جنبش اتفاقی است که در عرصه غیررسمی و عمومی رخ میدهد و درخواستی برای یک تحول جدید یا مقاومت در برابر تغییر وضع موجود، به بهانه بدتر نشدن وضع جاری است. بهطور قطع اگر همهچیز بر وفق مراد باشد، جنبش اجتماعی از نظر مدافعان آن معنا نخواهد داشت. یک جنبش اجتماعی در عرصه غیررسمی رخ میدهد و دارای فلسفه سیاسی و ایدئولوژی تعریف شده و یا حداقل برخوردار از کلیاتی از آن بهطور روشن و شفاف است. بهعلاوه رهبری مشخص و عضوگیری تعریف شده دارد که تحولات مورد انتظار و بهطور خاص در عرصه رسمی را هدف قرار میدهد.
در مجموع وجه بارز جنبشهای دانشجویی استقلالطلبی، عدالتخواهی، استکبارستیزی، مبارزه با استبداد و گریز از مصلحتاندیشیهای رایج، قطع نظر از زمینههای متفاوت تاریخی و جریانهای مختلف فکری - سیاسی بوده است.
واقعیت آن است که بخشی از خلاء مربوط به جایگاه جامعه مدنی و نقادی و نظارت در کشور همواره توسط دانشجویان مبارز و در صحنه ما پر شده است و تداوم حضور سیاسی پر رنگ دانشجویان، استمرار خواستها و ارزشهای انقلابی و تاریخی مردم و تحقق نسبی آن را رقم زده است. لکن در همینجا باید به این نکته توجه کرد که بهرغم پیامدهای مثبت و ضرورت این حضور، جنبشهای دانشجویی کشور بهدلیل فقدان تئوری شناخت، مبارزه، فقدان تئوری نقد، عدم شناخت ضرورتهای نقد و درک ناصحیح از شرایط تاریخی، ساختاری و بعضا قدرتزدگی و ورود در بدنه قدرت دولتی، همواره با رکود و انفعال و توجیه و تطهیر اصحاب قدرت مورد نظر مواجه بودهاند. بهگونهای که پس از بهقدرت رسیدن افراد مورد دلخواه، تبدیل به ابزار هژمونیک یا استیلای فرهنگی اصحاب قدرت و طبعا موضوع نقد شدهاند.
بههرحال، جدا از جنبش اول دانشجویی که در دوران حاکمیت رژیم پهلوی دوم رخ داد و در مقطعی توسط این رژیم سرکوب شد تا ظهور و بروز جنبشهای اجتماعی اعم از دانشجویی و غیردانشجویی منتج به انقلاب اسلامی، دو جنبش دانشجویی اخیر یعنی 13 آبان و جنبش دانشجویی نوظهور(عدالتخواه)، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی رخ داده است.
آسیبشناسی فیالجمله جنبش دانشجویی 13 آبان میتواند به استمرار و پایایی اهداف و شیوههای رفتاری جنبش اخیر کمک کند. این جنبش توانست در آن مقطع خارج از عرصه رسمی قدرت و در ادامه تفکر و ایدئولوژی انقلاب اسلامی تعریف شود و توانست با اقدام انقلابی خود جلوی انحراف دولتمردان را بگیرد و بار دیگر قطار نظام جمهوری اسلامی را بر ریل انقلاب اسلامی قرار دهد.
بزرگترین آسیبی که متوجه جنبش دانشجویی اول شد، وصلت با گروههای سیاسی و جذب در بدنه قدرت دولتی و مبدل شدن به ابزار هژمونی دولت مستقر، قطع نظر از آرمانخواهیهای انقلابی بود. ورود در دایره تنگ و مصلحتاندیشانه هژمونی دولتی عملا تشکلهای مرتبط با جنبش دانشجویی 13 آبان را تبدیل به ابزار استیلا و مخالفت با آزاداندیشی و آرمانخواهیهای طبیعی دانشجویی کرد که به نوبه خود با واکنش و شکلگیری سایر تشکلهای دانشجویی روبهرو شد.
متأسفانه این آسیب پس از پیروزیهای سیاسی بهدست آمده در قالب انتخابات شوراهایشهر و روستا، مجلس هفتم و ریاستجمهوری سراغ جنبش اخیر دانشجویی نیز آمده است و فعالیتهای این جنبش تا حدی دچار ابهام شده است.
بنده نگرانم که مبادا همان اتفاقی که برای جنبش اول پس از انقلاب اسلامی افتاد، برای این جنبش نوظهور اجتماعی نیز رخ دهد؛ بهگونهای یا در قدرت دولتی هضم شوند و یا به سکوت، توجیه و تطهیر سیاستها بپردازند. اتفاقی که باعث شود تنها از دستاوردهای سیاسی آنها در مقطعی خاص به نیکی یاد شود و بهلحاظ انتقال جریانی بهعنوان یک آسیب از آن یاد میشود.
