متن زیر را حجه الاسلام عبدالرحیم اباذری
، تاریخ پژوه معاصر برای عصرایران ارسال داشته که با توجه به رویدادهای روز ، بدون پیشداوری ، از نظرتان می گذرد:
اوایل دهه شصت که غائله منافقین و بنی صدر به اوج رسیده وفضای کشور را کاملا آلوده ومسموم ساخته بود، هر روز بر ضد روحانیت اصیل وانقلابی شایعاتی ساخته ،پرداخته وپخش می شد.
چون در راس رو حانیت متعهد وانقلابی شهید مظلوم آیت الله بهشتی قرار داشت ،بنا بر این نوک پیکان این شایعات در مرحله نخست علیه او نشانه می رفت وآیت الله هاشمی رفسنجانی در مرحله دوم این تهاجم وهتاکی بود و هر ازچند گاهی او هم از این تهمت ها وافتراها نصیبش می شد.به تشنج کشیده شدن جلسه سخنرانی ایشان در دانشگاه تبریزدر روز 26/1/1259 توسط هواداران منافقین وحزب توده ای ها ، تنها یک نمونه از این مسائل است.
در این مراسم گروه های ضد انقلاب با تدوین و پخش جزوه هایی ،آقای هاشمی را فئودال ،انحصار طلب وطرفدار سرمایه داری معرفی کرده بودند وشعارهایی هم در همین محور می دادند.
این شایعات واتهامات اغلب از طریق شب نامه ها،جزوات و نشریات محلی منعکس ودر میان مردم انتشار می یافت.
گاهی می نوشتند:بهشتی فئودال زاده وسرمایه دار است و گاه می گفتند:او در شمال تهران منزلی دارد که فاصله درب ورودی آن با ساختمان به بیست دقیقه پیاده روی نیاز دارد.
در کنار اینها به اصطلاح استدلا ل هایی نیز ارائه می شد تا هیچ شک وشبهه ای برای خوانندگان وشنوندگان باقی نماند وحتی مذهبی ها وانقلابی ها نیز باورشان بیاید .
یادم هست بسیاری از متدینین این حرف هارا تکرار می کردندو از بهشتی مظلوم اعلان انزجار می نمودند.
یک روز شایع کردند:همسر بهشتی آلمانی است وفارسی بلد نیست صحبت بکند و بچه هایش نیز همین طور!
این شایعه در جبهه ها میان رزمندگان هم کارساز شده بودو حتی فرماندهان جبهه ها را نسبت به وی بدبین ساخته بود. در این میان مظلوم بهشتی چه می توانست بکند؟ او طی سفری به جبهه ها مجبور شد همسرش را نیز با خود به اهواز بیاورد تا او در میان رزمندگان سخنرانی کند وآنها از نزدیک مشاهده نمایند که همسر بهشتی آلمانی نیست وفارسی هم خوب بلد است .
همسرش چند جلسه در "زینبیه اهواز"برای خانم ها وبسیجی ها صحبت کرد، ولی تاثیر چندانی نداشت،چرا که آن دو هنوز به تهران نرسیده بودند که شایعه دیگری بر شایعات قبلی افزوده شد وگفتند:این خانم همسر بهشتی نبود وفرد دیگری آوردند به جای او صحبت کرد!
مظلوم بهشتی به هرشهر ودیاری می رفت ودر هر جلسه ای برای سخنرانی حاضر می شد مردم متدین و نا آگاه را بر ضد او تحریک می کردند. آنها می آمدند مجلس را به هم می زدند ومانع از سخنان او می شدند.
تاسف بار این که تعداد زیادی از روحانیون ساده اندیش ،بازی این شیطنت ها را خورده وبه جمع مخالفان بهشتی پیوسته بودند و در برخی مراحل جلوتر از منافقین و بنی صدری ها به طبل تهمت ،افترا وشایعه می کوبیدند.
یکی از این آقایان که به تند خویی وپرخاش شهرت داشت ،بهشتی مظلوم را به "راسپو تین" راهب درباری تشبیه کرده بود.
با کمال معذرت حتما خوانندگان می دانند راسپوتین یک اسقف مسیحی بود که به دربار تزار روسیه {نیکولاس رومانوف} نفوذ کرده وهمه کاره او شده بود. او مشکل اخلاقی هم داشت ومرد فاسدی بود به طوری که با اکثر زنان درباریان ارتباط نا مشروع بر قرار کرده بود به همین سبب توسط شاهزادگان کشته شد.
