عصر ایران؛ هومان دوراندیش - وضعیت نامطلوب تالاب های ایران، یکی از موارد تخریب محیط زیست در این سرزمین وسیع است. شرایط سیاسی اجتماعی جامعه ایران به گونه ای است که شعارهای زیست محیطی، هیچ سیاستمداری را به قدرت نمی رساند.
جنبش ها، احزاب، شعارها و دولت های دوستدار محیط زیست، پدیده هایی هستند که پس از رسیدن به توسعه، رخ می نمایند. در مسیر توسعه یافتگی، کمتر پیش می آید که دغدغه احزاب و دولت ها، دغدغه های زیست محیطی باشد. پربیراه نیست اگر بگوییم در ایران سده اخیر، حفاظت از محیط زیست نه دغدغه دولت بوده نه دغدغه ملت. پس عجیب نیست که تخریب محیط زیست در ایران، با روندی شتابان و فزاینده پیش رود.
متن زیر گفتگویی است با دکتر محمدعلی حامدی درباره وضعیت تالاب های ایران. وی در این مصاحبه، نجات تالاب های ایران از تخریب و نابودی را، نیازمند عزمی ملی دانست و مبانی این عزم ملی را نیز همکاری مجموعه قوای دولت و آموزش یکایک افراد ملت دانست. ***
اجازه بدهید ابتدا این سوال را بپرسم که تالاب چیست؟
مرجع بین المللی تعریف تالاب، کنوانسیون رامسر است که پیش از انقلاب در ایران تشکیل شد.
ماده 1 کنوانسیون رامسر، مفهوم تالاب را این طور تعریف می کند: "عنوان تالاب به کلیه محیط های باتلاقی، آبگیر یا سیاه آب، تورب زار، سطوح آبی طبیعی یا مصنوعی، با آب دائمی یا موقت، با آب ساکن یا جاری، با آب شیرین یا لب شور و شور، به انضمام نواحی دریایی ای اطلاق می شود که عمق آن به هنگام جزر و مد کمتر از شش متر نباشد."
در حقیقت هر نوع تجسمی که شما از یک محیط آبگیر در ذهنتان دارید، به درجات و با تنوع مختلف، یک محیط تالابی محسوب می شود.
تالاب دقیقاً چه فوایدی دارد؟تالاب کانون تجمع زیستی یک منطقه است. در یک حوزه جغرافیایی، جریان های گوناگون آبی، از بالاترین نقطه ارتفاعی سرازیر می شوند و سرانجام در محدوده ای تجمع می یابند. این تجمع آب و محیط پیرامونش، یعنی گیاهان و جانوران، در حقیقت سیستم پیچیده ای را ایجاد می کند که نماد حیات و تنوع زیستی یک منطقه است.
اگر تالاب به هر علتی از بین برود، یک اکوسیستم پیچیده، که همراه خودش یک کلیما ایجاد کرده و همراه با آن کلیما حیات و زندگی گیاهی و جانوری پدید آمده، از بین می رود. تالاب نشانه سلامت حیات در یک محدوده است و از بین رفتن اش موجب به هم ریختن خیلی از سیستم های زیستی می شود؛ یعنی قطع ارتباط بین گیاهان و جانوران و "میکرو المان ها" و "ماکرو المان ها" و موجودات آبزی و خشکی زی.
از بین رفتن تالاب یعنی خشک شدن تالاب؟ یا اینکه مصادیق دیگری هم می تواند داشته باشد؟
تالاب طبیعتاً با آب و رطوبت معنا پیدا می کند. حیات تالاب مبتنی بر رطوبت است. قطع منابع تالاب زمینه ساز نابودی آن و اکوسیستم پیچیده مبتنی بر آن است. قطع منبع آب تالاب به دو شکل امکان پذیر است. اول اینکه، اساساً اجازه ندهیم که آب از بالادست وارد تالاب شود؛ مثل آنچه که در دریاچه ارومیه شاهد آن هستیم.
