تقی دژاکام در وبلاگ خود به نام "آب و آتش" می نویسد:
ماهنامه «پاسدار اسلام» در شماره بهمن ماه خود ، مصاحبه مفصلی دارد با آیت الله محمد رضا ناصری که از یاران و همراهان دیرین امام خمینی است و از زبان وی ، خاطرات ناگفته جالب و جذابی آورده است که هر کدام دنیایی آموزه و درس با خود دارد و شناخت خوبی از امام و شرایط آنروزهای ایران و کشورهای عربستان و عراق به دست می دهد. خاطراتی از روز حمله کوماندوهای ارتش شاه به مدرسه فیضیه با ذکر جزئیات و خاطره پخش 40 هزار نسخه اعلامیه امام خمینی خطاب به حجاج بیت الله الحرام در سال 1350 و ماجرای پر بیم و امید بردن این تعداد اعلامیه از نجف به عربستان و سپس توزیع آن و خاطرات حاشیه ای دیگر .
برای من اما یک نکته ، بسیار تکان دهنده تر و راستش به نوعی باور نکردنی بود هر چند شاید این نکته در کنار آن حوادث مهم و بزرگ ، کوچک و حاشیه ای به نظر بیاید و آن عبارتی بود که آیت الله ناصری از امام خمینی نقل می کند در پایان روزی که نیروهای گارد شاه در مدرسه فیضیه ، طلاب و مردم حاضر در آن مراسم را از پشت بام به حیاط پرت کرده اند ، با باتوم و چماق بشدت آنها را مضروب و مصدوم و مجروح کرده اند و جنایتهای فراوانی را مرتکب شدند .
در پایان آن روز ، عده ای از نزدیکان امام و از جمله آیت الله ناصری برای شنیدن نظرات امام درباره آن حادثه به منزل ایشان می روند و می بینند عده ای از زخمیها هم آنجا هستند . امام پس از فراغت از نماز ، به بیرونی تشریف آوردند و در سخنانی کوتاه فرمودند : این تازه اول کار است . اینها مثل گوسفندی هستند که سرشان را بریده اید و دارند دست و پا می زنند. نترسید و مقاومت کنید . سپس افزوده بودند : فرض کنید خمینی هم کشته شد ، اما شما نباید دست از کار بکشید .
اما نکته ای که از لحاظ اخلاقی و رفتار انسانی بسیار تکاندهنده است اینکه امام در پایان روزی که مأموران شاه آنهمه جنایات و ددمنشی ها را مرتکب شده اند ، وقتی عده ای از طلاب ، به آنان فحش می دهند ، امام ناراحت می شود و آنها را از این کار منع می کند و می فرماید: شما به این مأمورها ناسزا نگویید ؛ من نمی خواهم بگویم اینها بد نیستند ، بلکه می خواهم بگویم که زبان مؤمن ، احترام و ارزش دارد و نباید از آن فحش بیرون بیاید .
برای من از تمام این مصاحبه جالب و خواندنی ، هیچ نکته ای مثل این تذکر اخلاقی و انسانی امام تکاندهنده تر نبود .
البته در جای دیگری از این مصاحبه ، آیت الله ناصری از زبان عده ای از بازاریانی که پس از آزادی موقت امام از زندان شاه به دیدار ایشان رفته بودند آورده است که : آقا ! شما که نبودید ، این بازاریها این طور بودند و شکنجه شدند و در 15 خرداد چنین شد و ...که امام فوراً می فرمایند : اگر این کارها را برای من کرده اید که بیخود کرده اید ( نمی دانم شاید گفته باشند : غلط کرده اید !) اما اگر برای خدا کرده اید ، باید بایستید و برای خدا ادامه بدهید . همچنین در جمع سه چهار نفر دیگری هم که تازه از زندان آزاد شده بودند و شاید مثل آن بازاریها حرف زده بودند ، فرمودند : اگر این کارها را برای من کرده اید ، دیگر هیچ وقت نمی خواهم بکنید ؛ اما اگر برای خدا کرده اید که تازه اول کار است و باید بایستید .
پ . ن : راستی آیا ما در کارها و فعالیتهای روزمره خود ، این دو نکته بزرگ اخلاقی و مکتبی را رعایت می کنیم ؟ آیا زبانمان در ربط با دشمنان که هیچ ، در ربط با دوستان و مؤمنان و خودیها هم به دشنام و زشتی آلوده نمی شود ؟ و آیا در تمام رفتارها و فعالیتهایمان ، رضایت خدا را در نظر می گیریم یا کارها را برای خوشامد این کس و آن فرد - هر چقدر هم که خوب و دوست داشتنی باشد - انجام می دهیم !؟ بیایید کمی در این دو موضوع فکر کنیم ....