عصر ایران؛ مهرداد خدیر- درست 80 سال پس از روزی که اشرف پهلوی همراه پدر (رضا شاه) و به اتفاق چند تن دیگر از زنان خانواده در 17 دی 1314 برای اولین بار بدون حجاب در جشن فارغالتحصیلی دانشسرای عالی شرکت کرد، در 17 دی 1394 در 96 سالگی در مونتکارلو درگذشت.
مرگ او در فرانسه در حالی رخ داد که خانه اصلیاش در نیویورک واقع است. همان خانهای که روزنامه نیویورک تایمز سال گذشته ارزش آن را 49 میلیون دلار برآورد کرد: در محله منهتن، خیابان بیکمن.
خواهر دو قلوی محمد رضا شاه پهلوی که 4 ساعت پس از برادر خود در بیمارستان احمدیه تهران به دنیا آمد 35 سال و 5 ماه و 12 روز بیشتر از او زندگی کرد. هر چند که در این سالهای آخر به خاطر ابتلا به آلزایمر دیگر هیچ چیز و هیچ کس را به یاد نمیآورد.
34 سال قبل اما - در سال 1980 میلادی و یک سال پس از پیروزی انقلابی که تاج و تخت خانوادهشان را برانداخت - خاطرات خود را در کتابی با عنوان «چهره هایی در یک آینه» آورده بود.
این جمله کاملا مستند نیست اما میتواند مبتنی بر واقعیت باشد که رضا شاه افسوس میخورد که ناچار است از بین فرزندان ارشد دوقلوی خود ولیعهدی و جانشینی را به محمد رضا و نه به اشرف بسپارد چرا که دخترش را واجد قابلیتهای لازم و به خود شبیه میدانست در حالی که قانونا شاه نمیتوانست زن باشد.
شاید به خاطر همین بیاعتمادی بود که وقتی در شهریور 1320 ناگزیر از کنارهگیری از سلطنت و خروج از کشور شد و با تدبیر یا ترفند محمد علی فروغی سلطنت را به محمدرضا سپرد از دختر جوان و 22 ساله خود خواست در کنار برادر بماند در حالی که دختر بزرگ تر – شمس- همراه پدر به آفریقای جنوبی میرفت.
خلع پدر و پایان اقتدار رضاشاه که فضای سیاسی کشور را گشود فرصتی برای اشرف نیز بود تا هم از ازدواج تحمیلی با علی قوام نجات یابد و هم از نفوذ فراوان خود بر برادر بسیار خجول و کمرو و فاقد قدرت تصمیمگیری خود -که به سلطنت رسیده بود- بهره بَرَد تا جایی که گفته می شد پادشاه واقعی ایران اشرف است و محمد رضا تنها سایهای از او.
این سخن که اشرف پهلوی بدنام ترین عضو خاندان پهلوی بود تنها مدعای مخالفان حکومت و نیروهای انقلابی نیست. سلطنتطلبان نیز میکوشند از او اعلام برائت کنند . مردم نیز پس از آن که در سال 1960 در فرودگاه ژنو به همراه داشتن مواد مخدر متهم شد اتهام همکاری با باندهای قاچاق مواد مخدر را متوجه او ساختند.
اشرف اما به جز شهریور 20 که شاهد اخراج پدرش بود و سال 57 که ناگزیر از خروج از ایران شد یک بار هم خود طعم اخراج رسمی را چشیده بود؛ سال 1331 خورشیدی و در دوران دولت ملی مصدق.
دکتر محمد مصدق خود اشرافزاده بود اما از فرط ایراندوستی و تقیدات اخلاقی نمیتوانست رفتارها و دخالتهای خواهر دوقلوی شاه در امور مملکت را تحمل کند. از این رو در اقدامی تاریخی در 10 مرداد 1331 دستور اخراج اشرف از کشور را صادر کرد.
شهرت اشرف به موارد غیراخلاقی و محبوبیت فراوان دکتر مصدق اما به شاه جوان مجالی نمیداد تا مقاومت یا مخالفت کند. ضمن این که از شایعه تحت نفوذ خواهر دوقلوي خود بودن نیز احساس تحقیر میکرد و شاید مصدق شاه را قانع کرد که این دوری به نفع خود او هم هست.