تالاب شادگان خیلی از تالاب های دیگر ایران نیز، نظیر پریشان، بختگان، هورالعظیم و شادگان، که در بالادستشان برداشت های بزرگ آب صورت گرفته، چنین وضعی دارند و در معرض تهدید هستند.
دوم اینکه، زمین های پایین دست تالاب را زه کشی و آب را از تالاب خارج کرده و تالاب را از بین برده اند. تالاب هایی مثل آهوچر و شائور در خوزستان به این سرنوشت دچار شده اند. آب تالاب انزلی هم به همین شکل خارج شده و بستر خشکش به کشاورزی اختصاص یافته است.
دریاچه ارومیه هم تالاب محسوب می شود؟چون به کلیه محیط های آبی با سطوح آبی گوناگون، با آب شور، شیرین و لب شور، تالاب گفته می شود. دریاچه ارومیه، دریاچه بسته ای است که حجم بزرگی از آب را در سطح وسیعی ذخیره می کند. مطابق تعریف تالاب، دریاچه ارومیه و باتلاق گاوخونی، هر دو مصداق تالاب هستند.
بسته بودن شرط تعریف تالاب است؟ تفاوت جایی مثل خلیج فارس با دریاچه ارومیه، در محصور نبودنش از جانب خشکی است.
پس چرا دریای خزر را تالاب محسوب نمی کنند؟دریای خزر بازمانده یک دریای بزرگ است و به همین دلیل، و نیز به دلایلی چون وسعت، حجم، تنوع حیاتی اش، جزو دریاچه های بزرگ دنیاست. دریای خزر حتی از سطح دریاهای آزاد دنیا پایین تر است. ولی دریاچه ها و تالاب ها عمدتاً در مناطق مرتفع و یا مناطق خشکی داخلی محصور هستند.
تالاب ها در جهان زیاد از بین می روند؟تالاب ها بسته به شرایط اکولوژیک متفاوت کشورها، در معرض آسیب های متفاوتی قرار می گیرند. معمولاً در کمربند گرم و خشک جهان، که فشار جمعیت برای آزادسازی منابع برای تولید کشاورزی بیشتر است، تالاب ها هم مثل جنگل ها و سایر منابع باارزش زیستی، در معرض آسیب و نابودی قرار می گیرند. تالاب ها بویژه در مناطقی که از نظر میزان بارش تهدید می شوند و مدیریت دقیقی هم بر آنها اعمال نمی شود، از بین می روند.
تالاب هایی که در عراق بودند و از رژیم سیلابی و رودخانه ای فرات و دجله تغذیه می کردند و یا تالاب بزرگ اورال به دلیل انحراف آب از بین رفته و عوارض سنگین زیست محیطی بر جای گذاشته اند. تخریب تالاب های عراق، منجر به شکل گیری گرد و خاکی شده است که ریزگردهایش در خوزستان و ایلام و حتی فارس و اصفهان و تهران هم دیده می شود.
برداشت بی اندازه آب در ترکیه، موجب از بین رفتن تالاب های پایین دست در عراق شده و اراضی لخت و خشک در معرض تابش و باد قرار گرفته اند و ریزگردهایی را تولید می کنند که آسیبش به ما هم می سد.
در ایران چطور؟ تا به حال تالاب های زیادی از بین رفته اند؟در ایران، عموم تالاب ها در معرض تهدید جدید هستند. ایران جزو کمربند گرم و خشک جهان است و به ویژه در چهل سال گذشته، که طرح های توسعه منابع آب در ایران شروع شده و توسعه زراعی و نیز توسعه هیدروالکتریک منوط شده است به توسعه سدسازی، بسیاری از منابع تغذیه کننده تالاب ها، یعنی سیلاب های کوتاه مدت، از طریق سدها محصور شده اند.
در ایران پانصد سد در اندازه های گوناگون ساخته شده است که حداقل ده تا پانزده درصد آنها، جزو سدهای بزرگ جهان محسوب می شوند.