یک جنبش دانشجویی بهمثابه یک جریان فکری-رفتاری و یک تشکل آرمانخواه همواره کماکان باید استقلال خود را از گروههای رسمی و از بدنه دولت حفظ کند و بیشتر نقش روشنفکری را برای خود تعریف کند. یعنی کسی که خیز برای قدرت رسمی و ماندن به هر قیمتی در قدرت رسمی بر نمیدارد، بیشتر بهدنبال حقیقتجویی و فاصلهگیری از مصلحتاندیشیهای کاذب و متداول است.
اگر دانشجویان و فعالان سیاسی دانشجویی، جنبش دانشجویی را جنبش سیاسی پویا و پایا میخواهند و آن را با روشنفکری پیوند میزنند، خواه ناخواه باید همواره به استمرار آن توجه داشته باشند و به محض جابهجایی قدرت، جنبش دانشجویی را پایان یافته تلقی نکنند و آن را ابزار هژمونی قدرت مستقر نسازند.
یکی از آسیبهای طبیعی جنبشهای دانشجویی بعد از به قدرت رسیدن دولت مطلوب، آسیب انحصارطلبی است. این خطر میتواند جنبش نوظهور و تشکلهای ذیربط جنبش را تهدید کند و سرانجام منجر به فروپاشی محتوایی جنبش شود. بهترین ابزار آرمانگرایی و بسط و اعتلای این آرمانها بهویژه در محیط دانشجویی ایجاد زمینه برای گفتوگوی عالمانه و روشمند است. در واقع خطری که جنبش دانشجویی را تهدید میکند، فراموشی دوران پر شور و نشاط نقد و انحصارگرایی است.
در شرایط کنونی، جنبش دانشجویی در شرایط تاریخی حساسی قرار دارد. از یک طرف، دولت و مجلس و سایر نهادهاي سیاسی دم از عدالت میزنند که در واقع یکی از آرمانهای جنبش دانشجویی است و از طرف دیگر هماهنگی مزبور در صورتیکه از طریق نقادی مراقبت نشود میتواند باعث سکوت و رخوت جنبش دانشجویی شود. بر این اساس، جریان دانشجویی باید متناسب با شرایط جدید، آرمان و اهداف تازهای برای خود تعریف کند تا از سکوت و رخوت بیرون بیاید. چون هماهنگی فوق، تحت شرایطی میتواند تهدیدکننده عدالتخواهی باشد و این جنبش دانشجویی است که میتواند با درک این تهدید ادای وظیفه کرده و رسالت خود را باز تعریف کند.
درخصوص وظیفه دولت نیز در قبال فعالیت دانشجویی باید به یک پارادوکس اشاره کرد. از سویی دولتمردان میخواهند بهگونهای در فعالیتهای جنبش دانشجویی رخنه کنند تا از یک پشتوانه اجتماعی برخوردار شوند و از سویی دیگر ما نگاه و تعریف ویژه از دولتمردان خود داریم و آن این است که باید وراي منافع سیاسی خود به مصالح بلندمدت توجه کنند.
بهطور قطع دولت میتواند زمینه را برای فعالیت هدفمندتر و جهتدارتر جنبش دانشجویی با حفظ استقلال آنها فراهم کند و این امر البته منوط به سعه صدر دولتمردان و فهم دقیق آنها از شرایط است. جنبش دانشجویی باید زمان و مکان را خوب درک کند، با نگاهي حکیمانه و فلسفیاندیشی شرایط حساس را خوب تحلیل کند، دچار افراط و تفریط نشود و گرایش به گروه خاصی پیدا نكرده تا بتواند استقلال خود را حفظ کند.
در مجموع میتوان وظایف زیر را فهرستوار برای جنبش دانشجویی برشمرد:
1. داشتن یک نظریه مبارزاتی روشن با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی و پرهیز از برخوردهای انفعالی،
2. تفکیک ذهنی انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی برای پاسداشت آرمانهای انقلاب اسلامی؛
3. درک و تبیین صحیح انقلاب اسلامی؛
4. داشتن یک تئوری روشن در مورد شناخت و نقد؛
5. درک صحیحی از ضرورت نقد، موانع نقد و شرایط ساختاری جامعه؛
6. عدم خلط روشن فکری با فعالیتهای سیاسی مربوط به گروههای سیاسی؛
7. عدم ورود در بدنه قدرت دولتی و تبدیل شدن به اُبژه[موضوع] نقد؛
8. پرهیز از اعتماد مطلق به اصحاب جدید قدرت و تبدیل شدن به ابزار هژمونی[تسلط و استیلا] آن؛
9. پرهیز از ابزارگرایی و ماکیاولیسم، بهعنوان مثال استفاده از اخلاق و آموزههاي ديني برای حفظ قدرت و دستیابی به آن؛
10. توجه به گفتمان خودانتقادی یا نقد درون گفتمانی