اشرف اما کینه مصدق را به دل گرفت تا جایی که گفته میشود یکی از کسانی که در تدارک برانداختن دکتر مصدق بوده هم او بود و در آن یک سال که خارج از ایران بود – مرداد 31 تا مرداد 32- تماسها و ارتباطاتی برقرار کرد و هر چند که خود تایید نکرده اما در مظان این اتهام است که با نام مستعار یا جعلی (و احتمالا با نام بانو شفیق) قبل از کودتای 28 مرداد 1332 مخفیانه به کشور بازگشته و در زمینهسازی کودتا مشارکت داشته و حتی حامل پیامی از دالس رییس وقت سازمان سی.آی. ای بوده است.
بیتردید بخش قابل توجهی از نظر منفی به اشرف به خاطر کودتای 28 مرداد است و حتی بر سر زبان افتادن ماجراهای زندگی خصوصی او ناشی از همین موضوع بود.
شاه هم اگرچه قبل از 28 مرداد تذکراتی به او میداد اما از آن پس همانقدر که خود او احساس اقتدار بیشتر میکرد اشرف نیز حرفشنوی ظاهری گذشته را کنار گذاشت و تنها کاری که شاه میتوانست انجام دهد این بود که او را به مجامع بین المللی بفرستد تا هم از کشور دور باشد و هم بالطبع ناگزیر از رعایت پارهای ملاحظات.
او سمت های متعددی داشت: از ریاست سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی تا نیابت ریاست کمیته ملی پیکار با بیسوادی و نیز ریاست سازمان زنان ایران.
مضحکتر از همه اما فعالیتهای حقوق بشری او بود! در حکومتی که به نقض گسترده حقوق بشر متهم بود خواهر شاه رییس کمیته ایرانی حقوق بشر و نماینده ایران در کمیسیون حقوق بشر بود و به لطف پول های هنگفتی که خرج کردند مدتی رییس کمیسیون عالی حقوق بشر سازمان ملل هم شد.
رفتار اشرف چنان بود که تصویر فرح و حتي شمس را به نسبت خود بهتر ترسیم ميکرد. چه، آن دو و دیگر زنان صاحبمنصب در عصر پهلوی البته در قیاس با اشرف موجهتر به نظر میرسیدند.
او سه بار ازدواج کرد. در 17 سالگی با علی قوام که حاصل آن تولد فرزندی به نام «شهرام» بود. در سال 1322 به مصر رفت و با احمد شفیق آشنا شد و پس از تغییر ملیت از مصری به ایرانی با او ازدواج کرد. حاصل این پیوند نیز دو فرزند بود: شهریار و آزاده. (شهریار شفیق افسر ارشد نیروی دریایی ارتش شد و بعد از پیروزی انقلاب 57 در پاریس به قتل رسید و نزدیکان اشرف می گویند از این ترور بیش از ان که افسرده شود ترسید و نگران شد که خود او نیز هدف ترور قرار گیرد و به خاطر همین بر محافظت از خود افزود).
سومین ازدواج او بعد از سال 40 خورشیدی و در پاریس به وقوع پیوست. این بار با مهدی بوشهری پور ازدواج کرد.
درباره دربارها و مناسبات آنان همواره داستانها و شایعاتی در افواه وجود داشته اما اشرف چنان زندگی کرد که انگار این گونه شایعات را با توجه به شخصیت او ساختهاند چرا که اغلب رنگی از واقعیت داشت.
تا مدتها مردم تصور میکردند قتل محمد مسعود به دستور دربار و اشرف بوده ولی سال ها بعد و در پی پیروزی انقلاب فاش شد که ضارب مدیر روزنامه مرد امروز خسرو روزبه بوده و اشرف دخالت و آمریتی نداشته و این گونه بود که خسرو روزبه قهرمان به ضد قهرمان بدل شد. درباره کریم پور شیرازی اما همچنان این تلقی وجود دارد. این که به دستور اشرف به آتش کشیده شد و هیچ نامی به اندازه کریمپور شیرازی تصویر تیره و تاری از اشرف ترسیم نمیکند. این بار اما خسرو روزبه و حزب توده ای در کار نبوده تا شایعه را کمرنگ کند و باقی ماند.
