۰۷ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۷ دی ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۲۷۴۹۹
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۴ - ۰۶-۱۰-۱۴۰۴
کد ۱۱۲۷۴۹۹
انتشار: ۲۰:۰۴ - ۰۶-۱۰-۱۴۰۴

کمدی خالتوریسم ؛ خنده‌های تاریخ‌مصرف‌گذشته و نوستالژی جویده‌شده با زن بلوند و پیراهن هاوایی!

کمدی خالتوریسم ؛ خنده‌های تاریخ‌مصرف‌گذشته و نوستالژی جویده‌شده با زن بلوند و پیراهن هاوایی!
این شوخی‌های بی‌جان، این نوستالژیِ جویده‌شده و این خنده‌های کنسروی فاسد، دیگر ارزش بلعیدن ندارند. باید مثل آدامسی بی‌مزه که فقط فک را خسته می‌کند، از دهان سینما بیرون انداخته شوند. 

عصر ایران ؛ موحد منتقم - در این سال‌ها اگر بخواهی «فرمول طلایی» ساخت یک فیلم کمدی ایرانی را بنویسی، نیازی به دانش سینما، فیلمنامه‌نویسی یا حتی شوخ‌طبعی نداری؛ کافی است یک چک‌لیست دم‌دست داشته باشی. تیک بزنی و بروی سر صحنه:

اول:

سفر خارجی. فرقی نمی‌کند کجا؛ دوبی، استانبول، و یا مثل همین فیلمی که به زودی میخواهد اکران شود لوکیشن فیلم  جزایر جیمزباند تایلند انتخاب می‌شود، مسئله این نیست که ذهن مخاطب کجا می‌رود؛ مسئله این است که فیلم عمداً او را به کجا هُل می‌دهد. 

نشانه‌ها طوری چیده می‌شوند که تماشاگر نه به سفر و کشف مناظر، بلکه به همان پیش‌فرض‌های همیشگی‌ای فکر کند که سال‌هاست سوخت آماده‌ی این نوع کمدی‌هاست.

همین که داستان خارج از کشور بگذرد، انگار نیمی از بار خنده تأمین شده؛ اگر هم نشد، چند پلان فرودگاه و هتل پنج‌ستاره کار را راه می‌اندازد،همین که بشود چند هنرپیشه خارجی بی حجاب در آن قرار داد کافیست. 

دوم:

یک زن بلوند (ترجیحاً خارجی). نه برای شخصیت‌پردازی، نه برای پیشبرد داستان؛ صرفاً به‌عنوان شیء روایی. وجودش خودش «شوخی» است. مردهای فیلم هول می‌شوند، چشم‌ها گرد می‌شود، دیالوگ‌ها پر از ایهام و فعل‌های «کردن» و «شدن» می‌شود و فکر میکنند تماشاگر باید از شدت خنده صندلی سینما را گاز بگیرد. 

سوم:

یکی دو بازیگر کمدی تکرارشونده. اگر سام درخشانی و پژمان جمشیدی و رضا عطاران و امین حیایی بودند که چه بهتر؛ اگر نبودند، محسن کیایی هم می‌شود. مهم این است که تماشاگر از قبل بداند قرار است چه تیپ و چه شوخی‌ای تحویل بگیرد. غافلگیری؟ نه. کمدی ما اهل ریسک نیست. 

چهارم:

فیلمنامه؟ همان قبلی‌ها خوب است. فقط یک دستی روی سرش بکش، اسمش را عوض کن و چند شوخی اینستاگرامی روز اضافه کن. داستان مهم نیست؛ مهم این است که بین شوخی‌ها، آهنگ‌های نوستالژیک دهه پنجاه و شصت پخش شود و مردها با آهنگ خواننده‌هایی که «حق ورود به کشور خودشان را ندارند» قر بدهند.

پنجم:

پیراهن هاوایی، شلوارک، سفر مجردی و تماس حاج‌خانوم. این‌ها عناصر ثابت‌اند. اگر نباشند، انگار فیلم ناقص است. نتیجه چیست؟ مردهای هیز و هَوَل + زن خارجی + شوخی‌های جنسی مبتذل + رقص دسته‌جمعی مردان با هم = فیلم کمدی در سینمای ایران که بیش‌تر از آن‌که مخاطب را بخنداند، گیشه را می‌خنداند.

صحنه ای از نوستالژی جویده‌شده با زن بلوند و پیراهن هاوایی

مشکل فقط ابتذال نیست؛ مسئله شوخی‌های از پیش‌جویده‌شده است. نوستالژی در این فیلم‌ها نه بازخوانی خلاقانه‌ی گذشته، بلکه مصرفِ دوباره‌ی شوخی‌هایی است که بارها جویده شده‌اند. مثل آدامسی که مدت ها است در دهان جویده شده؛ نه طعمی دارد، نه تازگی‌ای، فقط کش می‌آید و باید مدت‌ها پیش انداخته می‌شد دور. این‌جا نوستالژی دیگر خاطره‌ساز نیست، صرفاً دهان‌پُرکنی بی‌مزه برای پنهان‌کردن فقر ایده است. 

