ناصر تقوایی کارگردان برجسته ایرانی در روزنامه اعتماد نوشت:
سالها پيش و در زمان جامجهاني، دلم ميخواست يك بازي فوتبال را كارگرداني كنم؛ بازي تيمملي ايران با يك تيم ديگر. نه روال اين كارگردانيهاي معمول كه پخش زنده است و وقايع را دنبال ميكند.
دلم ميخواست صحنههايي از بازي را نشان ندهم و صحنههايي ديگر را كه چندان به آنها توجه نميشود، گزارش كنم. واكنش مخاطب مهم بود و اينكه چطور ميشود همه اين هيجان را به شكل ديگري نشان داد؛ شكلي اصيل و واقعي.
دوست دارم بدانم چه صحنههايي ميتواند تاثيرگذارتر باشد و چه صحنههايي هيجانانگيزتر. چون بازي فوتبال سراسر جذابيت است و اصلا تمام فوتبال همين است؛ هيجان. براي آدمي كه دنبالش ميكند و پيگير آن است، اين هيجان و درام نهفته در يك بازي است كه آن را جذاب ميكند.
تماشاگر، داستان اتفاقهايي را كه در متن يك مسابقه ورزشي اتفاق ميافتد، دنبال ميكند. حالا اين بازي ميتواند فوتبال باشد يا ورزش ديگر. هر ورزشي، صحنه نمايش است و داستان. حتي مسابقات پينگپنگ هم ميتواند جذابيتهاي بصري خودش را داشته باشد و هيجان خاص خود را به مخاطبي كه دنبال ميكند، برساند.
فوتبال جمعيتر است. روحيه جمعي دارد و همين روحيه جمعي است كه اينطور تماشاگر را به دنبال خود ميكشاند و اينطور مردم از آن استقبال ميكنند و درگير داستانش ميشوند. در همين داربي كه گذشت، داستان تراژيكي ديديم.
داستان تراژيك از قهرماني كه تا لحظه آخر پيروز ميدان بود، اما در دقيقه آخر با يك گل، همه آن پيروزي و قهرماني را از دست داد. استقلال ميتوانست قهرمان آن ميدان باشد اگر نميترسيد و با يك گل زده به دفاع پناه نميبرد.
قهرمان اگر در همان زمين حمله ميماند، شايد اين بازي سرنوشت ديگري داشت. آنطرف ميدان هم، پرسپوليس قهرمان داستان خود بود و نشان داد كه خواست براي رسيدن به پيروزي، براي رسيدن به يك گل، حتي در لحظات آخر هم جواب ميدهد. فشار مداوم، بازيكنان استقلال را خسته كرد و در آن تلاش مداوم براي نگه داشتن پيروزي و گل زده، بالاخره مقاومتش در برابر آنهمه فشار شكست و از آنجايي كه به جاي حمله، دفاع را انتخاب كرده بود، يك انتخاب اشتباه و فشار تيم مقابل، تمام پيروزي را از اين تيم گرفت.
همين است كه فوتبال، صحنه يك نمايش بزرگ ميشود. نمايشي كه دراماتيك است و حتي مثل همين بازي، ميتواند با تراژدي و ناكامي بزرگ قهرمان تمام شود. فوتبال شبيه هر نمايش ديگري ميتواند، داستاني براي زندگي باشد.
ميتواند قصهاي باشد كه در ٩٠ دقيقه روايت ميشود و با كارگرداني مربي تيم و بازي بازيكنان، درسهاي بزرگي به ما بدهد. درسهايي كه ميگويد زندگي، يك مبارزه بزرگ است. گاهي مثل تيم استقلال نبايد ترسيد و به لاك دفاعي فرو رفت يا مثل تيم پرسپوليس حتي در موقعيت شكست و در لحظههاي آخر نبايد نااميد شد و بايد تلاش بيشتري براي رسيدن به موفقيت داشت.
فوتبال به ما ياد ميدهد روحيه جمعي داشته باشيم. ياد ميدهد از شكست نترسيم. درس پايداري در صحنه نمايش فوتبال، خود را نشان ميدهد و با تمام اينها چه كسي ميتواند بگويد كه فوتبال، داستان ندارد و نميتواند عنصر نمايشي خوبي براي پيوند مردمان يك جامعه و رسيدن به ارزشهايي باشد كه همه داستانها، نمايشها و فيلمها در متن خود روايت ميكنند.
ما فقط بايد ببينيم، گاهي شاد و گاهي غمگين شويم، هيجان داشته باشيم و در نهايت به داستانهاي نهفته در آن فكر كنيم و درس بگيريم.
پينوشت: ناصر تقوايي براي شنيدن صداي آنطرف خط، وقت ميگيرد تا صداي تلويزيون خانهاش را كم كند. آنطرف خط صداي استاديوم ميآيد و پايان بازي استقلال و پرسپوليس كه از تلويزيون پخش ميشود. كارگردان مهجور و باسواد، فوتبالدوست حرفهاي است و همين است كه بعد از داربي ٨١ با تقوايي درباره فوتبال حرف زديم .