همشهری سرنخ - این خبر جنجالی به تازگی در سایت های
خبری و فضای مجازی منتشر شده است. خبری با این تیتر «پیرترین فرد جهان در
ایران + عکس» و با این مضمون؛ «پیرترین فرد جهان در 132 سال سن در ایران
زندگی می کند و در انتخابات مجلس دهم هم رای داده است. این پیرمرد «عباس
منائی» نام دارد که در روستای راهدانه شهرستان نقده زندگی می کند و...»
در
حالی این خبر انتشار یافته که پیرترین فرد جهان«ماریا گومژ ولنتیم» پیرزن
برزیلی است با 114 سال سن. پس با این حساب اگر عباس منائی همانطور که در
شناسنامه اش آمده، 132 سال سن داشته باشد، رکورد مسن ترین انسان روی کره
زمین را با اختلاف حیرت انگیزی جا به جا می کند. این خبر شگفت انگیز را
پیگیری کردیم، راست است! عباس منائی پیرمردی است اهل راهدانه نقده با
شناسنامه ای 132 ساله! در ادامه با عباس آقا و خانواده اش گفت و گو کردیم؛
این گفت و گو جزییات و حواشی بسیار جالبی دارد.
سن واقعی پیرمرد خبرسازعباس
آقا به خاطر کهولت سن نمی تواند زیاد صحبت کند. در این گفت و گو، حمید
منائی- هفتمین فرزند این مرد کهنسال- ما را همراهی می کند. آقا حمید 54
ساله است. 5 سالی می شود که بازنشسته شده و 2 نوه دارد. او در مورد اصلی
ترین سوال گزارش مان که سن واقعی پدرش است، می گوید: «همان طور که در
شناسنامه می بینید، پدرم متولد 1263 هجری شمسی است. اما این، فقط سن
شناسنامه ای اوست.»
عباس آقا در ادامه صحبت های پسرش، در مورد سن
واقعی اش می گوید: «خودم هم نمی دانم دقیقا چند سالم است، اما زمانی که
احمدشاه به تخت نشست، بیشتر از 10 سالم بود. من آن روز را خوب به خاطر می
آورم. با اینکه روستازاده یک قرن پیش بودم و از اخبار و اوضاع سیاست بی
خبر، اما خبر به تخت نشستن احمدشاه را از زبان اهالی روستا شنیدم. تاریخ به
ما می گوید احمدشاه سال 1293 تاجگذاری کرد. با این حساب سن واقعی ام باید
بین 112 تا 116 سال باشد.»
سه جلد پرماجرابه
گفته پیرمرد خبرساز، سن واقعی اش بین 112 تا 116 سال است. اما چرا
شناسنامه او بیست و چند سال زودتر صادر شده است!؟ پاسخ این سوال، ماجرای
جالب و شنیدنی ای دارد که در ادامه آن را از زبان عباس آقا نقل می کنیم:
«داریم از یک قرن و خرده ای پیش حرف می زنیم. آن موقع وسایل ایاب و ذهاب به
این شکل نبود. راه ها و جاده ها مالرو بودند. یک روستایی باید هزاران خطر
را به جان می خرید تا یک مرتبه در سال بتواند به شهر برود. راه ها ناامن
بودند و دزدان و راهزنان در کمین. از این گذشته خطر حیوانات درنده هم آدم
را تهدید می کرد. گاهی برای رسیدن به شهر یک یا چند شب را رد راه سپری می
کردیم..
اما حالا وضع فرق کرده، از هر روستای دورافتاده ای یک
ساعته می شود رفت شهر، به هر حال این مشکلات و سختی ها باعث می شد
روستاییان آن زمانه تا می توانند خطر به شهر رفتن را به جان نخرند. نوزادان
در روستاها به دنیا می آمدند و بیمارستانی در کار نبود. به همین خاطر سجل
گرفتن برای آنها، راه صعب العبور شهر را می طلبید که خیلی ها از خیر آن می
گذشتند. از طرفی شناسنامه نشانه هویت یک فرد است و هر وقت قرار بود کوپن و
یا جیره ای از طرف دلوت به روستایی ها برسد هر کس از روی سجلش، سهم می برد.
