عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نامزد همیشه ناکام اصولگرایی رادیکال ایرانی از گسترش کافه و کافهنشینی خاصه در تهران اظهار نگرانی کرده و با ذهنیت توطئهانگار خود این پدیده را در تقابل با خانواده دانسته است!
ابتدا باید یادآور شد جوری از خانواده صحبت میکنند که انگار آدمهای بیرون از تفکر ایشان یا خارج از مرزهای ایدیولوژیک ما در خانواده رشد نمیکنند و نهاد خانواده خاص ماست! یا انگار باقی عالم از زیر بوته درمیآیند و فقط ماییم که در خانواده پرورش یافتهایم! (طنزپردازی به زندگینامهها طعنه میزد که همهشان مینویسند در خانوادهای مذهبی متولد شدیم. انگار ما کف دیسکو به دنیا آمدیم و ننهمان اهل نماز و روزه نبود!)
این که از کافه و کافه نشینی خوششان نمیآید ولی با رستوران مشکل ندارند شاید به خاطر این باشد که در رستوران بحث شکم میچربد و خوردن و نسبتی با تفکر و گفتوگو ندارد ولی در کافه مینشینند و با هم حرف میزنند یا بحث میکنند و نوشیدن قهوه اصل نیست. در حالی که در غذاخوری اصل بر خوردن است.
آدمهای ایدیولوژیک به جای این که خود را با دنیای واقعی بیرون انطباق دهند تمام سعی خود را به کار میبندند تا دنیای بیرون را با ذهن خود منطبق کنند و آقای جلیلی هم نمونهای از این جور آدمهاست؛ نمونهای نچسب البته.

این هم حیرتآور و هم ناشی از ترجیح ایدیولوژی بر ذات زندگی است که از 90 میلیون ایرانی اکثریت مردم دغدغۀ معاش و کاهش قدرت خرید دارند و بیم جنگ و سقوط به طبقۀ پایینتر ولی دغدغۀ سعید جلیلی این است که چرا بخشی از جوانان امروز به کافه میروند و قهوه مینوشند! یا چرا شادی و آزادی را دوست دارند.
نسبت این جماعت با واقعیت را میتوان از این ناخرسندی دریافت در حالی که در سنت ایرانی خودمان هم قهوهخانه از قدیم جای داشته و قهوهچی شغلی دیرین بوده است و کافه شکل مدرن شده همان قهوهخانه است و البته شاید این قیاس را نپسندند و بگویند قهوهخانهها مردانه بود و گیر دیگرشان همین مردانه نبودن کافیشاپهاست.
کافه و کافه نشینی مدرن البته نسبتی با روشنفکری دارد و در بیرون از ایران یادآور ژان پل سارتر است و در ایران چهرههایی چون صادق هدایت را در به یادها میآورد و سعید جلیلی با این دنیاها بیگانه است چرا که در محیط هایی چون دانشگاه امام صادق درس خوانده و بعد از آن هم به استخدام وزارت خارجه درآمده و تا قبل از احمدینژاد سمت قابل توجهی نداشت و نهایتا رییس اداره بازرسی بود و مدام هم با وزیر وقت - دکتر ولایتی - اصطکاک داشت و بعد که احمدینژاد آمد او را ارتقا داد و به معاونت وزارت خارجه و دبیری شورای عالی امنیت ملی و مسؤولیت مذاکرات هستهای گماشت و به این اعتبار جوانی نکرده است.
13 ساله بود که انقلاب 57 را شاهد بود و بعد هم در جریان جنگ به جبهه شتافت (و البته به خاطر جراحتی که دید قابل احترام است همانگونه که از اصلاح طلبان نیز هاشم آقاجری پای خود را از دست داده یا محمد رضا خاتمی که در پای او جای ترکش هست و بحث جنگ را باید جدا کرد).