ملاحظه می کنید این گونه تشبیه ها چقدر جرات وجسارت می خواهد اما تند خویان و بی تقوایان این کار را به آسانی انجام می دادند. این بود که در محیط دانشگاهی بعضی دانشجویان از باب تمسخر وتحقیر او را "اسقف بهشتی" خطاب می کردند.
این شایعات وتهمت ها اگر چه از منافقین و فداییان خلق ونا محرمان انقلاب آغاز شد ولی در توسعه و تعمیق آن دوستان بازی خورده و جفا کار بسیار تلاش وتکاپو کردند.
خدا انصافشان بدهد فضا را به قدری آلوده و مسموم ساختند هر کس نامی از بهشتی بر زبان می آورد ،دهنش نجس می شد... .
وقتی مرحوم آیه الله طالقانی به رحمت خدا رفت،شایع کردند بهشتی اورا مسموم ساخت ،می گفتند: چون او در سر هوای ریاست و ادعای رهبری بعد از امام را دارد بنا بر این، وجود طالقانی مانع بزرگی برای این کار بود!
این را به اصطلاح دلیل دیگری بر انحصار طلبی های بهشتی برای مردم القا می کردند.در تشییع جنازه مرحوم طالقانی ،انبوه مردم در تهران یک صدا شعار می دادند :"بهشتی ،بهشتی ،طالقانی را تو کشتی" و مردم شهرها واستان های دیگر نیز از تهرانی ها تبعیت کردند.
هیچ کس نمی توانست حریف این فضای آلوده باشد. همه مات ومبهوت مانده وخود را به دست تقدیر وسرنوشت سپرده بودند. متدینین و انقلابیون آگاه به مسائل فقط خون دل می خوردند.
در این میان تنها چیزی که فضا را ناگهان دگرگون ساخت ،خون بهشتی مظلوم بودکه در هفتم تیر 1360 در دفتر مرکزی حزب جمهوری بر زمین ریخته شد.دقیقا از همان لحظه آلودگی ها از فضای کشور کنار رفت .مردم به حقایق دست یافتند وخط اصیل انقلاب وامام دوباره به جامعه باز گشت وحاکمیت را بر عهده گرفت.
هدف از نقل این ماجراهای تلخ ،داستان سرایی وقصه نویسی نیست بلکه روشنگری وعبرت آموزی است.به نظر می رسد امروز مظلومیت آیت الله هاشمی رفسنجانی به مراتب بیشتر از مظلومیت بهشتی می باشد،زیرا شهید بهشتی تنها پس از یکی دو سال تحمل در نهایت با شهادت خویش از این همه رها و پاک شد اما هاشمی ماند و32 سال همان افترا ها وتهمت ها را در سطح گسترده وعمیق شنید و تحمل کرد. در اوائل پیروزی انقلاب منافقین خلق،فداییان خلق ،حزب توده ای ها،بنی صدری ها،پیمانی ها، انجمن حجتیه ای هاو...در کنار بهشتی به او نیزهتاکی می کردند ومجلس سخنرانیش را بر هم می زدند، پس از فاجعه هفتم تیر که همه به خارج گریختند از طریق رادیو های بیگانه به خصوص رادیو عراق به لجن پراکنی های خود ادامه دادندو حتی آدم هایی مثل شیخ علی تهرانی را با خود همراه ساختند.
این مرد خوش انصاف(!)، رکیک ترین الفاظ وجملات را نثار هاشمی می کرد. در طول هشت سال دفاع مقدس شدید ترین تخریب ها متوجه هاشمی بود ،چون اورا به عنوان فرمانده اتاق جنگ ومقاومت می شناختند.
وقتی دوران سازندگی رسید و سردار پیروز میدان های جنوب وغرب این بار لباس سازندگی به تن کرد،خرابی های جنگ را ترمیم نمود . به زیر ساخت ها وپروژه های کلان کشوری همت گمارد وکشور را آباد و از نیاز به خارج مستغنی ساخت وبحق سزاوار لقب "سردار سازندگی" شد،این بار دستمزد او از سوی دوم خردادی های تند مزاج ،پروژه های تخریب مانند : "عالی جناب سرخ پوش"،"آقازاده ها"و"کاردینال ریشلیو"شد.
آنها هاشمی رامورد اتهامات ناجوانمردانه قرار دادندو همان حرف های منافقین وگروهک های ضد انقلاب را این بار با ادبیات نو وعوام پسند تکرار کردند.
