه که تمام سیاست ورزیهای قوامالسلطنه تحتالشعاع واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ قرار گرفت کارنامه متنوع و پربار ساعد مراغهای در مخالفت با منافع شوروی هم به خاطر به رسمیت شناختن اسراییل ولو به شکل حداقلی لکهدار شد و عمری زیستِ ساده را او به اتهام دریافت رشوه کلان هم آلود و عجبا که محمد رضا شاه پهلوی از سرنوشت او عبرت نگرفت و خود نیز بهای سنگینی بر سر نزدیک شدن به اسراییل پرداخت در حالی که همچنان در قالب رسمی در تهران سفارتخانه و سفیر نداشتند.