در روز ۱۷ آذر ۱۳۲۱ یک سال پس از اشغال نظامی ایران توسط متفقین، کمبود نان در تهران شورشی مردمی را رقم زد.
به گزارش تاریخ ایرانی، سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۲ شمسی یکی از پیچیدهترین مقاطع تاریخ معاصر ایران است؛ سالهایی که سقوط حکومت رضاشاه، کنش و واکنشهای گوناگونی را به دنبال آورد و فضای کشور را در مدتزمان کوتاهی به کلی دگرگون کرد.
تا قبل از آن رضاشاه در رأس قدرت قرار داشت. قدرتی مطلقه که بر اساس آن از سادهترین و پیش پا افتادهترین امور تا مهمترین تصمیمات مملکتی تحت نظرش بود. کلیه وزرا، امرا، فرماندهان نظامی و نمایندگان مجلس توسط او تعیین میشدند و مطیع و مجری فرامین او بودند. در چنین شرایطی متفقین در سوم شهریور ۱۳۲۰ به ایران تجاوز کردند و بدون هیچ مقدمه، اخطار یا اعلان قبلی خاک ایران را به اشغال درآوردند. حکومت ایران و قوای مسلح آن که کاملا غافلگیر شده بود ظرف مدت کوتاهی سقوط کرد و ارتش مدرن و به ظاهر مقتدر رضاشاهی در هم شکست.
سقوط حکومت رضاشاه به طور ناگهانی صورت گرفت و هیچ قدرت یا نیروی داخلی نبود تا در صورت لزوم جای او را بگیرد و همین امر یک خلاء قدرت در ایران پدید آورد. مهمترین کار رضاشاه در این زمان برکناری منصور و انتصاب محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) به صدارت بود. فروغی از رجالی بود که در آن شرایط بقای جامعۀ ایرانی را در تداوم مجموعۀ قبلی میدانست تا انسجام امور از بین نرود. او در مذاکرات خود با سفرای دولتهای اشغالگر به صراحت از پیشنهاد آنها مبنی بر تغییر رژیم از سلطنتی به جمهوری و انتخاب خود به عنوان اولین رئیسجمهوری ایران خودداری کرد و توانست طی چندین مذاکره بالاخره آنان را به انتصاب محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران راضی کند اما این انتصاب باعث نشد که او در برخورد با مجلس سیزدهم که انتخاباتش در زمان رضاشاه صورت گرفته بود، مشکلی نداشته باشد. فروغی تنها توانست علی سهیلی را به عنوان مناسبترین فرد برای جانشینی خود اعلام کند و در مواجهه با مشکلات عدیده کنار رود اما علی سهیلی نیز چند ماه بیشتر دوام نیاورد و در مواجهه با مشکل قحطی و کمبود نان کنار رفت.
در نتیجۀ استعفای سهیلی، احمد قوام در مرداد ۱۳۲۱ به صدارت رسید. او یکی از سیاستمداران بهنام ایران و عصر پهلوی اول بود که با توجه به پشتوانۀ تجربیاتی که در امور وزارتی و حتی صدارتی داشت، بهترین گزینه به شمار میآمد. قوام که در دورۀ رضاشاه هجده سال مورد غضب واقع شد، مدتی در فرانسه و مدتی نیز در املاکش در لاهیجان به حالت تبعید به سر برده بود. ویژگی دیگر قوام این بود که به خانواده اشراف و اعیان و زمینداران بزرگ وابسته بود و میتوانست نظر آنها را نیز به خود جلب کند. از سوی دیگر به دلیل زندگی در مناطق شمالی ایران تا حدی با روسها مدارا کرده بود که مورد احترام و پذیرش آنها باشد.
اینها همه باعث میشد قوام تمام خصوصیات لازم را برای احراز پست صدارت داشته باشد. او هم جسارت مقاومت و ایستادگی در برابر مجلس را داشت تا بتواند خواستههای متفقین را برآورده کند و هم توان بیاعتنایی به شاه جوان را داشت تا مانع دخالت او در قدرت شود. اما قوام نیز در اولین برخوردها با مشکل روبرو شد. هر چند او برای رفع مشکل خواربار و قحطی نان به ایجاد وزارت خواربار دست زده و اعتباری را برای خرید گندم و آرد تخصیص داده بود اما وضع نان نهتنها بهبود نیافت بلکه روز به روز بدتر شده و نان نامرغوبتری تحویل مردم میشد.