به این ترتیب نوزاد بی شناسنامه، حقش زائل می شد.
وقتی
من به دنیا آمدم درست مثل بقیه نوزادان بی شناسنامه بودم. روستاییان قدیم
برای حل این مشکل چاره ای یافته بودند. آن موقع مرگ و میر نوزادان و کودکان
بیداد می کرد. گاهی وقت ها از هر 5 نوزاد و یا کودک تنها یکی باقی می
ماند. آن زمان خانواده من هم مثل بقیه مشمول این قانون تلخ طبیعت شدند. من
وقتی به دنیا آمدم دو برادر بزرگتر از خودم را سال ها پیش از دست داده
بودم.
فوتی زدن در شناسنامه اموات هم به اندازه شناسنامه گرفتن برای
روستاییان دردسر داشت. با این منوال، به دنیا که آمدم، شناسنامه عباس،
برادر خدابیامرزم، که احتمالا بیست و چند سال از من بزرگتر بود به من رسید!
نکته
جالب دیگر در مورد شناسنامه ها این است که برای نوزاد تازه متولدشده، دیگر
اسم انتخاب نمی کردند. به نام همان مرحوم صدایش می زدند. خلاصه من اینطور
شناسنامه دار شدم و اینطور اسم برایم انتخاب شد.»
راز طول عمر عباس دومدرست
است که عباس آقا 132 ساله نیست اما 112 سال سن هم کم نیست! عجیب تر از همه
اینها سبک زندگی این پیرمرد صد و چند ساله روستایی است. اطرافیان این مرد
کهنسال در این باره می گویند: تا به حال بیمار نشده! نه دیابت دارد، نه
فشار خون و نه بیماری و امراض معمولی که کهنسالان با آن دست و پنجه نرم می
کنند. عباس آقا سرحال و سرزنده است.
خودش معتقد است راز این سلامتی
تغذیه مناسب و لب نزدن به داروهای شیمیایی است. اما فرزندان این پیرمرد،
راز این سن طولانی را در صفات خاص اخلاقی پدر می دادند: «پدرم در قید و بند
دنیا نیست. هیچ وقت حسرت و حرص نمی خورد. او دوران بسیار سختی را پشت سر
گذاشته. از کودکی کارگری ساده بود. تا همین 15 سال پیش هم کار می کرد.
نان
حلال می خورد و غصه دنیا را نمی خورد. در میان اهالی روستا پدرم مثال زدنی
است. می گویند این پیرمرد حتی به یک مورچه هم آزار نرسانده. او دل بزرگی
دارد و کینه و خشم را در دلش راه نمی دهد. به نظر ما پدر به خاطر این
خلقیات نیکوست که دچار بیماری های مختلف نمی شود و تا به حال بی دردسر، سال
های زیادی را پشت سر گذاشته است.»
تلخی 20 سالهمنائی
کهنسال، 10 فرزند دارد، 17 نوه، 7 نتیجه و 2 نبیره. آخرین فرزند او 48
ساله است و امسال بازنشسته می شود. اولین فرزند عباس آقا 75 ساله است که
سال ها پیش درگذشته است. او به جز این فرزند 75 ساله دو فرزند دیگر هم
داشته که در کودکی به خاطر بیماری جان خود را از دست داده اند.
خانواده
عباس آقای 112 ساله، هیچ مشکلی بابت نگهداری از پدر را ندارند. تنها مشکلی
که نزدیک به 20 سال است خاطر فرزندان عباس را آزرده کرده، گریه های شبانه
پدر پیرشان ست. «پدرم 20 سالی می شود که آرام و قرار ندارد. او اصلا از مرگ
نمی ترسد، او خیلی بی قرار دوستان و هم سن و سالانش است. هیچ کدام از آنها
در قید حیات نیستند. پدرم تنهاست. با این وجود خداوند عنایتی به او کرده؛
شکر خدا مادرم نیز هنوز در کنار ماست. او 95 ساله است. اما بیماری امانش را
بریده. با این حال ما خداوند را شاکر هستیم که هنوز سایه پدر و مادر بالای
سرمان است.»