حشمت الله طبرزدی، سر دبیر هفته نامه "پیام دانشجو"که به تازگی وارد عرصه مطبوعاتی شده بود،در ادامه و تکمیل همین پروژه قرار داشت. او در شماره های آغازین این نشریه با تکرار عنوان مقدس "امام خامنه ای"سعی کرد خود را مدافع رهبری ودلسوز انقلاب جلوه بدهد. از یک سو با عبارت های مبالغه آمیز به تعریف وتمجید ودفاع از رهبری می پرداخت و از سوی دیگر بازوان پرتوان رهبری از جمله آقای هاشمی را مورد تحقیر وناسزا قرار می داد.
ولی خیلی زود نفاقش آشکار شد وبه خارج پناهنده گشت. روش او همان ترفندی بود که منافقین در سال های 57-58 از آن بهره می گرفتند،آنهابا یدک کشیدن عنوان"پدر طالقانی"وبه بهانه دفاع از ایشان ،همواره در راستای تخریب چهره های انقلابی ویاران صدیق امام خمینی از جمله :بهشتی ،خامنه ای و هاشمی تلاش می کردند.
این دوره هم گذشت ،نوبت به اصول گرایان تند خو رسید در چهار سال اول این دوره مرتب به گوش وجان مردم نواخته شد که با مفسدان اقتصادی وغارتگران ثروت ملی مبارزه کرده و آنها را به مردم معرفی خواهند نمود.
پس از چهار سال انتظار ،ناگهان در یکی از شب های انتخابات و مناظره تلویزیونی از دو نفر چهره شاخص روحانیت در عرصه سیاسی که بیش از همه به رهبر معظم انقلاب نزدیک تر بودند وجزو بازوان پرتوان معظم له به شمار می آمدند،یعنی هاشمی وناطق نوری وفرزندانشان به عنوان"مفسدان اقتصادی"نام برده شد... .
این اظهارات به قدری سخیف وغیر منصفانه بود که بحق ناراحتی واعتراض رهبر معظم انقلاب را بر انگیخت. معظم له در ضمن خطبه های نماز جمعه مورخ 29/3/1388بخصوص از هاشمی دفاع کرده و فرمودند:
"...من از سال 1336 ،یعنی 52سال قبل ایشان را می شناسم .آقای هاشمی از اصلی ترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود.از مبارزین جدی وپیگیر قبل از انقلاب بود.بعد از پیروزی از موثرین شخصیت های جمهوری اسلامی در کنار امام بود . بعد از رحلت امام هم در کنار رهبری تا امروز.
این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته،قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب می کرد وبه مبارزین می داد. اینها را جوان ها خوب است بدانند.بعد از انقلاب ایشان مسئولیت های زیادی داشت ، هشت سال رئیس جمهور بود ،قبلش رئیس مجلس بود . بعد مسئولیت های دیگری داشت. در طول این مدت هیچ موردی را سراغ نداریم که ایشان برای خودش از انقلاب یک اندوخته ای درست کرده باشد . اینها یک حقایقی است ،اینها را باید دانست. در حساسترین مقاطع ایشان در خدمت انقلاب ونظام بوده.
من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر داریم که طبیعی هم هست ولی مردم نباید دچار توهم بشوند،چیز دیگری فکر کنند..."
با همه تاکیدات رهبر انقلاب،بعضی از به اصطلاح اصول گرایان تندرو وخودسر نتوانستند از نصایح پدرانه رهبری بهره ی لازم وکافی بگیرند،متاسفانه دچار توهم شدند وبر خلاف نظر رهبری چیز دیگری فکر کردند و راه جداگانه ای در پیش گرفتند.
آنها به بهانه های گوناگون فرزندان هاشمی را اهرم فشار قرار دادند،هر از چند گاهی آنهارا ازسر خیابان ها و کوچه ها دستگیر کردند وبعد آزاد نمودند،اتهامات متعدد ونا روا به آنان بستند حتی اخیرا با هتاکی مانع حضور آنان در مجلس ترحیم یکی از بستگانشان شدند. در حالی که اگر بر فرض هم فرزندان هاشمی مجرم بودند به فرمایش صریح رهبری :" بایستی در مجاری قانونی خودش اثبات بشود وقبل از اثبات نمی شود اینها را رسانه ای کرد."
