عصر ایران؛ سروش بامداد- فضای مجازی و گروههای موبایلی در شبکه تلگرام این روزها تحت تاثیر داستان «پستچی» نوشته چیستا یثربی است که به صورت پاورقی منتشر میشود و کانال شخصی او در تلگرام پذیرای دهها هزار کاربر شده که با شور و اشتیاق این داستان را دنبال میکنند.
این روزها درباره کتاب و کتابخوانی هم زیاد میشنویم و این جمله که «ایرانیها کتاب نمیخوانند» یا « کم کتاب میخوانند».
استقبال گسترده از این داستان اما نشان میدهد که اتفاقا هم نویسنده خوب داریم و هم خواننده پای کار.
منتها اگر قرار باشد نویسنده به جای نوشتن و تولید و ابراز خلاقیت برای دریافت مجوز هروله یا التماس کند و به خاطر کلمات مورد توبیخ قرار گیرد و دست آخر کتاب مثله شده با تیراژ 1000 نسخه روانه بازار شود و عایدیِ مادی چندانی هم نبرد جای چندانی برای خلاقیت باقی نمی ماند اما از این طرف هم باید مراعات شود نه این که تصور کنند فضای مجازی بی در و پیکر است و خوشبختانه در این داستان میبینیم که نویسنده همه اصول را رعایت کرده است.
خانم یثربی نامی کاملا آشنا درعرصه تئاتر است و به اصرار دیگران به عرصه نویسندگی بازگشت. او مدت ها به کارگردانی میپرداخت اما چند سال قبل مدیران مرکز هنرهای نمایشی از او خواستند وقت خود را بیشتر صرف نویسندگی کند چون در این عرصه با کاستیهای فراوانی رو به رو هستیم و نویسنده توانا نیز پذیرفت و ثمرات آن را نیز مشاهده میکنیم.
چیستا یثربی فوق لیسانس روانشناسی خود را از دانشگاه الزهرا گرفته و در همین دانشگاه نیز به عنوان مدرس مشغول شد و بعد مدرک دکتری خود را نیز از تورنتو کانادا گرفت اما ایران را و فرهنگ ایرانی را دوست دارد و برای مردم مینویسد.
با این که سالهایی نیز در خارج از کشور به سر برده اما نوشتههای او با هنجارهای ایران کاملا انطباق دارد و نیاز به ممیزی و سانسور ندارد.
به بهانه اتفاق فرخندهای که این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم این نکات را هم میتوان یادآور شد:
- نخست این که چنان که گفته شد مردم میخوانند اما اگر فضا فراهم باشد. وقتی دل و دماغی برای نویسنده باقی نماند و نگران باشد که فلان روزنامه خاص انواع و اقسام اتهامات را متوجه کتاب او و خود او و اجداد و نیاکان او کند و به خاطر کلماتی که بر زبان یکی از شخصیت های داستان جاری شده به این و آن باید توضیح دهد چگونه میتوان انتظار داشت کار خلاقه ای تولید شود؟ به تعبیر حافظ «کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
- با ظهور نرمافزارهای پیامرسان و خصوصا گروهها و کانالهای تلگرامی این نگرانی درگرفت که آخرین نفسهای کتاب و کتابخوانی نیز به شماره میافتد. اکنون اما آنچه تهدید انگاشته میشد به فرصت بدل شده است. به جای لطیفهها و مطالب عادی بخشی از کاربران به مدد نرم افزارهای پیام رسان در حال خواندن داستان هستند.
- تا کتابی یا مجلهای منتشر میشود که در آن مطلبی به مذاق برخی خوش نمیآید وزیر ارشاد را دعوت میکنند که چرا این مطلب منتشر شده. اما حالا چه کار میخواهند بکنند؟ اگر مطلبی را نپسندند آیا وزیر ارتباطات را دعوت میکنند؟! اگر وزیر ارشاد باید بابت هر چه در نشریات درج می شود باید پاسخگو باشد لابد وزیر ارتباطات هم به خاطر میلیونها کلمه که در فضای تلگرام رد و بدل میشود باید توضیح دهد که البته می دانیم شدنی نیست!
- از کتابی که با هزار دردسر و نهایتا در هزار شماره منتشر می شود عایدی چندانی دست نویسنده را نمی گیرد. داستان منتشره مورد اشاره هم به رایگان در اختیار کاربران قرار میگیرد و نویسنده هم وجهی مطالبه نکرده اما تصور کنید و فقط تصور کنید قرار باشد 100 هزار نفر هر کدام یک هزار تومان بپردازند. مجموع آن سر به 100 میلیون تومان میزند. با این حساب کافی است نویسنده ای چند جلد کتاب بنویسد و در فضای مجازی منتشر کند و از خوانندگان بخواهد وجهی واریز کنند. شک نکنید که تحول شگرفی رخ خواهد داد. شاید صنعت نشر احیا نشود اما نویسندگان نفسی می کشند؛ چه نفسی. در این مورد خاص البته مطلقا بحث پولی مطرح نشده و نیازی نیست برگ مالیات صادر شود!
نویسندگان و شاعران بسیاری هستند که در صف انتظار دریافت مجوز قرار دارند و تازه اگر به این توفیق دست یابند باید سراغ این ناشر و آن ناشر برود تا آیا در هزار نسخه منتشر می کند یا نه. اکنون اما چه اتفاقی افتاده؟ یک داستان که حاصل ذهن خلاقه یک نویسنده شاخص و برجسته است بیواسطه به مخاطب عرضه شده و تعداد خوانندگان و مخاطبان دهها برابر شمارگان معمول است. البته بهتر آن است که بخشی از کتاب در فضای مجازی انتشار یابد و بقیه یا متن کامل و اصل را در کتاب چاپی بخوانند اما این امر مستلزم آن است که روند اعطای مجوز از حالت فعلی به درآید.
از این گفتار دو نتیجه مد نظر است: نخست این که تلگرام میتواند نه تهدید کتاب و نویسنده که یاریرسان آن باشد و دیوار ممیزی ترک برداشته و می توان به جای اندیشیدن صرف به برخورد می توان اعتماد کرد. همان گونه که خانم چیستا یثربی چون در این مملکت زندگی میکند و اصول و باورهایی دارد بی تهدید و داغ و درفش هم رعایت میکند و جا دارد دیگران نیز از این الگوی اخلاقی و سیاسی تبعیت کنند.
نکتهای دیگر: واقعا اگر روزی محمود دولتآبادی تصمیم بگیرد «زوال کلنل» را در کانال خود در تلگرام منتشر کند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ این بحث را بگذاریم و بگذاریم و بقیه داستان «پستچی» را بخوانیم.
نویسندگان شاخص ایرانی به چنان بلوغی رسیدهاند که بدون نظارت و ممیزی هم خود رعایت کنند و خوانندگان و کاربران هم علاقه خود به داستان و ادبیات را این گونه ابراز میکنند. تعداد کاربران این کانال واقعا قابل توجه و بلکه افتخار است...