عرفان قانعي فرد محقق تاريخ معاصر در خبرآنلاين نوشت: اگر بخواهم آنچه از مردمان کردستان عراق را شنیده ام بازگو کنم ، باید بگویم : با روشن شدن هوا در روز 16/3/1988 با صدای هواپیما شروع شد. هر لحظه یک هواپیما بر بالای آسمان ظاهر میشد و امکان بمباران وجود داشت. مردم شهر هم متحیر مانده بودند و میهمانان ناخوانده - سپاه پاسداران ایران و چریکهای حزبهای کردی - را مینگریستند و کسی نمیدانست که حضور این میهمانان چه پیامی دارد. نزدیک چهار عصر بمباران شیمیایی شروع شد.
پس از بمباران، مردم به خیابان و کوی و جاده، ریخته بودند. زن و بچه و پیر و جوان، هوار میکشیدند. همه راهها مسدود شده بود و گلآلود. صدای گریه و جیغ از هر کرانه بلند بود. مردم سرفه میکردند و استفراغ پیدرپی و سپس بیهوش میشدند. صحنههایی وحشتناک و طاقتسوز، انگار روز محشر فرا رسیده بود... کسی به داد دیگری نمیرسید، همه متوجه شده بودند بمباران شیمیایی است. جنازهها در هر گوشه افتاده بودند و برای مردم، توان و رمق هیچ تحرکی نمانده بود و روحیه خود را پاک باخته بودند.
در جای خود مینشستند و بر روی جنازه عزیز از دسترفته، ناله و زاری میکردند. رو به آسمان مینگریستند و میخواستند فریادی بکشند که خدایی هم هست؟ انگار کسی نمیدانست در چه دوزخ سردی گرفتار آمده است. فوجفوج مردمان سرگردان به سوی منطقه باموک یا بلندیهای اطراف، بهراه افتاده بودند و در بین راه هم بسیاری نقش بر زمین میشدند و برای همیشه چشم از دیدن این جهان نزاع قدرت، فرو میبستند. بسیاری هم نعش مردهها را بر سر راه خود میدیدند و باز هم بغضها میترکید و شیون میکردند.
گروهی هم نمیدانست چه کند و به کجا برود. مادری بچهاش را گم کرده بود، پدری فرزندانش را و یا بچهای که تنها میگریست. نه پدری مانده بود و نه مادر؛ و کودکی بیپناه در کنار مادرش گریه میکرد انگار شیر یا مهر مادر را میخواست اما مادرش بیگناه در کنارش، با چشمان باز، نفسش گرفته بود و قلبش از تپیدن بازمانده.
***
در واقع بعد از برادرکشی و جنگ قدرت در کردستان عراق از 1980 تا 1985، طالبانی، به ایران نزدیک شد. تفکر طالبانی ، همراهی عوامل خارجی و نیروی فشار بین المللی برای نابودی صدام بود. هنوز گفتگوها با صدام پایان نیافته بود، با ایران مذاکره می کرد و به همراه دوستانش -فریدون عبدالقادر ، کمال خوشناو، توفیق رحیم - راهی تهران شد. و ماه 10 سال 1986 بود که قرارداد بین طالبانی و ایران امضا شد و بعدها همکاری و هماهنگی با مسئولان نظامی ایران افزون شد.
در 10 اکتبر 1986 بمباران تأسیسات نفتی کرکوک با عملیات مشترک اتحادیه میهنی و سپاه پاسداران با موفقیت انجام شد و طالبانی، سپاه را به کرکوک وارد کرد. اما آن عملیات با سانسور شدید رسانههای آمریکایی و غرب مواجه شد. هفت نوامبر 87 طالبانی به دیدار مسئولان ایرانی وقت رفت و قرارداد امضا کرد و عملیات های فتح و نصر و فجر و .. آغاز شد.