گاهی همین افراد عمدا آب را گل آلود ساخته واین بار بر خود هاشمی فشار آورده وبرای او تکلیف معین می کنند که در برابر فلان ماجرا موضع قاطع بگیرد و یابه اصطلاح خودشان از اظهار نظر دو پهلو بپرهیزد.
اینها در واقع نه خود را شناختند ونه از شخصیت و جایگاه حوزوی وسیاسی آقای هاشمی خبر دارند.
اگر بنا باشد هاشمی هم هتاکانه اظهار نظر کند وبه اندک بهانه ای حکم تکفیر این وآن را صادر نماید، آن وقت دیگر انقلاب ،اسلام،نظام،مردم ،حوزه وروحانیتی نمی ماند.
شخصیت آقای هاشمی بعد از رهبرمعظم انقلاب ،مورد احترام واعتماد همه گروه های وفادار به نظام اسلامی وهمه علمای اعلام ومراجع عظام تقلید در قم ،نجف،مشهد ،اصفهان و جاهای دیگر است.
بارها دیده شده شخصیت های بزرگواری مثل حضرت آیت الله جوادی آملی در میهمانی ها نمازرا به ایشان اقتدا کردند. در سالن اجتماعات دارالشفای قم ،همه طلاب ،فضلاواعاظم شاهد بودند که معظم له در پای بحث های تفسیری آقای هاشمی نشستند وخود را مشتاق به شنیدن مبانی تفسیری ایشان دانستند و قبل از آن هم وقتی برای اهدای جوایز به روی سن دعوت شدند هر گز حاضر نشدند جلو تر از آقای هاشمی به روی سن تشریف ببرند و آقای هاشمی را مقدم بر خود داشتند.
هاشمی فرزند خلف حوزه و افتخار روحانیت اصیل وانقلابی است . امروز هاشمی یکی از مهم ترین خاکریزهای مقاومت در برابر دشمنان نظام ،اسلام انقلاب وروحانیت به شمار می آید. اگر این خاکریز شکسته شودبه سرنوشت ناگواری گرفتار خواهیم شد.
شواهد وقرائن نشان می دهد،اگر این حرمت شکنی ها وخیره سری ها بنام بسیج وحزب اللهی همین طور ادامه یابد فردا با همین عنوان حریم رهبری ،ولایت فقیه ومراجع عظام تقلید نیز مورد تهاجم وهتک حرمت قرار خواهند گرفت ودشمن نیز همین را می طلبد وبرای همین نقشه کشیده است.
آنهایی که در صدد تخریب این خاکریز مستحکم هستند در واقع آب به آسیاب دشمن می ریزند واز روی ساده اندیشی از دشمن بازی خوردند.
شاید به همین خاطر است رهبر معظم انقلاب طی دیدار هایی که اخیرا با سران قوا وبعضی نمایندگان مجلس داشتند مرتب تاکید نمودند که نباید آقای هاشمی مورد کم لطفی وبی احترامی قرار بگیرند و حفظ شان ومنزلت ایشان را به همه توصیه فرمودند.
اما چه فایده افراد خودسر چندان گوش شنوایی ندارند ،با این که سنگ ولایت فقیه و رهبری را به سینه می زنند ولی تنها در موردی به فرمایش ایشان عمل می کنند که مطابق با نظر خودشان باشدودر حقیقت و همواره به نظر خودشان عمل می کنند.
اکنون که در آستانه اجلاس سالانه مجلس خبرگان رهبری هستیم ،این آقایان با تمام اعوان وانصار خود دوباره حملات واهانت ها را بر ضد هاشمی از سر گرفته اند در حالی که همه می دانند حرف تازه ای برای گفتن ندارند حرف هایشان تکرار همان حرف های سخیف منافقین، فداییان خلق،حزب توده ای هاست لکن با ادبیات به ظاهر دلسوزانه وعوام پسندانه ارائه می کنندو عوام را علیه هاشمی تحریک و عصبانی می کنند.
گاهی برای نمایندگان مجلس خبرگان تکلیف معین می کنند و برای آن بزرگان رهنمود وتوصیه نامه می نویسند اما همه می دانند هاشمی چه رئیس مجلس خبرگان باشد یا نباشد ،هاشمی هاشمی است.
