۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۴:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۹۲۰۱۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۲ - ۱۶-۰۶-۱۳۹۵
کد ۴۹۲۰۱۱
انتشار: ۱۱:۵۲ - ۱۶-۰۶-۱۳۹۵

دیانوش: نیما نظریه‌پرداز و سردمدار شعر مدرن ماست

ایلیا دیانوش، شاعر، پژوهشگر و مولف کتاب «زخمه بر ساز زمان» با بیان اینکه نیما یوشیج نظریه‌پرداز و سردمدار ادبیات مدرن ماست، گفت: نیما در بیان آرا و دیدگاه‌های خود هرگز تناقض‌گویی نداشته بلکه قدری پراکنده‌گویی کرده است.
کتاب «زخمه بر ساز زمان» عنوان تازه‌ترین اثر منتشرشده از ایلیا دیانوش و چهارمین کتاب از مجموعه «فرهنگ گزین‌گویه‌های شعرای معاصر فارسی» است که به «فلسفه هنر و زندگی و نظریه ادبی» نیما یوشیج اختصاص دارد و به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر شده است.

خبرگزاری مهر به بهانه انتشار این کتاب با مولف آن گفت‌وگویی داشته است که در ادامه می‌خوانید.

* جناب دیانوش ضرورت انتخاب گزین‌گویه یا کلمات قصار از میان انبوه متن‌ها و یادداشت‌های به‌جای‌مانده از شاعران و نویسندگان چیست؟

گزین‌گویه‌های شاعران از متون غیرشعری آنان برآمده است اما به کار رمزگشایی از شعر آنان نیز می‌آید. این درخصوص شعر امروز کاربرد بیشتری دارد؛ چه برای مخاطبان شاعران سرآمد در شعر نو و چه برای کسانی که علاقه‌مندند در این سبک و سیاق شعر بسرایند. از سوی دیگر، این گزین‌گویه‌ها به قصد صدور کلمات قصار از سوی گویندگان خود بر زبان نیامده‌ بلکه حرف‌هایی بوده‌اند از میان یادگاران منثور آن‌ها اعم از مقالات، یادداشت‌های روزانه و پراکنده، سخنرانی‌ها، گفت‌وگوها، خاطره‌نویسی‌ها و نقل قول‌های موثقی که از آنان بر جای مانده انتخاب شده و از این رو بسیار ناب، نابهنگام، صمیمی و صادقانه هستند. دیگر این‌که با توجه به مرتبه فکری و حسی گویندگانشان در بسیاری از موارد با کلام فلاسفه پهلو می‌زنند.

* این گزین‌گویه‌ها قرار است چه کارکردی داشته باشند و به طور ویژه درباره نیما یوشیج چه کارکردی دارند؟

در مورد نیما ضرورت انجام این‌کار دوچندان بود؛ نیما سردمدار شعر مدرن فارسی است. کار نیما صرفا کوتاه و بلند کردن مصرع‌ها و شناور کردن قافیه در شعر نبوده است. نیما به شاعران معاصرش پیشنهاد می‌دهد به‌جای توصیف تأثرات خودشان، عنصر تأثیرگذار بر خود را توصیف کنند تا همزادپنداری مخاطب با شاعر از طریق یک تأثیرپذیری تقریبا مشترک از آن عنصر مؤثر به دست بیاید. او حرکت شعر ایران را که همواره از ذهنیت به‌سوی عینیت بوده است، در جهتی معکوس تغییر می‌دهد.

تصحیح یک برداشت اشتباه درباره نیما نیز مزید بر ضرورت انجام این‌کار بود؛ بسیاری از منتقدان نیما او را به تناقض در دیدگاه‌ها و نظراتش متهم می‌کنند. اما به باور من این سوءتفاهم ناشی از پراکنده‌گویی‌ اوست؛ به‌عنوان مثال او در یک رساله بحثی را شروع می‌کند و تا جایی پیش می‌برد اما دریافت‌های تازه و نکات تکمیلی‌اش را در یک نامه به آن می‌افزاید.

