دنیای اقتصاد: آیا شما ميخواهید دائما بدهکار باشید؟ این بدون شک سوال احمقانهاي است، طبیعتا هیچ شخصی نميخواهد بدهکار یا ورشکسته باشد، اما چرا تعداد بسیار زیادی از افراد به قرض گرفتن ادامه ميدهند؟
این بسیار ساده است که وقتی هزینهها بیشتر از درآمد باشد، افراد دچار کسری بودجه ميشوند، اما این مساله بیشتر از آنکه امری ریاضی باشد، امری روانی است. در واقع نقش مسائل روانی در امور مالی روز به روز روشنتر ميگردد.
تحلیلهاي روانی ميتوانند به ما نشان دهند که در زندگی مالی خود تا چه حد از حقههاي ذهنمان، اختلالات خلقی و شخصیتی و عادات بدمان آسیب ميبینم. چه چیزی ما را عقب نگاه داشته است؟ و چه چیزی بر شیوه خرج شدن پولهایمان مدیریت ميکند؟ در واقع ذهن به صورت همزمان هم دارای این قدرت است که به ما یاری برساند و هم ميتواند ما را تا حدی منفعل کند که از مقابله با سادهترین مشکلات نیز عاجز باشیم. بنابراین در ادامه به چند حفره ذهنی اشاره ميکنیم که ميتوانند به شانس موفقیت مالی ما لطمه بزنند.
وضعیت ذهنی یک: من شایسته هستم.طبیعتا همه ما خواستار چیزهای خوب هستیم، اما کلید مسوولیتپذیری مالی ایجاد توازن است میان آنچه ميخواهیم و آنچه استطاعت آن را داریم. گاهی اوقات وضعیت ذهنی «من شایسته چیزها هستم»، سبب ميشود که ما در جهت به دست آوردن چیزهایی حرکت کنیم، که هرچند شایسته آن هستیم، اما استطاعت آن را نداریم.
در طول سالهای گذشته و با افزایش آگاهی بخشی رسانهها و غولهای تبلیغاتی افراد به صورت روز افزونی با چیزهای مواجه ميشوند که در زندگی فاقد آنها هستند، طبیعتا تمامی افراد شایستگی رفاه و چیزهای خوب را دارند، اما این رسانهها در ما این تفکر را ایجاد ميکنند که اگر شایسته هستیم پس باید تصاحب کنیم.
تبلیغات دائما در گوش ما فریاد ميزند: برو جلو، لذت ببر، این چیزهایی است که باید داشته باشی یا تجربه کنی. در واقع ما به صورت روزمره با باروهای بنیادینی تغذیه ميشویم. بارو به اینکه داشتن تلفن همراه جدید، راندن یک ماشین خاص و غذا خوردن در یک رستوران گرانقیمت اصول بدیهی خوشبختی هستند. در واقع ما هر روز بیشتر از قبل معیارهای مان در مورد خوشبختی را از طریق رسانهها دریافت ميکنیم. بنابراین فرقی نميکند که ما یک پزشک یا یک معلم یا یک کارگر ساده باشیم، همه با پدیده توقعات روزافزون و دیوانهوار دست و پنجه نرم ميکنند و هر شخصی که در این بازی گرفتار شده است، بسته به درآمد خود بدهیهايي ایجاد کرده است.
وضعیت ذهنی دو: من در لحظه زندگی ميکنم.این طرز فکری است که اغلب جوانان در سالهای اولیه دهه سوم حیات خود دارند، بین حدود 20 تا 25 سالگی بسیاری از افراد شعار سر ميدهند که زیستن برای آنها تنها زیستن در لحظه است. بدون شک این ایده که در هر لحظه هر رخداد و واقعهاي را با آغوش باز پذیرا شویم، خود را به دست سیل حوادث بسپریم، هر چه را که دوست داریم انجام دهیم و هرچه دوست نداریم به سادگی کنار بگذاریم، ایدهاي جذاب و ساده و در عین حال آرامش بخش است.
