درسال 1384 بود که گروه اينترنتی" خليج فارس روی خط" Persian Gulf on line به منظور جلب توجه جهانی به اهميت خليج فارس و اهميت تثبيت نام تاريخی اين دريا که تضمين کننده هويت تاريخی منطقه است پيشنهاد تعيين روزی روز تقويم ملی ايران به عنوان "روز خليج فارس" را به دولت ايران داد و بنا بر خواست دولت مجلس شورای اسلامی ايران روز 10 ارديبهست را به عنوان روز خليج فارس تصويب و تاييد کرد. در پنجمين سالگرد تعيين اين روز تاريخی برای نگارنده که از فعالان بثمر رساندن پيشنهاد ياد شده بوده ام، جای مباهات دارد که نوشته پژوهشی کوتاهی را در چگونگی پيدايش، تطور و تکوين اين نام تاريخی تقديم خوانندگان ارجمند اين سايت خبری کنم.
پيشينه ها خانوده بشر، از آغاز تاريخنويسي و جغرافيا نگاری علمی تاکنون، دريای جداكننده فلات ايران از شبه جزيره عرب را به نامی جز "درياي فارس" يا "خليجفارس" نشناخته است، جز امروز که برخی محافل دلبسته به ناسيوناليزم افراطی عربی، به دلايل خاص خود در تلاش تغيير اين نام افتاده و ضرورت مقابله با اين تلاش را نزد همه صاحبان انديشه و دانش، به ويژه تاريخ دانان و جغرافيا نويسان تحريک کرده اند.
دانشمندان خاور و باختر جهان متمدن ، بابليان را قديمترين قومی دانسته اند که مطالعات اوليه چهره زمين را به گونه ای جدی آغاز کردند. آنان در آثاری که از سه هزار سال پيش برجای نهاده اند، چهره زمين را عرصه مسطحی فرض کردند محاط در دريای پارس که آن را به شيوه آشوريان نارمراتو nar marratu يا "رودخانه آب شور" نام نهادند. پس از بابليان، پژوهش های علمی به دست يونانيان و ايرانيان رونق تازه ای پيدا کرد.
ابوريحان محمد ابن احمد البيرونی الخارزمی در کتاب "التفهيم لاوائل صناعت التنجيم" ضمن شرح تقسيم بندی هائی که تا آن زمان در مورد چهره جغرافيائی زمين متداول بود، در باره تقسيم بندی های يونانيان می گويد که آنان خشکی های جهان را به قاره ايسيا "آسيا"، لوبيه يا ليبيه "آفريقا" و اوربی "اروپا" تقسيم کرده و آبهای زمين را عبارت از يک اقيانوس کناری دانستند که کره خشکی را دور زده و چهار دريا به شرح زير و با نام های زير از آن به داخل صفحه مسطح خشکی پيش رفته اند:
1- دريای متوسط Mediterranean که در عصر روميان خليج روم Roman Gulf نام گرفت.
2- دريای خزر Caspian Sea که دريائی باز و متصل به اقيانوس کناری فرض می شد.
3- خليج پارس Sinus Persicus که در عصر روميان، به شيوه ايرانيان "دريای پارس =Mare Persicum نام گرفت.
4- خليج عربی يا Sinus Arabicus که به دريای سرخ کنونی اطلاق می شد.
آثار باقی مانده از يونان باستان ترديدی بر جای نمی گذارد که اين گونه تقسيم بندی ميان همه تاريخ و جغرافيا نويسان يونان باستان مانند تالس ملتی Thales of Melitus (546 تا 640 پيش از ميلاد)، آناکسی ماندر Anaximender (546 تا 612)، کوسماس اينديکوپلوتس Indicopleutes (حدود 535 پيش از ميلاد)، هکاتوس Hecataus (حدود 500 پيش از ميلاد)، اراتوستن Eratosthenes (حدود 200 پيش از ميلاد)، و استرابو Straboکه مقارن تاريخ ميلادی می زيست، متداول بود.
با توجه به آثار بسيار اندکی که از ايران باستان برجای مانده است، از جمله کتيبه "حجر الرشيد" که از داريوش بزرگ هخامنشی در محل زقازيق نزديک کانالی که ميان رود نيل و دريای سرخ در مصر حفر شد، ايرانيان باستان از عصر هخامنشی اين بدنه پراهميت آبی را "دريای پارس" می خواندند.
داريوش شاه هخامنشی در اين کتيبه اشاره دارد: درايا تيا هچا پارسا آيتی = draayaa tyaa hachaa paarsaa aayiti يعنی دريايی که از پارس به اينجا می آيد. همين جمله از داريوش شاه اشاره به اين فرض دارد که برخلاف ديدگاه يونانيان باستان که آبهای داخلی جهان را چهار گانه دانسته و يکی از آن ها را "خليج فارس = Sinus Persicus" می خواندند، ايرانيان باستان آب های داخلی کره خاکی را دو گانه فرض می کردند: "دريای پارس" و "دريای غرب" که بعدها دريای متوسط و دريای روم و سرانجام مديترانه نام گرفت که به همان معنی "وسط خشکی ها" است.
اين فرضيه هنگامی جامه واقعيت می پوشد که توجه کنيم آثار تاريخی و جغرافيائی عصر اسلامی بحث گشترده ای در اطراف تقسيم آب هاب داخلی کره خاکی به دو دريای فارس و روم ارائه می دهند.