در آن دوران سوریه هم معترض به طالبانی بود که چرا با ایران رابطه برقرار کرده است و در 13 مارس 88 سپاه پاسداران ایران به کمک حزبهای سوسیالیست، پارت دمکرات و اتحادیه میهنی، حلبچه هفتاد هزار نفری را تصرف کرد.
عراق هم در واکنش سریع در 16 و 17 مارس 1988، چند روز مانده به نوروز، به بمباران شیمیایی آن شهر پرداخت و بیش از 5 هزار نفر در جهنمی سرد جان باخته و از بین رفتند؛ که نشانه سبوعیت و بربریت صدام بود. طالبانی با سفر به اروپا سعی در افشای جنایت نسلکشی صدام داشت چراکه اروپا سکوت کرده بود. کردها جبهه کردستانی تشکیل دادند و پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل در 18 ژوئیه 88 و اعلام آتشبس در 20 اوت تا حد زیادی در فروپاشی حرکت مسلحانه کردهای عراق تأثیر داشت. پنج اوت 88 بازهم ارتش عراق به کردستان حملهور شد .
اما در اینجا برای تاریخ ، می خواهم عملکرد 3 شخصیت کرد را درباره این فاجعه بازگو کنم. هرچند گاهی در مناطق عقب مانده اوهام و خرافات باقی است و ظلمت وکهنه پرستی دوام دارد و تو گوئی مردمانی هستند که ضد آزادی وآگاهی هستند و رفتاری قبیله ای دارند اماخسران و لطمه ندانستن بیشتر است و از رهگذر باید به مردمان آگاهی داد.
الف: عبدالرحمن قاسملوپس از وقوع ماجراي حلبچه ، قاسملو در مصاحبه با كلالعرب ، گفت تعداد زيادي از مردم آنجا تلف شدهاند. بعد از تقريباً هفت ماه از بحران، هنوز قاسملو حاضر نيست بپذيرد كه عليه كردها در عراق از بمب شيميايي استفاده شده. از وی سؤال ميشود راديو بي.بي.سي از قول شما گفت كه عراق از سلاحهاي شيميايي استفاده كرده.
قاسملو ميگويد: «بنده اين خبر را تكذيب نمودهام. هنگامي كه از من درباره كاربرد سلاحهاي شيميايي سؤال شد، پاسخ دادم كاربرد سلاحهاي شيميايي را بهطور كامل مطالعه مينمايم و بعد از مطالعه گزارشهاي هيئت اعزامي سازمان ملل متحد به شمال عراق، هيچگونه نشانهاي دال بر استفاده از سلاحهاي شيميايي مشاهده نكردم و نظر به اينكه ما فاصله بسيار نزديكي با منطقه درگيريها داريم، اثري از اين سلاحها مشاهده ننمودهايم!!!.»
اما هفتماه از آن فاجعه وحشتناك انساني كه 5000 نفر كرد در آن كشته شده بودند می گذشت و می گوید: «من نميتوانم دربارة چيزی كه نديدهام اظهارنظر كنم، ولي به رأيالعين ديدم كه رژيم ايران دو بار از سلاحهاي شيميايي عليه كردها استفاده كرد. بار اول در 1982 و بار دوم در 1987 روزي كه حزب ما تأسيس شد، آنها با تمام قوا مقر اصلي ما را مورد هجوم قرار دادند و از سلاحهاي شيميايي عليه ما استفاده كردند.
شايد گزارش بي.بي.سي اشتباه باشد. سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه چرا فقط بي.بي.سي گزارش را منتشر كرده؟» به نظر بنده اين روش، روش مذبوحانهای است. ما با عراق روابط دوستانهاي داريم. آنها ميخواهند روابط ما را خدشهدار كنند. من نميخواهم كسي را متهم كنم، ولي برخي از گروههاي كرد عراقي مفهوم و اهميت جنگ بين ايران و عراق را درك نميكنند، ما به آنها بيشتر نزديك بوديم و ميدانستيم اگر عراق در جنگ پيروز شود، به نفع كردها تمام خواهد شد و چنانچه ايران بر عراق پيروز شود، سلاح خود را به طرف كردها نشانهگيري خواهد كرد.»
