می پسـندم پاییـز را
که معافـم می کنـد
از پنـهان کردن دردی که در صـدایم می پیچـد
اشکی که در نگاهـم می چرخـد
آخر همه مـی داننـد سـرما خورده ام !
*****************
آخر مردن است بی تو
تنهایی قدم زدن در پاییز
*****************
وقتی من از چشم تو می افتد
پرنده از چشم آسمان
و برگ از چشم درخت
پاییز ، آغاز می شود!
*****************
دلتنگی
شوخی سرش نمی شود
دلتنگی موریانه است و
من هنوز آدم نشده ام
من هنوز
چوبی ام
*****************
من
اتفاق عجیبی وسط زندگی ات بودم
و تو
معمولی می مانی از فردا
حرف های معمولی
عشق های معمولی
زنان معمولی
…
معمولا
اتفاق ها
هر روز نمی افتند
*****************
یقه ی آسمان را ول کن!
خدا که کاره ای نبود
ما از ما بودن ترسیدیم
*****************
به آتش نگاهش اعتماد نکنِ!
لمس نکن!
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند!
به سرزمینی بی رنگ،
بی بو و ساکت !
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو،
اگر خواستار جاودانگی عشقی!
*****************
کاش تولدِ من هم میماند برای بعد،
به کجای دنیا بَر میخورد ؟!
*****************
زن همسایه هر روز خوشبختی اش را
با صدای النگوهایش نشانم می دهد
دوستم با دنباله ی ابروهایش
که هی کوتاه و بلند می شود
و رنگ لب هایش
که با هر بوسه کمرنگ تر
خواهرم
با زیبایی غمگینش
که پشت هفت پرده پنهان مانده است
و دخترم با وعده های پوچ معلمی
که تمام فرداها قرار است مبصرش کند
حالا چقدر می توانم
لای خوشبختی های مختلف دنبال خودم بگردم
الف:…../ب:……
جیم:……/دال:….
بگردم
و به هیچ کس نگویم چگونه می شود اینهمه سال
به فنجانی چای
خرسند بود
به سکوتی که لای چین پرده ها مرتب نشته است
به مدادی تراشیده، کاغذی سپید
به پنجره ای که گاهی
صدای پیر آوازخوانی دوره گرد
با دست های بلند باز می کند
به چند عاشقانه ی قدیمی بی مجوز
و دستمالی
که تاب هق هقم را بیاورد.
*****************
بعضی ها را باید
از همان دور دوست داشت
از همان دور بوسید
نزدیکشان که شوی
بدهکار می شوی