از جمله روایتها درباره اشرف این بود که رضا شاه پس از اطلاع از مهر فرزند خود به «مهرپور» - پسر تیمورتاش- دخترش را وادار به ازدواج با علی محمد قوام کرد. اشرف که میخواست پس از تبعید رضا شاه به وصال مهرپور برسد از علی قوام جدا شد اما مهر پور تیمورتاش در سانحهای جان خود را از دست داد.
این بار اشرف به پسر دیگرتیمورتاش- هوشنگ- چشم داشت ولی شاه جوان، خواهر را برحذر داشت که امکان وصلت با خانوادهای که مورد غضب رضا شاه بودهاند به مصلحت نیست. تیمورتاشی که در زندان به دستور رضا شاه سر به نیست شده بود و محمد رضا نگران بود فرزند او روزی در صدد انتقام برآید و این ازدواج درنگرفت.
سال ها گذشت و توفان انقلاب اسلامی درگرفت. اشرف پهلوی که یک بار در دوره مصدق از کشور اخراج شده بود میدانست که از شعله های انقلاب 57 جان سالم به در نمیبرد. پس زودتر از برادر از کشور خارج شد و به دست نیروهای انقلاب نیفتاد.
چنان که گفتیم نگاه مردم و سیاسیون به اشرف مثل زنان دیگر نبود و او را نه تاثیر پذیر که تاثیرگذار و نه تحت قدرت که بسیار قدرتمند میدانستند.
اوریانا فالاچی روزنامه نگار مشهور ایتالیایی که در سال 1358 به ایران آمد و با امام خمینی مصاحبه کرد درباره اعضای خانواده شاه هم سوال کرد و این که آیا رهبر انقلاب ایران تنها شاه را مجرم میداند یا بستگان او را نیز اگر بتوانند مجازات میکنند؟
با توجه به این که رضا پهلوی در آن زمان تنها 19 سال داشت امام این گونه پاسخ میدهد: « ولیعهدِ شاه بیاید مثل یکی از مردم اینجا زندگی کند. او کاری به ما نکرده است. هیچکس هم کاری با او ندارد. اما اشرف که خواهرِ تنی و دوقلوی شاه است او هم مثل شاه جنایتکار است و او هم به اندازه جنایاتی که کرده باید مجازات شود».
با مرگ اشرف یک فرزند دیگر و شاید آخرین بازمانده از فرزندان رضا شاه نیز از دنیا رفته است. شاید بتوان گفت اشرف – که پدرش او را «زهرا» نام گذاشته بود و بعدتر اشرف شد – آخرین بازمانده از نسل دوم بود. این «شاید» به خاطر آن است که از سرنوشت غلامرضا اطلاعی در دست نیست و هم شایعه مرگ او شنیده شده و هم احتمال زنده بودن وی.
علیرضا پهلوی (برادر تنی شاه و اشرف) در 6 آبان سال 1333 در سانحه هوایی کشته شد در حالی که شایعه ولیعهدی او به خاطر بچه دار نشدن شاه و ثریا اسفندیاری بر سر زبان ها افتاده بود. احمد رضا هم در سال 61 در فرانسهدرگذشت. محمود رضا در سال 80 در کالیفرنیا و فاطمه هم در سال 66 در لندن. شمس - خواهر بزرگتر و تنی محمدرضا و اشرف - نیز 20 سال قبل در سانتاباربارای کالیفرنیا درگذشت. درباره عبدالرضا سال ها خبری در دست نبود اما یک روایت حاکی از مرگ او در سال گذشته است.