در همان مصاحبه (3/10/1988 ) میگوید: «اولین قانون در دنیا که موجودیت ملت کرد را با این صراحت به رسمیت میشناسد، قانون عراق است.-مستند این قوانین حلبچه و سردشت است و این از قانون جنگل هم بدتر است!- تفاوتهای زیادی بین عراق و ایران وجود دارد. بر چه اساس میتوانیم با رژیم ایران گفتوگو نماییم؛ رژیمی که موجودیت ملت کرد را به رسمیت نمیشناسد. تا آنجایی که من اطلاع دارم، رهبران عراق، مشکلات کردها را به خوبی درک میکنند- و پاسخ آن را با سلاح شیمیایی می دهند!- و این یک امر اساسی برای توافق بین طرفین است. عراق تنها کشوری است که زمینه مذاکره و تفاهم با کردها را فراهم ساخته است- مصداق آن حلبچه و انفال!!!-.»…..
قاسملو حتی در مصاحبه با روزنامه فرانسوی لوموند هم، بمباران حلبچه را مورد تردید و انکار قرار داد که گویا چنین موضوعی صحت ندارد! و کومله هم - ابراهیم علیزاده در خاطراتش - معتقد است که شفاها از استخبارات عراقی گله کردهاند «نمیتوانستیم بگوییم که بعث سلاح شیمیایی در حلبچه بهکار برده است؛ چون تحت فشار بودیم و البته بهطور محرمانه سعی داشتیم که خبر را منتشر کنیم. بعث به ما سلاح و پول میداد اما بعد از بمباران زخمیهای ما را هم درمان نکردند». و این سکوت و انکار دو حزب هم نقطه سیاهی در کارنامهای است که نمیتوان بخشید. اما محمد حاج محمود، رهبر حزب سوسیالیست در کتاب خاطراتش می نویسد که چگونه قاسملو هنگام شیمیایی شدن گروهش با بی سیم با وی حرف زده و داد و فریاد کرده و ملتمسانه خواهان نجات تفنگ چی هایش بوده!
ب: جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی امین:روزهای 29-31/10/2009 بود که اتحادیه میهنی کردستان عراق، در تالارهنر، با حضور 1600 نفر از اعضایش مستمع سخنرانی جلال طالبانی بودند. کنگره حزبی بود. جلال طالبانی نمی خواست که رابطه اش با مسعود بارزانی، دچار خللی باشد و به همین سبب سخنانی راند که شاید هیچ جائی در تاریخ معاصر کردستان نخواهد یافت او به جای پرداختن به حزب ناگهان شمشیر را علیه دوستی و رفاقت و موانست 40 ساله اش با نوشیروان مصطفی امین از رو بست که همان روز من منزل نوشیروان بودم و او در حالی که پکی به سیگارش می زد ، آن تهمت صریح طالبانی را عصبانیت سیاسی علیه حزب تغییر ( گوران) نامیدو آن را به دادگاه تاریخ حواله داد . طالبانی گفت، مسئول واقعه حلبچه نوشیروان مصطفی است. به قول مثل مشهور کردها، می کشد و انگار برایش تعزیه هم می رود!
اما پس از فروپاشی حزب دمکرات کردستان عراق در سال 1975 که قرارداد الجزایر بسته شد و کمک شاه و ساواک به کردها پایان یافت، حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق جنبش نو را آغاز کرد . گرچه لیبی و سوریه هم محرک و حامی نخستین داستان بودند. و در کنار طالبانی، نوشیروان مصطفی امین هم جزو مسئولان بالای حزب بود. که از 1975 تا 1991 که قیام پایان یافت و اقلیم کردستان تاسیس شد، ادامه یافت.