قوام در این دوران جهت مقابله با بحران اقتصادی و همچنین اجرای پیمان ملی که در دورۀ سهیلی با انگلیس منعقد شده بود، البته تحت اثر فشار متفقین، با ارائۀ لایحهای به مجلس، هم خواهان انتشار پانصد میلیون ریال اسکناس اضافی بدون پشتوانه برای پرداخت حقوق کارگران بومی و هم خواستار واگذاری اختیار تام به دولت شد. او تهدید کرد که اگر پیشنهاد او تصویب نشود، متفقین بار دیگر ضمن اشغال تهران مجلس را منحل خواهند کرد.
با توجه به اینکه اکثریت نمایندگان مجلس از مخالفان قوام بودند، با طرح وی به طور جدی مخالفت کردند زیرا میدیدند که واگذاری اختیار تام به او به معنی انحلال مجلس و حتی کنار گذاشتن شاه از اریکۀ قدرت خواهد بود و همراهان وی تلاش کردند تا ضمن جلب حمایت متفقین و تأیید ضمنی با خواستههای آنها، بهویژه انتشار اسکناس مورد نظر، قوام را مقصر اصلی جلوه دهند. قوام از یک سو در راه اجرای سیاستهای اقتصادی خود دچار مشکل شده بود و از سوی دیگر به دلیل مخالفتهای پیوستۀ مجلس و عدم توانایی در پرداخت حقوق کارگزاران بومی، نتوانست تأیید آنها را به دست آورد و از حمایت آنان در حل مشکلات مملکتی برخوردار شود و در نهایت با قیام ۱۷ آذر ۱۳۲۱ روبهرو شد.
برخی علاوه بر اینها دست دربار را نیز در آنچه بلوای نان خوانده شد پررنگ میدانند. بر اساس استدلال این گروه از افراد، شاه که میدانست قوام، جایگاه او را در قانون اساسی اینگونه میداند که «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» به فکر افتاد به هر نحوی که هست قوام را سرنگون کند. با توجه به این مقدمات و اینکه قوام از حمایت ضمنی متفقین برخوردار بود، شاه تصمیم گرفت با ایجاد یک شورش ساختگی، ضمن ناتوان نشان دادن قوام، با برقراری نظم و امنیت، خودش زمام امور را به دست بگیرد. به گفتۀ صدرالاشراف، حادثۀ ۱۷ آذر یا بلوای نان، ظاهر ماجرا بود و برای وقوع آن دو احتمال بیشتر وجود نداشت؛ یا از طرف شاه بود برای اینکه قوام مستأصل شده و استعفا کند یا وکلای مخالف در صدد استیضاح و عزل او برآیند و یا اینکه از طرف خود قوام بود جهت مرعوب کردن مجلس و نمایندگان مخالف زیرا قرار بود در همان روز وی استیضاح شود و چون میدانست بیشتر نمایندگان مخالف وی و طرفدار شاه هستند، پس لازم بود این وضع را به وجود آورد.
آنچنانکه سناتور عباس مسعودی هم تأیید کرده است اکثریت مجلس در آن روزها خواهان سقوط دولت قوام بودند. به هر حال، با توجه به اینکه قوامالسلطنه در بین تودۀ عادی مردم و دانشجویان آنقدر نفوذ و محبوبیت نداشت که چنین حادثهای را ترتیب دهد، بیشتر باید نظر اول او را پذیرفت که قرینههایی نیز برای آن وجود دارد.
بر اساس اخبار روزنامههای آن دوره و آنچه بعدها نقل شد، یک روز پیش از این حادثه، عدهای از نمایندگان که بیشتر آنها از مخالفان قوام بودند، در کاخ مرمر با شاه دیدار و در مورد وضع موجود با وی گفتوگو کردند. شاه در این دیدار تاکید کرده بود که «از نظر مصالح عمومی مجلس باید به این بحران پایان دهد». نمایندگان هم گفته بودند چون دولت قوام در این مدت کار مثبتی انجام نداده است، باید کسی زمام امور را به دست گیرد که به اصول مشروطیت پایبند باشد و به قانون اساسی احترام بگذارد. حتی گفته میشود برخی نمایندگان در آن دوره، عدهای از نمایندگان و استادان دانشگاه، دانشجویان و کارکنان دولت و کارگران را تشویق میکردند که علیه قوام تظاهرات کنند تا بهانۀ لازم برای فشار به دولت فراهم شود.