طعنه آمیز این که از میان همه فرزندان رضا شاه یا برادران و خواهران محمدرضا تنها همان برادری توانست در ایران بماند، در تهران بمیرد و در بهشتزهرا به خاک سپرده شود که از دربار طرد شده بود؛ حمید رضا پهلوی که در سال 1371 خورشیدی در تهران درگذشت و مدت زیادی هم پس از انقلاب 57 زندانی نبود.
مرگ رضا شاه در ژوهانسبورگ، محمد رضا شاه در قاهره و برادران و خواهران در آمریکا و انگلستان و فرانسه نشان میدهد که در پی انقلاب ایران چه بر سر آنان آمد تا حدی که دو فرزند خود شاه هم تاب از دست دادند و در جوانی دست به خودکشی زدند ( لیلا و علیرضا).
با این که سلطنت طلبان، رضا شاه را میستایند و بر سرنوشت محمد رضا شاه افسوس میخورند اشرف اما نه که ستایندهای ندارد که کم نیستند کسانی که معتقدند بخش مهمی از گرفتاریهای شاه به خاطر او بود و از خاطرات امیر اسدالله عَلَم هم پیداست که این زن چه تصویری از دربار پهلوی در ایران و جهان ترسیم کرده بود؛ چندان که محمد رضا انگار در مُشت او بود.
* اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که مرگ خواهر دوقلوی شاه با پخش سریال «معمای شاه» همزمان شده است. سریالی که به خاطر افراط در اصرار بر دو عنصر «وابستگی به انگلستان» و «ترویج بهاییت» و ضعفهای مفرط کارگردان در قصهپردازی و در قیاس با آثاری چون «هزاردستان» و «شهرزاد» و به سبب شعارزدگی و صرف هزینههای هنگفت با انتقادات فراوان رو به روست و حال با مرگ خواهر شاه این بخت را یافته که نگاههای بیشتری را به سوی خود جلب کند. (نقش اشرف را در این سریال «مژگان ربانی » ایفا میکند).
دوستت دارم
تو را
قلم زیبایت را
محمدی
ح محمدی
قارغ از اینکه دنیای کنونی شاید الزامات خود را داشته باشد. در ضعف حکومت داری شاه پهلوی همان بس که دخترک و زنی چون اشرف زمام و افسار امور را گرفته بود و اسب سیاست را هی میکرد. کسی که در فرودگاه کشوری بیگانه عاشق می شود، مواد حمل میکند و... . خدایا ما را بساز که آن نکنیم که پیشینیانی چون محمد رضا و اشرف کردند.
"دکتر محمد مصدق خود اشرافزاده بود اما از فرط ایران دوستی و تقیدات اخلاقی نمیتوانست رفتارها و دخالت های خواهر دوقلوی شاه در امور مملکت را تحمل کند. از این رو در اقدامی تاریخی در 10 مرداد 1331 دستور اخراج اشرف از کشور را صادر کرد."
دو سوال داشتم:
1- چرا از سرنوشت غلام رضا و عبدالرضا خبری نیست؟ مگر مساله خاصی داشتند و یا در عصر اطلاعات می شود پنهانی زیست؟
2- اشاره ای به انتقام اشرف از دکتر فاطمی پس از کودتا و سقوط دولت دکتر مصدق نشد آیا مرگ فجیع دکتر فاطمی که گفته می شود زنده سوزانده شد صحت دارد؟ و اشرف در آن نقش داشته است؟
با تشکر
سریال معمای شاه را با دقت زیاد می بینم و اعصابم بابت بی هنری کارگردان خرد می شود. این سریال با هزینه گزاف آن باعث می شود که سریال پرمحتواتری با چنین موضوعی یا ساخته نشود و یا دیر ساخته شود.
وقتی نوشتۀ آقای خدیر را خواندم، ناخودآگاه آن را با گزارش بچه های رادیو (همکاران عزیز خودم) مقایسه کردم و به ایشان احسنت گفتم که هم دقیق نوشت و هم از مرز اخلاق و ادب و انصاف خارج نشد.
خداوند به قلم ایشان برکت عنایت کند.
برای نویسنده و کارگردانش خیلی متاسفم.
حالا اینو تایید کن مثلا شما خیلی خوبید