بعد هم در دانشگاه و وزارت خارجه بوده و زیست متعارف جوانی نداشته است و طبعا در 60 سالگی نمیتواند حال و هوای جوانان دهههای 70 و 80 را درک کند و در دنیای خود سیر میکند و به قول سعدی در غزلی زیبا:
ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سر است ایشان را
شاید گفته شود این جوانان اهل کافه هم از دنیای آقای جلیلی بیخبرند. بله. او هم دنیای خود را دارد ولی تفکر اینها از جیب ملت نیست و برای مردم هزینه ندارد در حالی که تفکر عبوس سعید جلیلی برای کشور هزینهساز بوده و نیاز به توضیح ندارد و آن را که عیان است چه حاجت به بیان است.
بوریس وین میگوید: اگر کافهای نبود ژان پل سارتری هم نبود. بعید است آقای جلیلی، بوریس وین را بشناسد اما قطعا با سارتر آشناست و اثر یا آثاری از او را خوانده و اختمالا نگران است از درون این کافهها سارتری برخیزد ولی نگران نباشد بحثهای جوانان دهههای دهه هفتادی و هشتادی فلسفی نیست و به گپوگفتهای عادی و نهایتا هنری و نه سیاسی و فلسفی میگذرد و باز بهتر از این است که به پستو و خانههای خارج از دید عموم بروند و اگر نگران مفسده است مفسده در کافه نیست در خانههایی است که محافل شبنشینی ترتیب میدهند و وقتشان به قمار میگذرد.
صحبت از قمار شد این اشاره جا دارد که درست در همان روزی که خبر سخنان آقای جلیلی منتشر شد این خبر هم جلب توجه میکرد:
"قمار و شرط بندی در ایران دیگر پدیدهای پنهان نیست. صدها سایت و کانال شرط بندی با دهها هزار عضو در آنها فعالاند و گردش مالی آنها بنا بر برآوردها به دهها هزار میلیارد تومان در سال میرسد؛ کاربرانی که اغلب زیر 35 سال دارند. هم زمان قمارخانههای زیر زمینی در ویلاهای لوکش و میزهایی با گردش چند میلیاردی در هر شب دارند. جایی که ژتونها معادل حقوق یک سال یک کارمند معامله میشود."
در ادامه کارشناسان هشدار داده بودند اگر برای مهار این اقتصاد زیرزمینی و پول شویی چاره اندیشی نشود قمار از یک بحران آسیب اجتماعی به یک بحران جدی اقتصادی و امنیتی تبدیل خواهد شد و با توجه به این خبر از فردی با ادعای فهم امنیتی انتظار میرود نگران قمار در خانهها باشد نه قهوه نوشیدن و گپوگفت در کافهها اما دغدغه او این است که چرا جوانان کافه میروند و لابد پای توهمات او نمینشینند که سالهاست با دو کلمه "ظرفیت" و "فرصت" جمله میسازد.
مشکل تفکر عبوس سعید جلیلی با کافه ها بیش از خانه هاست چون کافه به ساحت عمومی تعلق دارد و این جماعت عرصه عمومی را هم می خواهد تصاحب کند و اصرارشان بر تحمیل پوشش نه الزاما دغدغه شرع که تصرف خیابان است. چون کافه نه اداره است و نه خانه و چون به عرصه عمومی تعلق دارد اینها بر سر تصاحب و تصرف عرصه عمومی تلاش میکنند. یک روز با گشت ارشاد و روز دیگر با قانون متروک مجلس و تهدید پیامک و حالا با تهدید کافه یا تهدید دانستن کافه نشینی.
با این نگاه نگرانی سعید جلیلی و همفکران را میتوان بیشتر از تغییر سبک زندگی دانست. به این خاطر که احساس می کنند نسلی در حال برکشیدن است که اعتنایی به تبلیغات آنها ندارد. نه کاری با صدا و سیمایی دارد که برادر او در دست گرفته و تصور میکند/ میکرد با اخراج برنامه سازان قبل و تزریق بودجه های کلان مطابق میل آنها پرورش می یابند و نه گوش شان به حرف های اینان بدهکار است.
سعید جلیلی و هم فکران او که ذیل اقتدارگرایی رادیکال و به شدت ایدیولوژیک قابل تعریف هستند در واقع نگران تغییر سبک زندگی اند و این نگرانی را ذیل حجاب و خانواده میپوشانند و نگرانی دیگر این است که حس میکنند بر فضای عمومی مسلط نیستند.