در اين برخورد آثاری مانند "صور الاقاليم" از ابوزيد بلخی (حدود 321 هجری)، "المسالک و الممالک" از ابو اسحق ابراهيم بن محمد استخری (حدود 346 هجری)، "صوره الارض" از ابوالقاسم محمد بن حوقل النصيبی البغدادی (حدود 367 هجری)، و شمار ديگری از آثار معتبر قرون اوليه اسلامی به تفصيل فرضيه ايرانی دوگانه بودن آب های درونی کره خاکی و به "پارس" موسوم بودن بدنه عظيم آب های خاوری جهان که امروز اقيانوس هند و منشعباتش شناخته می شوند شرح مفصلی را ارائه می دارند.
فرضيه ايرانی دوگانه بودن آب های درونی کره خاکی حتی در قرآن کريم مورد اشاره است، چنان که ابوبکر احمد ابن محمد معروف به ابن الفقيه در صفحه 9 "مختصر البلدان" که در سال 279 هجری تاليف شد، منظور از دو دريايی که در آيات شريفه 20 و 21 و 22 سوره مبارکه الرحمن را دو دريای فارس و روم می داند و می گويد: "قال الله عز و جل: مرج البحرين يلتقيان...
يروی عن الحسن قال بحر فارس و الروم... ".
جغرافيا نويسان ياد شده از قرون اوليه اسلامی، به ويژه دانشمندانی مانند ابن حوقل و استخری (الاصطخری) در مجموع دليل ناميدن خليج فارس را شکوه و عظمت سرزمين فارس دانسته اند.
شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب النويری، از جغرافيانويسان عصر اسلامی در کتاب نهايت الارب نيز نظر ابن الفقيه را تاييد کرده و می گويد: يتفرع من البحر المحيط خليجان: احدهما من جهت المغرب و يسمی الرومی و الاخر من جهت المشرق و يسمی البحر السينی و هندی و الفارسی و اليمنی و الحبشی بحسب مايمر عليه من البلاد.
يعنی: از اقيانوس کناری جهان دو خليج منشعب می شوند: يکی از آنها دريای روم است و آن ديگری موسوم به دريای چين و هند و فارس يمن و حبشه به اعتبار سرزمين هائی که اين دريا از کنارشان می گذرد.
اين بحث النويری که در اواسط قرون اوليه اسلامی مطرح شده است نشان از آن دارد که نام همه درياهای خاور گيتی مورد اشاره در سوره مکرمه الرحمن از قرآن مجيد که در قرون اوليه اسلامی به پيروی از جغرافيا نگاری ايران باستان "دريای فارس" شناخته می شد، به مرور زمان تغيير وضعيت داده و به گفته مقدسی البشاری در قرن چهارم هجری کلمه "فارس" شامل بدنه آبی می شد که از فارس تا يمن ادامه داشت.
اين وضعيت در نامگذاری درياها درونی جهان تا قرن بيستم ادامه يافت و در حالی که باختر زمين به پيروی از جغرافيا نگاری يونانی و روم باستان دريای جدا کننده فلات ايران از شبه جزيره عرب را "خليج فارس = Sinus Persicus" می خواند، خاور اسلامی به پيروی از جغرافيا نگاری ايران باستان و قرون اوليه اسلامی آن را "البحر الفارسی = دريای پارس" خوانده است. از آغاز قرن بيستم رفته رفته کلمه "خليج فارس = Persian Gulf" در ادبيات جغرافيائی شرق اسلامی مانند ديگر نقاط جامعه بشری به جای "البحر الفارسی = دريای پارس" می نشيند و متداول می شود.
اگرچه در دهه 1930 سر چارلز بلگريو Sir Charles Belgrave ، نماينده سياسی دولت بريتانيا در خليج فارس، پس از تبديل طوايف جنوب خليج فارس به امارات عربی و تکميل برنامه ايران زدائی جنوب خليج فارس که از تاريخ ورود استعمار بريتانيا به منطقه در سال 1820شروع شده بود، پرونده ای را برای دگرگون کردن نام اين دريا به "خليج عربی" تهيه کرد که مورد توجه دولت بريتانيا قرار نگرفت، و در سال 1956 به عنوان مشاور حاکم بحرين شيخ سلمان الخليفه را وادار کرد که از نام عربی به جای خليج فارس استفاده کند، در حقيقت پيروزی کودتاهای 1958 و 1968بعثی در عراق سرآغاز اقدامات جدی بوده است برای تغيير اين نام جغرافيائی که جنبه ای کاملا نژاد پرستانه داشته است و بعث عراق در توضيحات خود جای ترديدی بر جای نگذارده است که هدف اصلی از تغيير نام های جغرافيائی و ادعاهای سرزمينی عليه ايران در منطقه خليج فارس ابراز انزجار ايدئولوژيک نسبت به ايران بوده است.
برخلاف تلاش های گسترده مالی و تبليغاتی رژيم بعثی پيشين عراق و برخی از شيوخ عربی جنوب خليج فارس در تبليغ منطقه ای و بين المللی اين تغيير نام که نخستين و آخرين نمونه از تغيير اسامی جغرافيائی به دلايل سياسی است، اين اقدام خلاف مغررات و اصول علمی نتوانسته است مقبوليت ضروری را درميان ملل جهان کسب کند. نه تنها ‘گروه متخصصان سازمان ملل متحد برای يکسان سازی اسامی جغرافيائیUNGOGN پيوسته فارسی بودن نام خليج فارس را تاييد می کند، بلکه دبيرخانه سازمان ملل متحد در چند بيانيه (دستور العمل) رسمی در سال های مختلف نام خليج فارس را مورد تاکيد قرار داده است.
مقاله جالبی بود
زنده باد ایران و ایرانی
پاینده باد خلیج فارس