۰۱ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۱
کد خبر ۲۸۳۲۴
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۰ - ۱۰-۰۸-۱۳۸۶
کد ۲۸۳۲۴
انتشار: ۱۵:۳۰ - ۱۰-۰۸-۱۳۸۶

عصر ترنم / ما کدام مردمیم

 زندگی غزل های ناسروده بسیاری دارد .همه چیز بین غزل و زندگی در مرحله تصویر های نا نوشته قرار دارد.همین که نوشته شوند شعر می شوند. این غزل که سروده مرتضی امیری اسفندقه است حکایت رفت و آمدهای او از ورامین به تهران است، اتفاقی عادی که همه ما هر روز با آن سر و کار داریم.

شب پیاده می شود، ما سوار می شویم

 سوت می کشد قطار رهسپار می شویم

 کودک و جوان و پیر، دزد و کاسب و دبیر

 با همیم و هم مسیر، هم قطار می شویم

 می رود قطار و ما ، می رویم توی فکر

 کی شکوفه می دهیم؟ کی بهار می شویم

 من شکسته در کلاس ، تو تپیده در کویر

 هر دو خسته و اسیر، گرم کار می شویم

 گاه دشمن همیم ، با تمام دوستی

 گاه روبروی هم ، چوب دار می شویم

 گاه دوست می شویم با تمام دشمنی

 درد و داغ خویش را سوگوار می شویم

 عصر کنج ایستگاه ، دست خالی و عبوس

  باز از نگاه هم ، شرمسار می شویم

ما ، من و تو، بی قرار، دیر می کند قطار

 انتظار می کشیم ، انتظار می شویم

 ما کدام مردمیم ، از کدام طایفه

 زهر مار می خوریم، زهر مار می شویم

 

 

ارسال به دوستان