نگاه کنید که شهردار کنونی تهران به جای آن که برای هوای آلوده و فضای سبز و پاکیزگی شهر تدابیری بیندیشد برای تبلیغات هزینه می کند یعنی به جای آن که از تبلیغات درآمد داشته باشد و آن را صرف نیارهای شهر کند درآمد حاصل از تراکم فروشی را صرف تبلیغات و تغییر چهره شهر با نصب شعار و تابلو می کند. چرا؟ چون میخواهند فضای عمومی را در تصرف خود نشان دهند در حالی که دخترکان گیسو به باد سپرده یا با پوشش متعارف طبقه متوسط که مانند مجریان صدا و سیما نیست این تصویر را باطل میکنند و در کافه حیاتی جریان دارد که آقای جلیلی نمیپسندد چون قرار است ما عین سلایق او نباشیم و میداند اکثریت مردم به گونهای دیگر میاندیشند که اگر چنین نبود اکنون او رییس جمهور بود!
پرستو فروهر یادگار فروهرها هر سال به یاد پدر و مادر به ایران می آید و پس از آن به آلمان بازمیگردد هم دربارۀ مشاهدات خود از سفر تازه نوشته است:
"- در شهری که تا همین چند سال پیش قیمومَتِ حکومتی [...] مرزی روشن میان فضای عمومی و خصوصی مردم میکشید حالا با کافی شاپها و اغذیه فروشیهایی که تا پیاده روها هم پیشروی کردهاند فضای عمومی انگار به اتاق نشیمن همگانی تغییر ماهیت دادهاند.
-دوستی به من گفت کسانی را میشناسد که از یک وعده غذای روزانه میگذرند تا بتوانند روزانه با رفقایشان به کافی شاپ بروند. برای آنها مهم قهوهای نیست که میخورند. مهم سبک زندگی یی است که با چنگ و دندان به دست آورده اند و حالا نمی خواهند آن را ببازند نه به نظام سیاسی نه به تنگ دستی خود..."
البته مدتی تلاش کردند کافههایی به سبک علایق خود برپا کنند ولی خاصل کار مطلوبشان نبود. چون تیپ حزباللهی کافهرو نیست و کافهرو شود ممکن است بخواهد کافههای دیگر را هم تجربه کند و کافه روهای غیر حزباللهی هم به این فضاها نمیآیند. شاید آن تجربۀ ناکام در موضع اخیر سعید جلیلی نقش داشته باشد.
نمیتوان از کافه و کافه نشینی گفت و نوشت و از شمارۀ اول مجله "آنگاه"در تابستان 98 یاد نکرد که به کافه و کافهنشینی اختصاص داشت با تصویر صادق هدایت بر جلد و پاسخ پرسشی که بر عنوان یا تیتر این نوشته نشسته را می توان جملات اول یادداشت ابراهیم حقیقی - گرافیست مشهور- دانست با این عنوان: مکانهایی که بهانهاند و در آغاز آورده است:
"قهوهخانهها و کافهها حاصل مدنیت و شهرنشینی و جوامع نوجو و آزاداندیشاند. هم نشینی در مکان هایی چون قهوه خانه و کافه و بوفه برای باخبری و کسب اطلاعات است. برای پرسیدن و دانستن. برای آموختن و فهمیدن. فضایی همراه با نشاط و تنوع و شوخی و بازی و جایی بریا فراموشی غصه ها و درد دل با یار غمخوار و خالی شدن از رسوب و پلشتی."
وقتی از 90 میلیون ایرانی تنها 25 میلیون نفر کار میکنند و اگر بچه ها را کسر کنیم و شاغلان به تحصیل را هم به معنی واقعی شاغل با وقت پر ندانیم مشخص است که وقت دهها میلیون ایرانی خالی است و تزاید شمار کافهها کاملا طبیعی است منتها چرا آقای جلیلی تعجب میکند؟ اولا چون زیست متفاوتی داشته. ثانیا چون به شرحی که آمد تنوع سبک زندگی را به رسمیت نمیشناسند و در حالی در تقابل با خانواده میبیند که اغلب جواناند و هنوز تشکیل خانواده ندادهاند و اساسا جوانی دو تعریف دارد: یکی سنی و بازه 18 تا 29 سالگی و دیگری سنی نیست و دوره استقلال فکری از خانواده تا تشکیل خانواده جدید را دربرمی گیرد که حتی میتواند تا 50 سالگی هم باشد.
