فرشاد مهدی پور در الف نوشت:
بازداشت كردن یا بازداشت نكردن؛ مساله (بهدرستی) این نیست كه چرا آن 2 چهره مشهور كه پریروز جزو برادران بودند و دیروز سردسته معترضان و امروز سرسپرده بیگانگان را نمیگیرند و غائله را نمیخوابانند و خلاص، مساله كمی فراتر از دو جویای نام است.
اول. فرض كنید شما بر خودرویی نشستهاید و در راهاید و عجله هم دارید، ناگهان از لای پنجره، زنبوری خود را به درون خودروی شما میاندازد و در هراساید كه به شما یا دیگر سرنشینان، نیشی بزند، راه حل چیست؟ با روزنامهای زنبور را میكشید (كه ممكن است در این كشاكش فرمان از دستتان خارج شود و حادثهای پیش آید) یا خودرو را متوقف میكنید (و با آن همه ضیق وقت، خودتان را حسابی معطل میكنید) تا آن را بیرون بیاندازید و یا به راهتان ادامه میدهید و پنجره را اندكی باز میگذارید تا او آرام آرام در جریان هوا، به بیرون كشیده و از داخل خودرو خارج شود؟ كدام راه، كمهزینهتر و خوشایندتر است؟ وضع امروز ما بیشباهت بهچنین تصویرسازیای است كه بگذاریم همه چیز در روال عادی خود به پیش رود؛ اگر 88 فتنه بود، 25 بهمن 89، آشوب و خرابكاری و خیانت بود و این شفاقیت ثمره یك سال و اندی صبر كردن است.
دوم. كسی را سر آن نیست كه از در مسالمت برآید و راه را برای نجات آن دو نفر هموار كند؛ آنان بازیگرانیاند بازیخورده كه دستگیری و محاكمهشان، بزرگترین امتیاز و برگ برنده برای ایشان است، آدمهایی كه روزی فكر میكردند رئیسجمهور ایران میشوند اكنون از حضور عادی در انظار عمومی نیز (بهدلیل مخالفت دائمی با ایشان) عاجز شدهاند و چه روزگاری تلختر از این؟ موجهای خبری پی در پی میآیند و كسی هم از آن دو نفر یادی نمیكند، پس چه خوش روزگاری كه با بازداشت شدنشان، قهرمان شوند و سوار بر موجها و... افزون كردن مطالبه دستگیری آنانی كه به سران فتنه مشهور شدهاند و در واقع مسوولیت فتنه بر دوش ایشان است، در شرایطی كه نادیدهگرفتهشدنشان از هر دردی زجرآورتر است، تضعیف نظام قضایی و امنیتی است و آنچنان میشود كه آن متوهم بزرگ جایی مینویسد و سریع پشیمان میشود كه بیایید ما را بگیرید! دیگر آنكه اگر حجم این مطالبه (درست) به نادرست تا جایی بالا برود و انجام نشود، سرخوردگی و نارضایتی افزونتری را پدید خواهد آورد... دوستانی كه بر این طبل میكوبند، این هشدار را در گوش داشته باشند.
سوم. چرا میخواهیم چنین فرصت بیبدیل تاریخی را از دست بدهیم: مردانی كه رایناخوانده، خود را پیروز میدانند؛ گوشهاشان را روی شعارهای ساختارشكنانه و ضددین میبندند و نام خوارج را خداجو میگذارند؛ هنوز میگویند روز عاشورا با آن همه كف و سوتزدنها به اباعبدالله (علیهالسلام) توهینی نشد؛ از اغتشاش ساخته و پرداخته اسرائیلیها به عنوان حماسه یاد میكنند؛ صریح میگویند برای به خیابان آمدن مجوز نمیخواهند و منت دارند نامه سرگشاده مینویسند؛ در اقدامی شجاعانه از خانه بیرون میآیند تا مهمانشان را به درون ببرند (!)؛ اعدام تروریستهای معروف را محكوم میكنند، تظاهراتی به اسم مصر و تونس و... راه میاندازند و تنها خبری كه در آن هست، حمایت از سلطهگران و غربیهاست و باز هم میگویند ما وابسته نیستیم(!) و... را بازداشت كنیم؟ آخر، جمهوری اسلامی چه معاندانی میخواست از اینها، سادهتر و (...) كه خدا برایش بهوجود آورده است، معارضانی كه از تحلیل وقایع ساده هم عاجزاند و خودشان و هواداران محدودشان را، در حال فرستادن به چاه نابودیاند؟ پس بگذاریم باشند و سردستگی همه جریانهای مخالف و معاند و برانداز و تروریست را با افتخار بر عهده گیرند و هر روز جرمشان را سنگینتر كنند؛ البته كه ما را نیز آمادهتر خواهند كرد.
***
انمیشین موش و گربه را تصور كنید، لحظهای را كه تام به دنبال جری است و جری از فراز بلندی میگریزد (و با چتری كوچك بر زمین فرود میآید) و تام به دنبال او، لختی روی هوا میماند و نمیداند هنوز كجای ماجراست... میفهمد، غمگین میشود و محكم به زمین برخورد میكند: اینجا همانجایی كه آن دو نفر ایستادهاند، هنوز روی هوا، روی بال توهم.