وقتی که شما در مدیریت منابع آب، بر ذخیره سیلاب های بزرگ معطوف می شوید، تالاب های حوزه مرکزی کشور را که منبع اکوسیستم مرکزی کشورند، در معرض خطر قرار می دهید.
دریاچه ارومیه، نمونه بارز این وضع است. توسعه کشاورزی و سدسازی در این منطقه، منابع تغذیه کننده دریاچه ارومیه را محدود کرده است. در نتیجه این وضع، در خکشسالی های چند سال گذشته، منبع تغذیه دریاچه ارومیه به طور جدی آسیب دیده است.
تالاب هورالعظیم، دو منبع تغذیه داشت:
1- دجله و فرات
2- کرخه.
ورود آب این سه رود به هورالعظیم، به شدت محدود شده است. تالاب بختگان در حوزه فارس و یا تالاب شادگان در خوزستان نیز منابع تغذیه کننده شان محدود شده است.
تالاب هورالعظیم اما به غیر از محدودشدن منابع تغذیه کننده تالاب ها در ایران، بعضی از تالاب ها نیز مثل شائور در خوزستان و آهوچر در فارس زه کشی شده و به کلی از بین رفته اند.
تالاب هایی هم که باقی مانده اند، کیفیت زیستی شان در اثر آلودگی آب منابع تغذیه کننده شان، به شدت افت کرده است. یعنی آنچه هم از تالاب های ایران باقی مانده است، در معرض تهدید منابع آلوده کننده قرار دارد.
منابع تغذیه کننده تالاب ها، معمولاً رودخانه و سیلاب است؟بله. رودخانه و سیلاب هایی که در مواقع بارندگی شکل می گیرند؟
مهمترین تالاب های ایران کدامند؟تالاب انزلی، دریاچه ارومیه، تالاب های شادگان، پریشان، گاوخونی، هورالعظیم، طشک و بختگان و تالاب های دیگر در گیلان و سایر استان ها که الان نام همه آنها در حافظه من نیست.
بین همین تالاب ها، به غیر از دریاچه ارومیه، که همه می دانیم در چه شرایطی قرار دارد، کدامشان با خطر بیشتری مواجه هستند؟گاوخونی در اصفهان، هورالعظیم و شادگان در خوزستان، که سطح این دومی به نصف تقلیل یافته، طشک و بختگان در فارس، که سطحش به یک سوم رسیده، و نیز تالاب پریشان که منابع تغذیه کننده اش آسیب جدی دیده است، بیش از همه در معرض تهدید هستند.
تالاب انزلی تالاب انزلی به علت تخلیه زباله های شهر رشت در جنگل های سراوان و گیلان، بیشتر در معرض تخریب کیفی قرار دارد. شیرابه پساب مواد زائد جامد در رودخانه های تغذیه کننده تالاب انزلی تخلیه می شود و کیفیت این تالاب را مخدوش کرده است.
آبی که وارد تالاب انزلی می شود به شدت آلوده است و شیرابه زباله شهر رشت را با خودش به درون تالاب می آورد. اکوسیستم آبی محیط حساسی است نسبه به شیرابه های سمی ای که از مواد زائد جامد ترشح می شود.
یعنی الان آبزیان تالاب انزلی در حال نابودی اند؟بله.
مسئولیت حفاظت از تالاب ها در ایران، فقط بر عهده سازمان حفاظت محیط زیست است؟بله. معاونت محیط طبیعی در این سازمان، یکی از مسئولیت های اصلی اش، مدیریت و حفاظت از تالاب هاست.
چرا اقدامات این سازمان برای حفاظت از تالاب ها، کم ثمر بوده است؟
سازمان حفاظت محیط زیست در زمینه های گوناگون پژوهشی و عملی، اقداماتی را انجام داده است ولی نکته کلیدی این است که حفاظت از تالاب ها، امری فراسازمانی است. این طور نیست که سازمان محیط زیست با امکانات محدودش به تنهایی بتواند از عهده حفاظت از تالاب ها برآید.
