احسان مقدم در
وبلاگش نوشت:
روز خبرنگار برایم همیشه با لذت تشکر سردبیر وسط تحریریه ترکیب می شد.
حالا که مرور می کنم می بینم بدترین وقت ها برایم زمانی بود که مدير روابط عمومی می خواست جوابم را ندهد و سرم را به تاق می کوبید. بی صدا. محترمانه.
آدم دوست دارد از خجالت طرف در بیاید ولی نمی آید. ترفندهایی دارد این خبرنگاری که برای اجرایش باید قانون نانوشته مرشدان و مریدان تحریریه های مکتوب را چندین و چند سال مرور کنی.
القصه...حالا من سالهاست در جایگاهی هستم که دلم وسط تحریریه جا مانده و گاهی باید ـ گرچه خداوکیلی خیلی کم پیش آمده ـ سر رفقای خودم... يعني همکاران سابقم را به چپ و راست بچرخانم.
گاهی می فهمم ناراحت می شوند و جانب حرمت نگه می دارند.
مدیریت رسانه ها این روزها کسب و کار من است. دوست دارم وقتی دوران روابط عمومی چی بودنم تمام شد یک کتابی بنویسم از تجربیاتم در اینجا و در این ده سالی که گذشت...
بنویسم روابط عمومی ها چطوری باید خبرنگارها را بپیچانند و خبرنگارها باید چطور تلافی کنند.
چطور می شود هر دو با هم تعامل کنند و چه آسیب هایی دارد اگر وامدار هم باشند.
من حالا به تمام زوایای پنهان هر "دو" شغل نور تابانده ام. دلم گوشه تحریریه اما جا مانده...