این مباحث تا در کنار هم نیایند نمی‌توانند نظریه او را به‌ تمامی تبیین کنند. اما وقتی این حرف‌ها را به‌صورتی منظم و مرتب و بر اساس توالی بیانی آن‌ها کنار هم قرار می‌دهیم، می‌بینیم نه‌تنها نیما در فلسفه هنر و زندگی و نظریه ادبی خود تناقضی ندارد بلکه دارای ساختار فکری منسجم و کاملا مدرنی است که از اشراف بالای او بر جریان‌های جهانی و حتی منطقه‌ای ادبیات معاصرش و تسلط توأمانش بر ادبیات کهن نشأت می‌گیرد.

دیانوش: نیما نظریه‌پرداز و سردمدار شعر مدرن ما است

* با این همه به نظرم جای بخشی از اظهارنظرهای او که درباره چهره‌های هم‌عصرش بوده، در کتاب‌تان خالی است...

بله. من به عمد وارد این حیطه نشدم تا از شکل‌گرفتن حواشی ناشی از آن در پیرامون کتاب جلوگیری کنم و تمرکز کتاب را بر فلسفه هنر و زندگی و  نظریه ادبی نیما بالا ببرم. اظهارنظر نیما درمورد اشخاص می‌تواند در قالب کتابی مستقل منتشر شود و البته بیش از هر متنی در یادداشت‌های روزانه او یافت می‌شود.

* معیار شما برای اطلاق «گزین‌گویه» به تکه‌ای از متن چیست؟

برشی از متن را گزین‌گویه می‌دانم که نه‌تنها خارج از متن و بدون عباراتی که در پس و پیش آن آمده است، گنگ و نامفهوم نباشد بلکه سطوح معنایی بیشتری نیز پیدا کند. در مواردی نیز که در یک موضوع چندین گزین‌گویه از متن برآورده‌ام، در چیدمان آن‌ها کوشیده‌ام تا به تبیینی روشن‌تر از مفهوم برسم.

* کلیدواژه‌های مداخل را چطور انتخاب کردید؟

براساس منظور اصلی گوینده از آن عبارت و موضوعی که مورد بحث او بوده، نام‌ها و کلیدواژه‌هایی برای هر گزین‌گویه انتخاب کرده‌ و آرایش الفبایی داده‌ام که دسترسی به دیدگاه‌های گوینده در هر موضوع را آسان می‌کند.

* متن‌های نیما را برای انتخاب این گزین‌گویه‌ها چگونه جمع‌آوری کردید؟

کفشی آهنی پوشیدم و برای دسترسی به متن‌ها تا جایی که ممکن بوده است به سراغ نسخ مادر در کتابخانه ملی، مجلس و دانشگاه تهران رفتم.

افرادی که آرشیو کتب و نشریات قدیمی را داشتند پیدا کردم و حتی از میان داستان‌های نیما گزین‌گویه‌هایی برآوردم. چون مثل بسیاری از داستان‌نویسان دیگر نیما نیز در برخی داستان‌ها و داستان‌واره‌هایش جریان قصه را به نوعی متوقف کرده و به قول معروف در کشاکش ماجرا منبری هم رفته بود.

* این کار چقدر طول کشید؟

من از سال ۸۵ کار روی متون نیما را آغاز کردم و در سال ۹۰ آن را تحویل ناشر دادم. همه مراحل کار نیز به‌خوبی پیش رفت و مجوز ارشاد هم در همان زمان گرفته شد. اما ناگهان مساله جهش قیمت ارز و کاغذ پیش آمد و ناشر خواستار کاهش حجم کتاب شد؛ کاری که ۴ سال تمام دلم به آن راضی نمی‌شد اما درنهایت بدون عجله و با دقت فراوان به کمک دوست دانشمندم؛ آقای سینا رویایی انجام شد.

* آقای دیانوش، نیما را به شعر می‌شناسند اما به نظرم حجم منثوراتش هم کم نیست. درست است؟

بله. نیما نزدیک به سه برابر دیوان اشعارش، یادداشت و نامه و مقاله و داستان و... دارد.

