۰۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۹
فیلم بیشتر »»
کد ۲۵۴۳۷۳

علی اکبریان : گرفتار شدم

علی اکبریان در روزگار نه چندان دور به روماریوی فوتبال ایران معروف بود اما امروز از پشت میله‌های زندان برای آزادی لحظه شماری می‌کند.
 سایت مدال نیوز - دربی 76 با تمام هیاهویی که داشت به پایان رسید. ستارگان میلیاردر و پر مدعای دو تیم نمایش ضعیفی ارایه کردند. فابرگاس، زیدان، رونالدو، ژاوی ایرانی میلیون ها فوتبال دوست را به کمک تبلیغات رسانه ها 90 دقیقه میخکوب تلویزیون کردند. روز جمعه اما یکی از ستارگان سوخته استقلال و پرسپولیس دور از هیاهوی تهران و پشت میله های زندان چشم به ساق های بازیکنان میلیاردر دوخته بود و افسوس زندگی ورزشی و خصوصی تباه کرده اش را می خورد.

شاید علی اکبریان اگر قدر خودش را می دانست روز جمعه 6 بهمن به جای زل زدن به تلویزیون زندان قزل حصار به عنوان یک کارشناس در تلویزیون حاضر می شد یا یکی از مربیان استقلال بر روی نیمکت بود زیرا استقلال بازیکنان نامدار و سرشناس زیاد داشته و دارد اما علی اکبریان سیاه ترین ستاره فوتبال تاریخ ایران است.

این گفت و گوی متفاوت با فوتبالیستی است که زمانی فوتبال دوستان روماریو ایران صدایش می کردند:

* علی اکبریان در روزگار نه چندان دوربه روماریوی فوتبال ایران معروف بود اما امروز از پشت میله های زندان برای آزادی لحظه شماری کند.


تصور این روز ها را نمی کردم اما...

*اما چی؟

ولش کن. چرخه زدن در گذشته دردی را دوا نمی کند.

* ولی مرور گذشته می تواند نشان دهد علی اکبریان در کدام نقطه از جاده زندگی اش منحرف شد و به خاکی زد؟

نمی دانم. هر چه فکر می کنم کجای زندگی ام را اشتباه قدم بر داشتم که کارم به اینجا کشید کمتر به نتیجه می رسم.

* می خواهی از روزی که پای مواد مخدر به زندگی ات باز شد شروع کنیم.

دوری از دوستان فوتبالی ام زندگی ام را نابود کرد. وقتی که به خودم آمدم دیدم که دورو برم  را افراد معتاد گرفته اند. چون آدم معروفی بود افراد زیادی با من در ارتباط بودند من بچه جنوب شهرم. بچه های جنوب شهر  رفیق باز  هستند. من هم این خصلت را دارم و نمی توانستم علیک هر سلامی را ندهم.

* اما این دلیل نمی شود که علی اکبریان معروف به سمت مواد کشیده شود؟

محل زندگی من نازی آباد و پاسگاه نعمت آباد بود.این دو محل پر است از آدم های معتاد. متاسفانه دوستان معتادم من را به این راه کشاندند. دوستانی که فوتبالی نبودند.

* این دلیل بیشتر به بهانه های بچه گانه شبیه است؟

بهانه نمی آورم. واقعیت است.

* گفتی از دوستان فوتبالی ات دور شدی این موضوع دلیل خاصی داشت؟

نه. یکباره به خودم آمدم و دیدم که دور و برم دوستانی گرفته اند که معتاد هستند.

* برایم خیلی جالب است که هنوز هم از کسانی که سر نوشت زندگی ات را تغییر داده اند  از کلمه دوست استفاده می کنی؟


به هر حال با آنها دوست بودم. نشست و بر خاست می کردم.

* دوستی که برایت سرانجام شومی داشت؟

چی بگم. خودم کردم که لعنت بر خودم باد. دستی دستی زندگی ام را نابود کرد.

* این پشیمانی امروز فایده ای ندارد، دارد؟

روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. من اکبریان نباید امروز در زندان برای آزادی روز شماری کند. جای من داخل زندان نیست.

* ولی خودت باعث به وجود آمدن این شرایط هستی؟

قبول دارم و دارم مجازاتش را هم پس می دهم.

* از روز دستگیری ات بگو


قبل از اینکه دستگیر شوم به شیشه معتاد شده بودم. یک سال و نیم بود که شیشه مصرف می کردم. در روزی که دستگیر شدم  به همراه مجتبی یکی از دوستانم سر کوچه ایستاده بودم. مامور ها به ما شک کردند و بعد از گشتن مجتبی از جیب او 40 گرم کراک کشف کردند. هر چه من به آنها گفتم روح ما از این مواد خبر ندارد چون معتاد بودم باور نکردند.

* بعد چه  اتفاقی افتاد؟

ما را به کلانتری بردند و بازداشت شدیم.

* اما در همان زمان گفتند که تو در خانه ات کارگاه تولید کراک ایجاد کرده ای و از این راه کسب در امد می کنی؟

همه این حرف ها شایعه است. 40 گرم کراک برای من نبود. گفتم که برای مجتبی بود.

