۰۴ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۷۵۵۲۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۳۱-۰۳-۱۳۹۵
کد ۴۷۵۵۲۰
انتشار: ۱۱:۴۱ - ۳۱-۰۳-۱۳۹۵

«کسوف» در باران/ تئاتری که به ستایش قریشی تقدیم شد

نمایش «کسوف» اثری از ایوب آقاخانی با نگاهی به ایده‌ای از محمد حاتمی این روزها روی صحنه رفته است.
عصرایران - نمایش «کسوف» به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی این روزها در تماشاخانه باران روی صحنه رفته است.

این نمایش با بازی حمیدرضا آذرنگ، نسیم ادبی و ایوب آقاخانی تا 25 تیرماه هر شب ساعت 21 در تئاتر باران به نشانی خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک 292 اجرا می شود.

در یادداشت ایوب آقاخانی در مورد این نمایش آمده است:

«تاریخ همواره پشت صحنه پنهان بوده؛ با چشمانی معصوم و دست هایی پناهجو؛ از هراس آنان که همیشه چهره ه­ای دیگر از او به عالم نموده­ اند؛ شما به شرح صدر مرا می­ بخشید که ایرادات بسیار دارم اما چند سالی است راز غریب اینکه چرا والدینم مرا «ایوب» نامیده ­اند بر من آشکار شده است. صبر دارم و این صبر مایه فخر است. در همین صبوری چه­ ها که نمی­ بینیم. از جهان شاکی و خسته­ ایم و خود جهانی می ­سازیم شایسته­ نقد و شِکوه!

من ایرانی­ ام و به ایرانی بودن خود می ­بالم. آزادی را دوست دارم. امنیت را و لبخند را. هر جا اینها زیر پا و چکمه برود قلم من به خروش می­ افتد. امروز هر جا می­‌روم روح دختر نازنین مظلوم، «ستایش قریشی» در یک قدمی­ ام ایستاده و با لبخند به من خیره است. چیزی این میانه ترک برداشته که نمی­ دانم چیست. جهان، اخلاق، هویت، من یا چه؟! چه کسی به سوال من پاسخ خواهد داد؟ اینها چیست و از کدام کودآبه مسموم سیراب شده که ناگهان چون علف تاخته و میدان گرفته در این سرزمین مفتخر به «هزاران هزار» داشته؟

خسته ­ام. بسیار خسته­ ام و قلبم برای آن پدر و مادر نازنین رنجدیده، شکسته. بسیار تلاش کردم پیدایشان کنم که فهمیدم گُمَند و خودخواسته به گوشه ­ای خزیده اند و حتماً با قطرات اشک به چشمخانه که اگر چنین هم نباشد من به جای آنها می­ گویم.

من و گروه تئاتر «پوشه» که بیست و یک سال است بر در چوبین و زیبا اما ترک برداشته تئاتر می­ کوبیم، در این بزنگاه، وظیفه خود دانستیم با وجود کم اعتقادی به فرآیندی به نام «باز تولید»، نمایش «کسوف» را که سال 1389 به عنوان «سوگ چامه­ ای درباره مهاجران افغانستانی در کشورمان به زمان جنگ ایران و عراق» روی صحنه بردیم و به لطف مخاطبانش خوش درخشید، امروز به این بهانه و این الزام و این احساس، به پاسداشت روح بلند آن دختر خردسال افغانستانی و به حکمِ اعلام شرمساری خود به عنوان یک ایرانی که در عرصه فرهنگ و به تعبیری «اخلاق» می­ کوشد، دوباره در تماشاخانه باران چند صباحی روی صحنه ببریم و اگر شد در چند شهر دیگر تا اینگونه یکبار دیگر روی انسانیتِ بدون مرز تأکید کنیم و از نیمه خرداد هر شب ساعت 21 به لبخند معصوم ستایش که به ما خیره است جواب دهیم و وظیفه هنر مگر جُز این است؟»       

ارسال به دوستان