۱۵ مهر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۷۳۷۶۲
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۰ - ۲۶-۰۲-۱۳۹۲
کد ۲۷۳۷۶۲
انتشار: ۱۸:۲۰ - ۲۶-۰۲-۱۳۹۲

ارزیابی محمدعلی رامین از حضور هاشمی

دو دلیل را علت اصرار و اشتیاق هاشمی به کسب مجدد قدرت اجرایی کشور تصور کرد؛ دلیل اول، ایشان به علت تجارب فراوان، اعتقادی به توانمندی جوانان ندارد و پیشکسوتان را موفق‌تر از جوانان در اداره امور کشور می‌داند و نگاه امام خامنه‌ای را در جوانگرایی برای مدیریت کشور قبول ندارد. دلیل دوم، چون خودش اشراف کامل و جامع به تمام امور دارد و نسبت به جوانان و سایر پیران جامعه تواناتر است، بنابراین آمده تا به همه نشان دهد که "همیشه حق با اوست".
 «هاشمی رفسنجانی در 80 سالگی بار دیگر عزم رقابت انتخاباتی کرده است. درباره انگیزه‌های هاشمی 80 ساله اظهار نظرهای متفاوتی مطرح می‌شود، حامیانش او را منجی ملت می‌نامند اما برخی از مخالفانش تاکید دارند که او اساسا برای شکست وارد میدان شده تا انگیزه و شرایط لازم را برای ادامه ماموریت ناتمام میرحسین موسوی بدست آورد.»

به گزارش ایسنا، شبکه ایران نظر محمدعلی رامین را در این‌باره جویا شده است:

اهداف آقای هاشمی در ورود به عرصه اجرایی مدیریت کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


از نوع نگاه هاشمی و خانواده واطرافیانش به انقلاب و نظام، این استنباط عمومی وجود دارد که جمهوری اسلامی ثمره وجود آنهاست و باید این "محصول خانوادگی" میراث خانواده ایشان باقی بماند و ابتدایی‌ترین استنتاج از انگیزه کاندیداتوری ایشان در آستانه هشتاد سالگی می‌تواند این باشد که پس از کسب قدرت، ساختار حکومت را مطابق اراده فامیل و خانواده تغییر دهد تا مملکت اسلامی نسل اندر نسل در کابین خاندان هاشمی قرار گیرد. اینکه آقای هاشمی برای حدود سه میلیون میلیارد تومان بودجه کشور در چهار سال ریاست جمهوری فرضی خود چه نقشه‌ای دارد، برای شهروندان عادی جامعه مشخص نیست.

اینکه ایشان خودش به عنوان بزرگ خانواده هاشمی آمده یا به نمایندگی از طرف جبهه فتنه 88 مأموریتی را برعهده گرفته، فعلا نمی‌شود قضاوت نهایی کرد. با خوش‌بینی افراطی، می‌توان اشتیاق ایشان به قدرت را نشانه دلسوزی برای اسلام و مقابله با صهیونیسم و استکبار و شوق وصف‌ناپذیر برای نوکری ملت دانست؛ البته چون چنین توصیفی غیر قابل باوراست، می‌توان با محافظه‌کاری، دو دلیل را علت اصرار و اشتیاق هاشمی به کسب مجدد قدرت اجرایی کشور تصور کرد؛ دلیل اول، ایشان به علت تجارب فراوان، اعتقادی به توانمندی جوانان ندارد و پیشکسوتان را موفق‌تر از جوانان در اداره امور کشور می‌داند و نگاه امام خامنه‌ای را در جوانگرایی برای مدیریت کشور قبول ندارد. دلیل دوم، چون خودش اشراف کامل و جامع به تمام امور دارد و نسبت به جوانان و سایر پیران جامعه تواناتر است، بنابراین آمده تا به همه نشان دهد که "همیشه حق با اوست".

نگاه ساده‌لوحانه‌تر - وخلاف تمام واقعیات - این است که ما باور کنیم ایشان برای تحقق حماسه سیاسی مورد نظر امام خامنه‌ای در انتخابات شرکت کرده است.

یک توهم خودساخته هم این است که از وی بپذیریم، به زعم خودشان چون کشور در بن‌بست همه‌جانبه قرار دارد، پس به یک منجی نیاز دارد و در نتیجه ایشان به خاطر حفظ کشور و نجات نظام از فروپاشی، خیرخواهانه و فداکارانه به عنوان منجی مملکت آمده است.

جمع‌بندی محتاطانه این است که ضعف نفس و کیش شخصیت را بهانه کنیم و کل ماجرا را در تنگ‌نظری و بخل و جاه‌طلبی خلاصه کرده و انتقام از احمدی‌نژاد را غرض اصلی وی بدانیم. در این تحلیل، باید رفتار 8 ساله عجیب و مغایر با مصالح عمومی و ضد منافع ملی را به یک خصومت شخصی تقلیل دهیم و با اغماض از آن عبور کنیم.

در یک واقع‌نگری فراگیر و غیر قابل انکار، منشاء دیگری در تحلیل رفتار هاشمی ظاهر می‌شود؛ آقای هاشمی خودش را "رفیق" مقام ولایت می‌داند و ولایت فقیه را نه از جایگاه نیابت امام زمان علیه‌السلام، بلکه به خاطر رفاقت شخصی قبول دارد. به عبارت دیگر به جای"ولایت"، رابطه "رفاقت" را جایگزین کرده است و ظاهرا در مفهوم رفاقت نیز، اصل"شراکت" را در نظر دارد؛ مثل اینکه کسی بگوید "یکی من، یکی تو".