* پس چرا تو به جرم حمل  کراک  مجازات شدی؟

در بازداشت که بودم پدر مجتبی آمد پیش من و گفت که مجتبی مادر ندارد. خیلی التماس کرد که من 40گرم کراک را گردن بگیرم.من هم دلم سوخت و به قول معروف فردین بازی درآوردم  و همه چیز را گردن گرفتم. بعد فهمیدم که توی چه دردسر بزرگی افتادم. اگر می دانستم که قرار است چه بلایی سرم بیاید هیچ وقت قبول نمی کردم اما وقتی  متوجه شدم که کار از کار گذشته بود.هر چه گفتم کسی حرفم را قبول نمی کرد.

* بعد از از اینکه بازداشت شدی خیلی ها دنبال کارت افتادند؟

در این 3 سال خیلی ها دنبال کارم بودند و من از همه آنها تشکر می کنم و مدیون آنها هستم. منصوریان، علی آقا پروین، حاجیلو، شاهرودی، پیروانی و... شب و روز دنبال کارم هستند. من تنها امیدوارم که تلاش این دوستان نتیجه بدهد و من زود تر آزاد شوم اما با وجود امید واری که دارم ترس عجیبی همواره دنبالم است.

* ترس از چی؟

اینکه  کسانی که دنبال کارم هستند من را فراموش کنند و یادشون بره که که توی زندان هستم.

* گویا حکم تو اعدام بود که بعد از رایزنی های صورت گرفته به حبس ابد تبدیل شد؟

نه. صحبتی از اعدام نبود. قاضی همان ابتدا برای من حبس ابد صادر کرد و من تنها به این امید زنده ام که حبس ابدم نقض شود و من زود تر آزاد شوم.

*چقدر امیدواری؟

خیلی. دوستان دنبال کارهایم هستند و امید وارم تلاش های آنها زودتر جواب دهد.

* اما تا آنجا که من خبر دارم برای اینکه حکم حبس ابدت  بشکند حداقل باید 15 سال از صدور حکم گذشته باشد؟

این را نمی دانم. البته خدا کند حکم من زود تر بشکند تا من دوباره آزادی ام را به دست آورم

* با خانوادات در ارتباط هستی؟


2تا بچه دارم. یک دختر و یک پسر. به همسرم گفته ام که به بچه هایم نگوید که من در زندان هستم.به او گفته ام که  به بچه هایم بگوید برای انجام کاری از تهران رفته ام و به زودی بر می گردم.

* آخرین باری که بچه ات را دیدی کی بود؟


دخترم  را وقتی  2 سالش بود دیدم او حالا 5 سالش است و برای خودش خانمی شده.اما پسرم را هنوز ندیده ام.

* چرا دلیل خاصی دارد؟

وقتی داخل زندان بودم  او به دنیا آمد.اگر من را ببیند نمی شناسد.  اما من با عکس او و دخترم زندگی می کنم. حسرت این را می خورم که بچه هایم را در آغوش بگیرم.

* در زندان وقتت را چگونه سپر می کنی؟


می خوابم، غذا می خورم،روزنامه می خوانم ، فوتبال بازی می کنم و فوتبال نگاه می کنم.

* این بر نامه هر روز ات است؟

تقریبا روز هایم به این شکل شب می شود. یک تصمیم هایی گرفته ام. اگر بشود می خواهم دیپلمم را بگیرم.

* با توجه به خواندن روزنامه و دیدن فوتبال از تلویزیون نباید از دنیای فوتبال بی خبر باشی؟


همین طور است. اینجا کار خاصی ندارم. سعی می کنم تماشای هیچ فوتبالی را از دست ندهم.

* بازی های تیم ملی را دنبال می کنی؟

صدر صد. بالاخره یک روزی ما بازیکن مطرح این کشور بودم و هنوز به تیم ملی تعصب دارم.

* فکر می کنی تیم ملی بتواند به جام جهانی صعود کند؟

تیم ملی خوب بازی نمی کند اما امیدوارم بتواند با مربی پرتغالی اش به جام جهانی صعود کند. صعود به جام جهانی به نفع فوتبال ایران است. من داخل زندان هستم اما تیم ملی در هر کجای دنیا که بازی داشته باشد دلم من هم آنجاست.

* تو هم سابقه بازی در استقلال را داری و هم پرسپولیس.

خون من آبی است اما  امروز نه طرفدار استقلال هستم و نه پرسپولیس. من علی اکبریان سرخابی هستم. سرخابی که طرفدار تیم ملی است. من با دیدن بازی فوتبال جان می گیرم اما..

* حرفت را ادامه بده؟

فوتبال امروز پولکی شده است. در زمان ما از این پول ها خبری نبود. قرار داد من با استقلال سالی یک و نیم میلیون تومان بود. تازه برای گرفتن این پول باید از جان و دل بازی می کردیم اما امروز بازیکن بدون اینکه عرق بریزد پول میلیاردی می گیرد.

همین می شود که فوتبال ایران در حال در جا زدن است. پول فوتبال ایران را نابود کرده است. زمانی که ما بازی می کردیم بازیکن تعصب داشت. عشق داشت. اما امروز فوتبالیست به فکر  این است که آسیب نبیند تا فصل بعد بتواند قرار داد بهتری امضا کند.

* ممنون از اینکه وقتت را در اختیار ما قرار دادی اگر پایان حرف خاصی داری بگو؟

من هم از شما ممنونم. امید وارم زود تر مشکل من بر طرف شود تا من دوباره به کانون خانواده ام بر گردم. زندان از من مرد دیگری ساخت.  آدم پخته‌تری شدم و احساس می‌کنم که چیزهای بیشتری یاد گرفتم.



 
ارسال به دوستان