آسیب پذیری تالاب ها عمدتاً از بالادست اتفاق می افتد نه در متن تالاب. فرایند تخریب تالاب، گاهی از فاصله های چندصد کیلومتری شروع می شود؛ زیرا هر تالابی یک حوزه آبریز وسیع دارد و در این حوزه وسیع است که فعل و انفعالات تخریبی آغاز می شود.
برداشت آب بدون در نظر گرفتن تالاب، تخریب منابع آب، جلوگیری از ورود آب به رودخانه و انتقالش به تالاب، اموری هستند که از حوزه اختیار سازمان محیط زیست خارج اند. پس همه سازمان ها باید همکاری کنند تا نتیجه مطلوب حاصل شود. مثلاً توسعه زمین های زراعی، سیاست های توسعه و اسکان جمعیت، سیاست های توسعه شهری و ...، مجموعه عوامل موثر در سرنوشت تالاب ها هستند.
سازمان حفاظت محیط زیست، توان کنترل همه این عوامل را ندارد. در نتیجه، مسئولیتش محدود می شود به آنچه که در بدنه آبی تالاب رخ می دهد؛ یعنی زمانی که فرایند تخریب به انتها رسیده است. دست این سازمان خیلی باز نیست.
اقداماتی نظیر لایروبی و ممانعت از شکار پرندگان در تالاب و تخریب متن تالاب، کارهای روتین سازمان محیط زیست است؛ اما وقتی سد کرخه ساخته می شود و هفت میلیارد آب رودخانه کرخه ذخیره شده و آبی به سمت تالاب حوزالعظیم جاری نمی شود، دیگر سازمان محیط زیست در هورالعظیم چه کار می تواند بکند؟ و یا وقتی بالادست تالاب ها، فعل و انفعالات اقتصادی اجتماعی رخ می دهد و منابع تغدیه کننده و مساحت آن ها کاهش می یابد، سازمان حفاظت محیط زیست عملاً و قانوناً نمی تواند کاری انجام دهد.
تالاب گاوخونی برای نجات تالاب ها، کار اساسی باید با عزم ملی و مشارکت همه نهادها و بویژه توسط مردم محلی ای صورت گیرد که در بالادست تالاب ها زندگی می کنند. بدون آموزش مردم محلی، چه در حوزه شهری و چه در حوزه روستایی، عملاً هیچ کاری برای نجات تالاب ها نمی توان داد. حداکثر می توان از شکار پرندگان جلوگیری کرد.
بگذارید سوالم را این طور بپرسم: مجموعه نهادهای دولتی، چه اقداماتی برای حفاظت از تالاب ها انجام داده اند؟به نظر من، نهادهای مسئول همیشه بعد از اینکه فرایند بیماری به مرگ منجر می شود، جمع می شوند تا جنازه را احیا کنند. در حقیقت پیشگیری از وقوع مرگ در دستور کار نیست. مثلاً الان که تالاب ارومیه در معرض مرگ قرار گرفته، همه اندیشه ها معطوف به این است که چه باید کرد و مجموعه پروژه هایی مطرح می شوند که اجرای خیلی از آنها ، دیگر امکان پذیرهم نیست. حتی طبیبانی هم پیدا می شوند که می گویند این جنازه را به اتاق تشریح ببریم تا لااقل در آن جا به درد بخورد!
باید عزم ملی برای مدیریت و حفاظت از اکوسیستم های باارزش، که تالاب ها یکی از این اکوسیستم ها هستند، در کشور ما ایجاد شود. هنوز چنین عزمی در کشور پدید نیامده است. صدا و سیما می تواند نقش زیادی در ایجاد این عزم ملی داشته باشد اما هیچ کمکی به تحقق آن نمی کند.