* با این حساب اگر بخواهیم به او چیزی جز شاعر بگوییم، آن چه خواهد بود؟

بدون شک او نظریه‌پرداز و سردمدار شعر و ادبیات مدرن ماست. محمدتقی بهار هم در مقدمه‌ «سبک‌شناسی» اشاره کرده که ادبیات فارسی از آغاز تا دوران مشروطه، همواره دو پایه بیشتر نداشته است؛ یکی علوم مقدماتی زبان عرب و دیگری تحقیقاتی در متن زبان فارسی و فراگرفتن قواعد ناقص زبان و تاریخ لغت. اما پس از دوران مشروطه نیز که شعر ما چه از حیث صوری و چه از حیث ماهوی متحول شد، تنها نیما بود که تحول را نه به دستکاری در ظاهر شعر محدود کرد و نه حتی به تأثیرپذیری از مکاتبی همچون رمانتیسم و رئالیسم و سمبولیسم بلکه روی مشکل اصلی شعر فارسی دست گذاشت که سوبژکتیو یا ذهنی بودن آن بود.

او در فضایی شروع به نقد و نظر می‌کند که بیشترین ورود به این حوزه در تصحیح و تفسیر متون کهن خلاصه می‌شود و ستایش صوری آن‌ها و بازخوردهای ادبیات پویا در جامعه‌ ادبی منحصر به برخوردهای دگماتیک است. مساله اصلی این است که پشتوانه ما در نقد ادبی و عملکرد امروز ما در تولیدات فکری ضعیف است. از این رو باید فعالیت فکری شعرا، داستان‌نویسان و نویسندگان روشنی‌یاب خود را از مشروطه به این‌سو به‌عنوان پایه‌ای در توسعه فکری کشور بیش‌تر قدر بدانیم. در باور من، توسعه فکری پایه‌ای برای همه‌ پیشرفت‌هاست و بستری برای پیوستن به جریان جهانی تولید اندیشه.

* سوال پایانی را می‌خواهم درباره رویکرد ادبی نیما بپرسم. برخی بر این باورند که نیما از سر ناتوانی در پذیرش و درک ادبیات کلاسیک ایران رو به شعر و ادبیات مدرن آورد. به باور شما چقدر این مساله پذیرفتنی است؟

نیما و شاگردان تراز اولش بارها تبحر خود را در سرودن اشعار موزون و مقفا در قالب‌های کلاسیک نشان داده‌اند. موضوعی که گفتید از زمان نیما و برگزاری اولین کنگره نویسندگان ایران تاکنون توسط کسانی طرح شده است که خود از درک جریان شعر و ادبیات روز و پیوستن به آن ناتوان بوده‌اند و خود را در پیله شعر کلاسیک محصور کرده‌اند. کار نیما اما از جایی شروع می‌شود که او تصمیم می‌گیرد برای نگاه و دیدگاه نویی که به آن دست پیدا کرده است، زبان و بیان نویی نیز خلق کند. من در کتاب «نیمای داستان» نشان دادم که او در تجربه‌های داستان‌نویسی خود نیز سعی در تبیین این رویکرد نو دارد.

نیما در داستان بلند «مرقد آقا» در خلق یک داستان مدرن کوشیده و دو خط خانواده و اجتماع را به شکل دو رویه‌ هم‌خوان برای القای حسی واحد کنار هم نهاده است، یعنی همان شگردی که بعدها «به‌آذین» در «دختر رعیت» به کار بست. در این داستان نیما در مبارزه با کج‌اندیشی و خرافه‌پرستی در قالب داستانی جهل‌زدا و توهم‌ستیز پیشتازی می‌کند، یعنی همان خطی که بعدها در «عزاداران بیل»، «توپ» و «ترس و لرز» غلام‌حسین ساعدی دنبال می‌شود.

حال در نظر بیاورید که نیما این داستان را در سال ۱۳۰۹ نوشته است؛ وقتی که هنوز پس از «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمال‌زاده که نیما از او با عنوان «سیّدنا» یاد می‌کند، اتفاقی در عرصه‌ادبیات داستانی ایران نیفتاده و صادق هدایت هم تازه در همان سال «زنده به‌گور» را رو کرده بود.


ارسال به دوستان