گفته میشود در آستانۀ بلوا، یعنی در روزهای منتهی به حادثۀ ۱۷ آذر، نانی که هر روز تحویل مردم داده میشد با خود مخلوطی از خاکاره، خردهشیشه، سنگ و کلوخ داشت. این وضعیت باعث شد مردم گرسنه به این نتیجه برسند که خشم و غضب خود را با شورش و تظاهرات و در نهایت حمله به مجلس نشان دهند.
همین زمینهها بود که باعث شد از بامداد روز ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ دانشآموزان مدارس تهران طبق قرار قبلی مدارس را تعطیل کرده و به طرف مجلس رهسپار شوند. آنان با شعار «ما نان میخواهیم» به راه افتادند و در جلوی در اصلی مجلس در میدان بهارستان تجمع کردند. ظرف مدت اندکی عده زیادی به این جمعیت پیوستند و به مغازهها و ساختمانهای مجلس هجوم آوردند و به غارت مغازهها و شکستن و تخریب اماکن عمومی پرداختند. شماری از مردم نیز عازم خانه قوام شدند و آنجا را غارت کردند. در ساعتهای اولیه نیروهای انتظامی برای متفرق کردن جمعیت تلاشی نکردند ولی با وخامت اوضاع در ساعتهای پایانی روز وارد عمل شدند و به تیراندازی هوایی دست زدند.
شورش سه روز به طول انجامید و هر روز شدیدتر میشد. مردم با شعارهایی چون «نان و پنیر و پونه، قوام گشنمونه» و «قوام فراری شده، سوار گاری شده» در خیابانها حرکت میکردند. معترضان در نهایت بعد از مدتی اعتراض بیپاسخ، به خانۀ نخستوزیر حمله و آنجا را غارت کردند. با گسترش اعتراضات به تدریج شهر از دست قوای نظامی خارج میشد.
با بالا گرفتن اعتراضات، بالاخره صبر قوای متفقین به سر آمد. آنها به دولت ایران اولتیماتوم دادند در صورتی که نتوانند شورش را بخوابانند و نظم و آرامش را به تهران بازگردانند، تهران را اشغال خواهند کرد. شاه جوان که به شدت نگران شده بود، با برکناری فرماندار نظامی تهران، سپهبد امیراحمدی را به عنوان فرماندار نظامی منصوب کرد و از او خواست تا فردای آن روز امنیت را به هر قیمتی به تهران بازگرداند.
به دستور سپهبد امیراحمدی و سرتیپ اعتمادمقدم رئیس شهربانی پس از چندی که مردم را به آرامش و نظم فراخواندند، ماموران نظامی روی مردم آتش گشودند و کشته و زخمیهای زیادی بر جای گذاشتند. بر اساس آمارهایی که بعدها منتشر شد در این درگیریها در مجموع ۲۰ تن کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر بازداشت شدند. سپهبد امیراحمدی ظرف مدت ۲۴ ساعت توانست شهر تهران را آرام کند و چون قبل از این قیام مقالاتی علیه قوام در روزنامههای مخالف چاپ شده بود، به دستور قوامالسلطنه روزنامهها و مجلات توقیف شدند و از انتشار آنان جلوگیری شد و عده زیادی توسط فرماندهی نظامی پایتخت دستگیر شدند.
پس از بازجویی از افراد مزبور اعلام شد که این ناآرامیها تا حدی از قبل برنامهریزی شده بود و از طرف شاه و دربار چکهایی به عباس مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات، برادرش و احمد دهقان مدیر مجلۀ تهران مصور داده شده بود تا مقالاتی علیه قوام نوشته و مردم را به قیام تشویق کنند. عدهای نیز از طریق زنی به اسم مهری دیوسالار با دریافت مبلغ یکصد هزار تومان اجیر شده بودند تا در تظاهرات کوچک دانشآموزان و دانشجویان، داخل شده و به حمله به مغازهها و تخریب اماکن عمومی بپردازند تا از این طریق راه را برای سرنگون کردن نخستوزیر هموار کنند.
در جریان این غائله، شاه از قوام خواسته بود استعفا دهد اما قوام نپذیرفت و گفته بود من اعادۀ نظم خواهم کرد و تا مجلس به من رای عدم اعتماد ندهد، استعفا نخواهم کرد.
هر چند دولت قوام در آن مقطع سقوط نکرد اما بالاخره فعالیتهای شاه و دربار و دیگر مخالفان موثر افتاد و قوامالسلطنه در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ شمسی ناچار به استعفا شد.