ميتوانیم هرچه دوست داریم بخریم، هرجا که دوست داریم برویم و خودمان را در زرق و برقی تصنعی غرق کنیم، اما نیازی نیست که توضیح دهیم این وضعیت ميتواند چه نتایج هولناکی را ایجاد کند، اما وضع وقتی خیلی بدتر ميشود که این وضعیت روانی خاص از سالهای اولیه جوانی به سالهای بزرگسالی و میانسالی نیز سرایت کند. سالهایی که به لحاظ تصمیمات و برنامهریزی مالی مهمترین سالهای حیات ما هستند.
در واقع اغلب افرادی که از مشکلاتی با کارت اعتباری، دسته چک خود یا چیزهای مثل آن رنج ميبرند، کسانی که بدهیهايي بزرگی ایجاد کردهاند یا چکهايي بدون پشتوانه خرج کردهاند، اغلب کسانی بودهاند که در زندگی خود ایده یا وضعیت روانی «زیستن در لحظه» را داشتهاند. وضعیت روانی زیستن در لحظه سبب ميشود که ما اعمالی مثل ایجاد صندوق اضطراری پول یا حساب پسانداز یا برنامهریزیهاي بلند مدت را خوار بشمریم و اینها همان چیزهایی هستند که برای موفقیت در زندگی مالی ضروری هستند.
وقتی در وضعیت ذهنی زیستن در لحظه به سر ميبریم، طبعا برایمان خیلی دشوار است که بتوانیم هیچ حدس و گمان معتبری در مورد اینکه تا چه حد متناسب با بودجه خود خرج ميکنیم داشته باشیم. در واقع مردم این راه از زیستن را انتخاب ميکنند چون ساده و سرگرمکننده است، اما متاسفانه نه سادگی و نه سرگرمی دوامی ندارند. یک بیماری کوچک یا یک مشکل مالی ميتواند تمام زندگی شخصی را که فاقد پسانداز و برنامهریزی است برهم بزنند و سرانجام رویای کاذب زیستن در لحظه فرو خواهد ریخت.
وضعیت ذهنی سه: من شکست خوردهامدر طول یک زندگی شغلی و حرفهاي برای اغلب افراد اتفاقات ناخوشایندی رخ ميدهد، بیشتر اشخاص در طول زندگی خود دست کم یک بار شغل خود را از دست ميدهند، یک کارمند ممکن است در بهترین دوران کاری خود به علت تعدیل نیرو یا مشکلات مالی ناگهانی اخراج شود، کارفرمایان نیز مستثنی نیستند، افرادی که خود کارفرما هستند در طول زندگی دفعات متعددی دچار ضرر ميشوند، مسائلی مثل وقوع حوادث در محل کار و از بین رفتن تجهیزات (در صورت نبود بیمه) آسیب دیدن کارگران، ضررهای مالی ناشی از چرخشهاي ناگهانی وضع بازار، و بسیار چیزهای دیگر برای آنان رخ ميدهد.
اغلب افراد اعم از آن که صاحب شغل باشند یا خیر، در طول زندگی خود سوژه کلاهبرداری واقع ميشوند، این کلاهبرداری ميتواند کوچک و بیاهمیت یا بزرگ باشد، اما مساله مهم آن است که پس از تمامی این مشکلات کسی سلامت از مهلکه به در خواهد شد که روحیهاي قوی و مثبتنگر داشته باشد.
فرد ضعیفی که دائما منتظر بهانهاي برای توجیه شکست خود است، در واقع مهمترین مقدمه برای شکست قطعی را مهیا کرده است و آن پذیرش شکست است. بنابراین وضعیت روانی «من شسکت خوردهام» بیشتر از هر عامل واقعی و بیرونی ميتواند سبب فروپاشی مالی زندگی شخص شود، بنابراین بهتر است از قدرت تلقینات ذهنی خود غافل نشویم و مثبتنگر باشیم.