اما واقعا مسئول کشتار هزارها کرد عراق در طی سالهای 1961 – 1975 و 1975 – 1991 و 1991- 2001 چه کسی یا کسانی می تواند باشد؟ کسی جز صدام را می توان به دادگاه تاریخ برد ؟ این پرسشی بود که غروب ان روز در ذهنم نقش بست.
مام جلال درباره حلبچه معتقد بود که" تفکر فاشیستی صدام حسین آشکار بود و در جنگ ایران و عراق هم از هر جنایتی رویگردان نبود و گفتگوهای کرد و او هم یک سالی بود که شکست خورده بود. اما ازاد کردن حلبچه به کمک ایران و جنب و جوش نظامی ، بهانه ای به دست صدام داد" اما نوشیروان ان روز معتقد بود که "طبق قرارداد بین ما و ایران، در مناطق جنگی سلێمانی، كركوك، اربیل، دیالە...همکاری مشترک داشتیم و نقشه جنگی مشترک هم آزاد سازی حلبچه، قڵادزە، رانیە، دوكان و چوارتا و... بود و بعد از رخداد بمباران شیمیایی حلبچه بود که دیگر ادامه نقشه منتفی شد.
قبل از حلبچه هم چندین منطقه را بمباران شیمیایی کرده بود مانند خۆشناوتی، بیتوێن، پشدر، بەری مرگە، دره جافەتی، قەرەداغ، بادینان، دشت كۆیە، دشت كەركوك...و امریکا و اروپا هم سکوت اختیار کرده بود!... در ان ایام هم من رابطه ای با بعث نداشتم و طالبانی هم چیزی به اعضای بلندپایه نگفته بود که دلالت بران داشته باشد جنبش نظامی ما حتما منجر به بمباران شیمیایی خواهد شد.
فرمانده نظامی هم شوکت حاجی مشیر بود و اعضای دفتر سیاسی هم فواد معصوم، ناظم عمر دباغ، فریدون عبدالقادر و من بود و چنین عملیات بزرگی هم نمی تواند بدون اطلاع طالبانی بوده باشد و آن هنگام هم به شوخی و جدی می گفت : واقعه حلبچه ، مسئله کردها را به سطح جهان مطرح کرد، 2-3 حلبچه می داشتیم، وضع مان بهتر می بود! .
اما در آن ایام امریکا تمایلی به دیدار با طالبانی نداشت و نمی خواست معارضین عراقی را ملاقات کند". بعد ازان واقعه و بعدها تشکیل اقلیم، نوشیروان مصطفی امین هم به لندن رفت و نوشتن خاطرات خودش پرداخت که شاید جزو مهمترین کتابهای تاریخ معاصر کردها باشد.
اما درباره واقعه حلبچه تنها کتابی که ان روز به من هدیه کرد تا نیمه های شب را به خواندنش پرداختم، کتابی نوشته شوکت حاجی مشیر بود که صحنه به صحنه ماجرای تلخ حلبچه را بازگو کرده بود. البته در چند روز اخیر هم نوشیروان مصطفی امین، متنی نوشتاری درباره نظریاتش را منتشر کرده است که از نظر تاریخی حاوی نکته های ظریف و دقیق و بسیار مهمی است.
***
در آن ایام هم ایران به کمک کردها شتافت و علاوه بر کمک های انسانی، توانست با کمک رسانه و تبلیغات، سکوت رسانه ای جهان را بشکند و طالبانی هم با سفر به چند کشور اروپائی و امریکایی موفق شد که موقعیت را به گوش همگان برساند گرچه جهان شاید تمایلی به شنیدن واقعه نداشت!. و بعد ماجرای حمله به کویت آغاز شد که شاید نقطه عطفی قابل توجه در تاریخ معاصر کردهای عراق بود. که اقلیم کردستان شکل گرفت.