از این منظر، گاهی احساس رفاقت دیرینه، حس رقابت با ولایت فقیه را نیز قابل توجیه می‌کند که باز در بعضی موارد، همین حس رقابت شخصی، جلوه‌های آشکاری از خصومت را نیز نشان داده، مانند فتنه سال 88 که نماد رذالت شیطانی و اخلاق جهنمی فتنه‌گران بوده است.

اگرسطح تحلیل را بالاتر و نگاه را وسیع‌تر بگیریم در می‌یابیم که امام خامنه‌ای بعد از امام خمینی (ره) رسالت فراهم ساختن زمینه ظهور امام عصر علیه السلام را بر عهده دارند و باید نظام اسلامی را انسجام ببخشند و الگوی مقتدر و مناسبی از حکومت منتظران مهدوی را به جهان عرضه کنند. این ماموریت الهی امام خامنه‌ای علاوه بر حفظ نیروهای داخلی و هدایت جامعه در سیر تکاملی خود، یک مبارزه نفس‌گیر با استکبار و صهیونیسم جهانی را نیز فراروی نائب حضرت حجت (عج) قرار داده است.

در طول 24 سال زعامت امام خامنه‌ای، جهانیان شاهد بوده‌اند که استکبار و صهیونیسم جهانی - سنگر به سنگر - تحت تعقیب قرار گرفته و مسلمانان و مستضعفان هر بار، آمریکا و صهیونیسم را گام به گام به عقب‌نشینی وادار کرده‌اند.

در این زمان، نه فقط کشور با مدیریت‌ها و سلایق مختلف - با وجود همه کارشکنی‌ها - ساخته شد و در علوم و فنون مختلف و به‌ویژه در فناوری هسته‌ای به یک فراز ممتاز رسید، بلکه دشمنان ایران و اسلام در عرصه‌های بین‌المللی تحقیر شدند. حال در میانه این راه پرافتخار طبیعی است که دشمن طراحی کند و کسانی را در مقابل نایب امام زمان (عج) تحریک و از نظر روانی و با کمک نزدیکان جاه‌طلب و اطرافیان فرصت‌طلب، مدیریت کند تا اهداف استکبار و صهیونیسم را که تضعیف ولایت فقیه در جمهوری اسلامی است پیگیری کنند؛ چه مستقیماً بخواهند و چه غیرمستقیم عمل به اغراض دشمن کنند و رهنمودهای بیگانگان (مانند شعار تقلب یا انتخابات آزاد) را پیگیری کنند.

به نظر شما آقای هاشمی برای تحقق چه سیاست خارجی آمده؟

جناب هاشمی در هشت سال ریاست جمهوری خود، سیاست "تنش‌زدایی" را اعلام و شیوه کرنش در برابر مطالبات غربی‌ها را دنبال کرد. وقتی هاشمی رفسنجانی اعلام کرد "سیاست من در عرصه بین‌المللی تنش‌زادیی و پرهیز از دشمن‌تراشی است"، مفهومش این بود که سیاستی که در زمان امام خمینی بوده، سیاست "تنش‌آفرینی و دشمن‌تراشی" بوده است. سیاست تنش‌زدایی به مرور تبدیل به سیاست منفعلانه و چاپلوسانه نسبت به غرب شد؛ آنچنان که در دوران وزارت خارجه آقای دکتر ولایتی "گفتگوهای انتقادی" را با اروپا به رهبری آلمان پذیرفتیم. در گفتگوهای انتقادی، غربی‌ها ما را بازخواست می‌کردند و نهایتا ما به عنوان متهم ملزم به پاسخگویی بودیم. در آن دوران - هرگز نظیر دوران احمدی‌نژاد - آنان را وادار به پاسخگویی نکردیم.

آقای ولایتی حتی یک بار در طول گفتگوهای انتقادی حاضر نشد اروپایی ها را وادار کند تا درباره "هولوکاست" تحقیقی بشود یا راجع به جنگ به اصطلاح جهانی دوم پژوهشی مستقل صورت بگیرد. نتیجه 16 سال مدیریت آقای ولایتی در عرصه بین‌الملل و هشت سال سیاست چاپلوسانه و منفعلانه دولت آقای هاشمی در مقابل اروپا، برگزاری دادگاه میکونوس آلمان بود که رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و وزیر اطلاعات ما را تحت تعقیب پلیس بین‌الملل قرار دادند و اگر مواضع حکیمانه و مقتدرانه امام خامنه‌ای هم در اعلام اصول سه‌گانه "عزت - حکمت - مصلحت" و هم در برخورد قاطعانه با اتحادیه اروپا نبود، واقعا سرنوشت ذلت‌باری بر ملت ما تحمیل می‌شد.

حالا باید دید آیا جناب هاشمی برای جبران آن سیاست‌ها آمده یا برای تکمیل آن؟ البته اگر ایشان برای تحقق آرمان‌های انقلاب، نظیر مبارزه با مثلث شیطانی آمریکا - اسرائیل - انگلیس یا اجرای عدالت و حمایت از مستضعفین آمده باشد، باید نیروها و برنامه‌هایش را ارائه دهد وگرنه نمی‌دانم و در تشخیص انگیزه‌هایشان نمی‌خواهم قضاوت قطعی داشته باشم.
ارسال به دوستان