آهنگ و نوستالژی قدیمی را مثل ادویه می‌پاشند تا جای خلاقیت و ایده را پُر کند. گذشته این‌جا ابزار معنا نیست، مُسکنِ موقتیِ فقر روایت است. شوخی‌هایی در حد کلاس درس دهه شصت و هفتاد؛ همان‌جا که معلم می‌گفت «سینوس و کسینوس» و کلاس منفجر می‌شد از خنده، یا معلم زبان انگلیسی می‌گفت «شُرت» و همه قرمز می‌شدند. 

انگار بخشی از سینمای کمدی ما همان‌جا، روی نیمکت‌های مدرسه جا مانده و هرگز بالغ نشده است و مثل موجودی عقب مانده و مُنگُل در گذشته درجا میزند. 

این شوخی‌ها نه جسورند و نه خلاق، فقط چیپ‌اند؛ بیش‌تر به میم‌های اینستاگرامی شباهت دارند تا سینما. محصولاتی که برای گیشه ساخته می‌شوند، نه برای ماندن در حافظه‌ی فرهنگی؛ فیلم‌هایی بی‌شخصیت، بی‌جهان و بی‌نگاه که در نهایت به مجموعه‌ای از شوخی‌های جنسی، اشاره‌های سرسری و با فاصله از خطوط قرمز، نوستالژیِ مصرف‌شده و خنده‌های ماسیده فروکاسته می‌شوند.

در این میان، بدترین بخش ماجرا شاید همان چیزی باشد که بعضی‌ها به‌درستی به آن اشاره می‌کنند: وقتی عدم تعهد، خیانت و هول‌بازی در قالب طنز عرضه می‌شود، قبحش می‌ریزد و آرام‌آرام به ناخودآگاه جمعی نفوذ می‌کند. 

خنده، این‌جا نه ابزار نقد، که ابزار بی‌حسی است.طنزی که اگر همان شوخی‌ها را یک زن انجام دهد، اسمش می‌شود «بی‌بندوباری، ترویج فساد و خیانت». اما وقتی مردها زن دوم، خیانت و هول‌بازی را «شوخی» می‌کنند، می‌شود خنده‌دار، مجاز و پرفروش.

صد رحمت به فیلمفارسی شصت سال پیش؛ حداقل تکلیفش با خودش روشن بود. این یکی اما می‌خواهد هم مبتذل باشد، هم بی‌گناه؛ هم بفروشد، هم ژست شوخی بگیرد.

سینمای کمدی امروز بیش از آن‌که آینه جامعه باشد، بازنشر یک شوخی کهنه است؛ شوخی‌ای که نه به نسل خاصی تعلق دارد، نه به زمانه‌ای مشخص. فقط نشانه فقدان ذوق طنز است؛ ذوقی که تربیت نشده، رشد نکرده و حالا با خالتوریسم، گیشه را تغذیه می‌کند.سینمایی که نه دغدغه‌ی ماندگاری دارد، نه احترام به مخاطب. مهم فقط فروش است، حتی اگر به قیمت تحقیر طنز و تهی‌کردن خنده تمام شود. 

وقت آن رسیده که تماشاگر نقش آدم مؤدبِ سالن تاریک را کنار بگذارد. این شوخی‌های بی‌جان، این نوستالژیِ جویده‌شده و این خنده‌های کنسروی فاسد، دیگر ارزش بلعیدن ندارند. باید مثل آدامسی بی‌مزه که فقط فک را خسته می‌کند، از دهان سینما بیرون انداخته شوند. 

تا وقتی این طعم مانده را می‌مکیم، فیلم‌ساز دلیلی برای پختن غذای تازه ندارد. شاید تنها راه نجات سینمای کمدی، کنار گذاشتن و نگاه نکردن به این سبک کمدی‌ها باشد؛ کاری شبیه تُف‌کردنِ آدامسی از دهان که دیگر نه طعمی دارد و نه لذتی، و فقط مانع چشیدن مزه‌ای تازه می‌شود.

ارسال به دوستان
سردترین بیابان‌های جهان کجاست؟ (+ عکس) ایران یکی از 100 شخصیت قرن اخیرش را از دست داد نورا هاشمی: من قصد جراحی بینی نداشتم به خاطر اصرار پدرم این کار را کردم از زخم‌های ناپیدا تا بیداری آگاهی؛ قصه‌ای از خشونت خانگی/  مگه برای کسی مهم بودم؟ بیانیه مشترک ایران و کشورهای عربی-اسلامی درباره به رسمیت شناختن «سومالی‌لند» توسط اسرائیل مرگ دستکم 1900 آمریکایی در پی ابتلا به آنفلوآنزا شمارش معکوس برای آغاز مأموریت سه ماهواره ایرانی پوتین: اوکراین برای پایان درگیری نظامی از طریق مسالمت‌آمیز عجله‌ای ندارد تعطیلی برخی مدارس آذربایجان غربی در ۷ دی ماه درخشش پرهام مقصودلو در دوحه؛ رده نوزدهم شطرنج قهرمانی جهان جملات بزرگان هنر ایران در مورد بهرام بیضایی/ از ابراهیم گلستان تا عباس کیارستمی استاندار تهران: ۸۲ درصد از مردم پایتخت در انتخابات حضور پیدا نکرده‌اند پیام تسلیت وزیر فرهنگ در پی درگذشت بهرام بیضایی فراخوان تظاهرات گسترده علوی‌های سوریه در محکومیت «نسل‌کشی هویتی» پایتخت گرجستان بار دیگر ناآرام شد
نظرسنجی
قوانین کنونی ازدواج و طلاق در ایران ...