فارس: نقاشی قهوهخانهای مقارن با جنبش مشروطیت بر اساس سنتهای هنر مردمی و دینی به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدید آمد و با مرگ محمد فراهانی تنها بازمانده نقاشی قهوهخانهای پرونده این هنر برای همیشه بسته شد.
مرحوم محمد فراهانی در روستای آهنگران اراک متولد شد و بعد از چندین سال فعالیت در عرصه نقاشی قهوهخانهای هفته گذشته بر اثر بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد.
ایرانیان از دیر باز در عرصههای مختلف هنری تصویری و تزئینی فعالیت میکردهاند مثلا نقاشی دیواری توام با گچبری رنگی از عصر اشکانیان در ایران متداول گشت و تا همین اواخر نیز ادامه داشت.
بر اساس شواهد سنت دیوارنگاری بسیار کهنتر از سنت تصویرگری وکتاب بوده است، در دوران کهن، دیوارنگاری بیشترین اهمیت را در میان انواع تصویری داشت، کوشش هنرمند نقاش ایرانی از دیر باز معطوف به نمونه آفرینی آرمانی بوده است.
نقاش بیشتر تمایل داشت که دنیای آمال و تصورات خویش را تصویر کند و اگر هم به جهان پیرامونش روی میکرد چندان به صرافت تقلید از فضای سه بعدی نور و سایه و شکل و رنگ اشیا نبود و به جز در دورههای اثر پذیری از سنتهای غربی، نشانی از طبیعتگرایی در نقاشی ایران نمیتوان یافت.
قهرمانان و رویدادهای گوناگون در نقاشی ایران که نظیرشان را در ادبیات فارسی نیز به وفور مییابیم، از ماورای تاریخ و اعماق حافظه جمعی بر آمدهاند در واقع ادبیات و هنرهای ایران در روند بهرهگیری از کهن الگوها (آرک تیپ ها) به هم پیوستهاند. شاعر و نقاش با زبانی همانند به توصیف جهانی میپردازد که صورت کلی آن را از نیاکانشان به میراث برده است.
این جهانی است فراسوی زمان و مکان که موجودات آن طبق یک الگوی کلی و ازلی هستی یافتهاند، چنین است که مثلا نخجیرگاه همیشه باز نمودی از پردیس است و یا بزرگ پهلوان در هر زمان هیئتی چون رستم و تهمتن دارد و چهره زیبا همیشه با قرص کامل ماه همانند است و سایر متون ادبی کاملتر میشود.
نقاشی قهوهخانهای روایی است که مقارن با جنبش مشروطیت بر اساس سنتهای هنر مردمی و دینی و با اثر پذیری از طبیعت نگاری مرسوم آن زمان به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدید آمد و بارزترین جلوههایش را در عصر پهلوی میتوان به وضوح دید.
اکثر محققان بر این باورند که نقاشی عامیانه مذهبی در ایران مربوط به عهد صفویان یعنی همان دورانی که مذهب تشیع در ایران رسمی شده، مربوط میشود.
بسیاری از بناهای مذهبی که دارای کاشیهای نقاشی شده میباشند، مربوط به دوران صفوی هستند و کمتر بنای مذهبی را در ایران میتوان یافت که مربوط به قبل از دوران صفویه باشد و درون آن نقاشیهای عامیانه مذهبی وجود داشته باشد.
این گونه نقاشی که آمال و علایق ملی، اعتقادات مذهبی و روح فرهنگ روستایی خاص لایههای میانی جامعه شهری را باز مییابد پدیدهای جدیدتر از سایر قالبهای نقاشی عامیانه (چون پرده کشی، دیوار نگاری بقاع متبرکه، نقاشی پشت شیشه با مضمون مذهبی و جز اینها) بود.
موضوعات اصلی نقاشی عامیانه مذهبی معمولا شامل داستانهای مذهبی اعم از پیامبران و ائمه که در صدر آنها واقعه کربلا بود و همچنین داستانهای شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی و حکایتهای عامیانه بوده است و اصولا نقاش قهوهخانهای این موضوعات را مطابق با شرحی که از زبان نقال و یا تعزیه خوان و روضه خوان میشنید میکشیده است.
با یک نگاه سطحی میتوان خاستگاه اینگونه نقاشی را قهوهخانه دانست، زیرا قهوهخانه محل تجمع همه نوع افراد بود و نقالان نیز در این قهوهخانهها حضور پیدا میکردند و به نوعی صاحبان قهوهخانه سفارش دهنده اصلی این نوع نقاشی به هنرمندان و نقاشان بودهاند.
با این حالا این پردهها علاوه بر قهوهخانه در محلهای دیگری نیز نصب میشد که این محلها را بیشتر زورخانهها، محلهای عزاداری و حمامها تشکیل میدادند و بر اساس موضوع نقاشی شده در پرده نقاشی در این اماکن نصب میشد.
به عنوان مثال موضوع روز عاشورا در تکایا و یا موضوع جوانمرد قصاب برای دکانهای قصابی تهیه میشد و شخص نقاش نیز چون از بین همین اصناف بر میخاست و چون هدفش صراحت و سادگی بیان و اثر گذاری هر چه بیشتر بر مخاطب بود از اینرو غالبا در پردهاش نام اشخاص را در کنار تصویرشان مینوشت و شخصیت اصلی را بزرگتر از اشخاص فرعی نشان میداد و یا از قراردادهای تصویری معینی برای تاکید بر جنبههای مثبت یا منفی شخصیتها استفاده میکرد.
کوشش نقاش قهوهخانه در بازنمایی صحنه و نمایش خصوصیات ظاهری و درونی آدمها همواره تحت تاثیر جانبداری وی از نیروهای خیر است و به همین منظور قراردادهای خاصی را در طرز ترسیم پیکرها و جامگان، رنگ گزینی و ترکیب بندی رعایت میکند.
نقاشی قهوهخانهای با هنرمندانی چون حسین قوللر آقالی و محمد مدبر به اوج شکوفایی رسید و بر هنر معاصر نیز تاثیر گذاشت و پس از آن نیز اشخاصی چون فتحالله قوللر آقالی، حسین همدانی و حسن اسماعیلزاده (چلیپا) و عباس بلوکیفر و محمد فراهانی نیز روی کار آمدند.
امروزه دیگر این نقاشی از رونق خاصی برخوردار نیست و با مرگ محمد فراهانی که آخرین بازمانده از نقاشی قهوهخانهای بود پرونده این هنر به طور کلی بسته شد.