ثالثا چون محدود به نوشیدن و خوردن نیست و حرف میزنند و تجارب و دانستههای خود را به اشتراک میگذارند.

یادمان باشد برادر همین سعید جلیلی مرد شماره دو صدا و سیماست که می خواهد مالک کل صوت و تصویر تولید افکار و سلایث گوناگونباشد و به رادیو و تلویزیون رسمی و حکومتی بسنده نمیکنند و می گویند همه باید مثل ما بیندیشند.
برای اینها سخت است که ببینند مردم در کافهها دربارۀ موضوعاتی صحبت میکنند که از فیلتر برادران جلیلی نگذشته است و خیال کنند خودشان هم خرده هوش و ذوقی دارند چون خداوند تمام ذوق و هوش را به این دو بخشیده که یکی باز اهل شعر و هنر هست و دیگری عبوس و خسته و خالی از هیجان با یک نقش مثبت و آن هم این که برای رأی دادن به رقیب ایجاد انگیزه میکند چه حسن روحانی باشد چه مسعود پزشکیان.
اگرچه تا همین جا کافی به نظر می رسد ولی اگر دو نکته اضافه شود مقصود را بیشتر منتقل میکند:
نخست این که کافه فضای عمومی است و نهایت گپی و قهوهای و خندهای ولو سعید جلیلی با همه اینها بیگانه باشد و شوربختانه منحصر به او هم نیست کما این که در مناظره سال 92 رییس کنونی مجلس وقتی میخواست از دکتر ولایتی انتقاد کند از این تعبیر استفاده کرد: وقتی شما با میتران قهوه میخوردید! انگار که گناه کبیره مرتکب شده. در حالی که در خانهها و دور از چشمها قمار در حال گشترش است و خبر آن را در همین نوشته آوردیم و اگر برای کافه و کافه نشینی مطابق توصیه و نگرانی سعید جلیلی محدودیت ایجاد شود کافهروها روانه مسجد و هیأت نمیشوند بلکه سر از خانه های خارج از نظارت درمیآورند. بنا بر این لطف کنند و به همین چاه تحریم بسنده کنند و چاه اجتماعی حفر نکنند.
دوم این که جوری از خانواده میگویند که انگار نمیدانیم حاصل سیاستهای اینها فروپاشی خانوادهها به دلایل اقتصادی یا شرمندگی مردان و زنان خانواده نزد فرزندان و کاهش میل به ازدواج و فرزندآوری بوده است. اگر خانواده برای شما اولویت دارد بگذارید این خصومت پرهزینه با نظام بینالملل کاهش یابد یا مجلسی برخاسته از آرای اکثریت شکل گیرد تا چاره ای بیندیشد یا در شوراهای عالی که عضو هستید برایی گشایش امور تدبیر کنید تا خانوادهها نفسی بکشند چرا که زشت است در صدا وسیمای تحت مدیریت برادر ایشان از بام تا شام از معنویت بگویند در حالی که دغدغه غالب مردم تأمین نان باشد و نزد داراها هم دلار و طلای بیشتر اندوختن.
لطفاً اگر کسی نه از موضع قدرت بلکه از موضع یه شهروند عادی این سبک رو نقد کردو نگران بچههاش بود بهش برچسب نزنید و جلوی آزادی بیانش رو نگیرید.
این آقا متوجه هست که چه میگوید اینقدرها هم کودن نیست جامعه با سرعت سرسام آوری دارد از روی اینها عبور میکند خودشان هم می دانند چند سال دیگر طرفتارانشان به زیر 5 درصد خواهند رسید تحول عظیمی در بطن جامعه در حال شکل گیری است خودشان به خوبی آگاه هستند
این جیغ و داد نشانه تحولات بزرگ است