اینکه گاهی یک تالاب را از جنبه زیبایی شناسانه نشان دهیم، خیلی فرق دارد با اینکه بالادست تالاب را نشان دهیم و اینکه مردم چه می کنند که به تالاب ها لطمه می خورد و چه کار باید بکنند که تالاب خراب نشود. آموزش و مشارکت مردم و نهادها، در این زمینه خیلی موثر است.
مردم دقیقاً باید چه کار کنند؟مردم تا وقتی که نسبت به یک موضوع آگاهی نداشته باشند، کاری نمی توانند بکنند. مردم مشغول زندگی خودشان هستند. یک زارع تا زمانی که نداند زراعت او چه تاثیر منفی ای بر روی تالاب پایین دستش می گذارد و چگونه باید مانع از تخریب تالاب شود، طبیعتاً کار چندانی نمی تواند بکند و انتظاری هم نمی توان از او داشت. باید تلاش و آموزش عمومی صورت گیرد.
در قدیم فرهنگی عمومی در روستاهای ما وجود داشت که به زارع می گفت تو حق نداری رودخانه را خشکه بند کنی؛ برای اینکه زارع پایین دستی تو هم حق استفاده از آب این رودخانه را دارد. یعنی تو به اندازه ای آب از رودخانه بردار که زارع پایین دستی تو بی آب نماند. اصلاً خشکه بند کردن آب، ضد ارزش بود.
این فرهنگ عمومی درباره تالاب ها مبنای عمل واقع نشد. یعنی این دیدگاه ترویج نشد که در پایین دست زارعت ما، منبعی وجود دارد که حفاظت از آن، لازمه ادامه حیات همه ماست. در چنین شرایطی، کسی نمی داند چگونه باید از محیط زندگی اش حفاظت کند؛ حداکثر جلوی خانه خودش را تمیز می کند و دیگر کاری ندارد که این زباله به کجا می رود؛ چون کسی در این زمینه چیزی به او نیاموخته است.
حفاظت از تالاب ها باید دغدغه ای ملی باشد. هر کسی باید نقش خودش را در این زمینه ایفا کند. طبیعتاً این امر باید از بالادست یعنی از مراجع تولید فرهنگ شروع می شود. صدا و سیما، آموزش و پرورش، مطبوعات و ...، همه باید در این امر مشارکت کنند. در ادبیات عمومی کشور ما، مفاهیمی مثل محیط زیست، حفاظت از محیط زیست، اکوسیستم باارزش و ...، تقریباً وجود ندارد.
اگر گفتمان های سیاسی فرهنگی رایج در جامعه ایران تجزیه و تحلیل شوند، به خوبی می بینیم که اصطلاحاتی نظیر "محیط زیست" به اندازه ناچیزی در این گفتمان ها وجود دارند. این نشان می دهد که این اصطلاحات برای مراجع نقش آفرین در فرهنگ سازی عمومی هم خیلی جاافتاده نیست.
دستگاههای دولتی ما فکر می کنند که پروژه های عمرانی شان بر هر چیزی مقدم است و هر کسی در مدت کوتاهی که مدیر یک نهاد دولتی است، باید پروژه خودش را فوری اجرا کند برود. کاری هم به عواقب و پیامدهایش ندارد.
بنابراین تغییر ذهنیت عمومی و ترویج مفاهیم و آموزش های لازم از طریق ابزارهای فرهنگی موثر، زمینه ساز حفظ تالاب های ایران است. لازمه این امور، تحقیق و شناخت و نمایش فجایع محیط زیستی ایران و سایر کشورهاست.
در فوکوشیما انفجاری در نیروگاهی هسته ای رخ داد و آلمان نیروگاههای اتمی اش را تعطیل کرد. این یعنی درس گرفتن از فجایع رخ داده در سایر نقاط جهان و غنی شدن فرهنگ عمومی یک کشور در اثر مشاهده تجربه نامطلوب کشوری دیگر. در ایران هم باید چنین رویه ای وجود داشته باشد. متاسفانه ما زیاد اهل عبرت گرفتن نیستیم.