او هیچ نیازی به این ریاست های ظاهری ندارد. همان طوری که خود ایشان در جلسه اخیر مجمع تشخیص مصلحت اظهار داشت :این گونه مسئولیت ها برای وی جاذبه ای ندارد و فقط در حد یک ادای تکلیف مطرح است. بهتر است این افراد به فکر آینده خود باشند.
فردا که مهلت ریاست شان تمام شد از همان لحظه به بایگانی تاریخ سپرده خواهند شد، زیرا «کسانی که در صحنه های اجتماعی مثل قارچ یک شبه پیدا می شوند و به اوج می رسند با همان زاویه که آمدند با همان زاویه هم افول می کنند و فراموش می گردند.»
ولی به فرمایش حضرت امام خمینی « بد خواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.» حسودان بدانند او همچنان در کنار مقام معظم رهبری خواهند ماند و به فرموده رهبری، هیچ کس برای ایشان مثل هاشمی نمی شود.
در تاریخ مشروطه می خوانیم: شیخ فضل الله نوری را فقط یک بار به چوبه دار آویختند و آن اهانتها را در حقش روا داشتند. اما در این مدت سی و دو سال بیش از دهها و بلکه صدها بار آقای هاشمی به چوبه ی دار اهانت و هتک حرمت آویخته شد. اما به کوری چشم نامحرمان ، او همچنان پایدار ، استوار و وفادار به انقلاب و رهبری باقی ماند.
بنابراین او نه تنها از شهید مظلوم بهشتی حتی از شهید شیخ فضل الله نوری نیز مظلوم تر است. سابقه و لاحقه ی هاشمی بسیار روشن است. او شخصیت مفسری است که در دوران ستمشاهی با صداقت و خلوص قرآن را در پشت میله های سرد زندان به تفسیر نشست و با نگارش آثاری ، روح امیرکبیری و مقاومت در فلسطین را در نهاد جوانان کشور دمید.
همگام با رهبر فقید انقلاب در به اهتزار در آوردن پرچم نهضت روحانیت، انواع و اقسام شکنجه ها را به جان و دل خرید و در نهایت پیروزی جبهه موحدان تاریخ را بر کفر، شرک و نفاق جشن گرفت. او زنده ماند تا انقلاب زنده بماند و در نگاه نافذ رهبری، شخصیت محوری و منحصر به فرد شد.
امروز هم شاهدیم او آبروی خویش را در پای سرو بلند اسلام، انقلاب و حوزه های علمیه و روحانیت مخلصانه فدا می سازد و همچون شمع می سوزد تا چراغ فرهنگ تشییع و تعادل را که طلایه دار آن حوزه و روحانیت است در جامعه اسلامی و جهان روشن و پایدار نگه دارد.
والسلام علی عبادالله الصالحین و المخلصین.
باشد كه همه پيروان واقعي ولايت باشيم و سرمايه هاي اصلي انقلاب و نظاممان را به نكويي پاس بداريم.انشاالله
خدا پدر و مادرت را بیامرزد
دلم باز شد از این الفاظ زیبایت
ممنون از شما و گفتار پاکت آفرین
می دانم بخاطر منافع جناحی و باندی سانسور می کنید ولی نوشتم تا حدعقل خود خوانند بفهمد مردم با بصیرت تر این حقه های شما هستند
اگر دستور حضرت امیر را که فرمودند "اعمال مرا با دستورهای قران بررسی کنید"گوش میدادیم آن وقت هم اجازه داشتی اعمال همه را مورد نقد قرار دهی و هم اجازه نداشتی به دون دلیل و فقط به خاطر طرفداری به یک مومن تهمت بزنی
امیدوارم عصر ایران همین یک نظر را از من نمایش دهد
بادرود به ارواح طيبه همه شهدا هميشه جاويد خصوصا بهشتي مظلوم
ودرود به همه اباذر ها در طول تاريخ
چند روزي است كه با نمايش اين فيلم واقعا دلم براي مظلوميت آقاي هاشمي بدرد آمده بود ولي خوشحال شدم كه جناب اباذري حق مطلب را ادا كردند. همانطور كه همه ميدانيم آقاي هاشمي ستون و ركن اصلي نظام هستند چه پيش از انقلاب با تاسيس شركت ساختماني كه از اين طريق كمك هاي بسياري به اسلامگراهاي مخالف شاه مي كردند و هم بعد از انقلاب كه بواقع سردار سازندگي لقب گرفتند.يادمان نرود اگر هاشمي نبود انقلاب اسلامي هم نبود. اسطوره صبر و تلاش است هاشمي