۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۰۲۰۵۲
تاریخ انتشار: ۲۱:۴۱ - ۰۶-۰۸-۱۳۹۵
کد ۵۰۲۰۵۲
انتشار: ۲۱:۴۱ - ۰۶-۰۸-۱۳۹۵

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

پيروِ انتشار مطلبي کژتاب، با غرضي نامشخص، دربارة سرقت ادبي كه در فضاي مَجازي به كتاب «در مايه‌هاي ايراني» نشر هرمس اشاره داشت و بازنشر وسيعي در فضاي مَجازي يافت و چنان اغراق‌هايي در دست‌ به دست گرديدنِ آن شد كه توضيحش دشوار و خارج از ادب است، شرحي روشن لازم و ضروري است که البته شرح اول و آخر من است.

اين توهين‌ها به منِ مترجم و نشرِ وزينِ هرمس به استناد مقاله‌ي محترمانه‌ي پنج سالِ پيشِ دوست و همكار مترجمي است و بايد ديد اين چگونه سرقت و هتك آبرويي ست كه به استناد مطلب دوست ارزشمند مترجمي نوشته مي‌شود كه خودِ او از هرگونه رابطه‌اي با نويسنده اين مطلب جديد و غرضش اظهار بي‌اطلاعي دارد و از اينهمه هياهو و اهانت و حاشيه در تعجب است. من هميشه مفتخر به همكاري با او بوده و هستم و هيچ حاشيه‌اي نتوانسته و نمي‌تواند احترامي را كه براي كليتِ كار يكديگر قايليم از بين ببرد، هرچند كه نوع كار و رويكرد و سلايق ما متفاوت باشد، كه این از بديهيات است. كارنامه‌ي هردوي ما روشن است و هميشه هم هردوي ما از حاشيه دور بوده‌ايم. آبتین گلكار گرامي که در كنار اشاره و كامنتش در پنج سال پيش از اين، به اهميت كتاب و درجه ضرورتش براي كتابخوانان ايران پرداخته، هرگز چنين اهانتي نكرده و مطالبي را متذكر شده كه از سوي مترجم كتابِ «درمايه‌هاي ايراني» هرگز با قصد و عمدي صورت نگرفته و در تجديد چاپ نيز به صورت روشنتري توضيح داده شده است:

عكس اول، صفحه ٨٧ كتاب دوزبانه «در مايه هاي ايراني» نشر هرمس را نشان مي‌دهد كه نه تنها به منبع نگارش مترجم اشاره داشته، بلكه شامل تمام منابعي مي‌شود كه محقق روسي، بيلائوساف (استادِ مرحومِ استاد بنده در دوره‌ي دكتري در دانشگاه مسكو) درباره منظومه‌ي «در مايه‌هاي ايراني» در سراسر دوران تحقيقش نوشته است.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

تصوير بعدي، صفحه ٢٥ كتاب را نشان مي‌دهد كه در دل متن آمده و باز از سوي مترجم به محقق و مرجعِ موثقِ  تحقيقات يِسِنين اشاره دارد.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

تصوير بعدي نيز صفحه ١٠ كتاب را نشان مي‌دهد و آشكارا از پاورقي‌هاي منتهي به «-م»  هويداست كه يعني مترجم. اگر كسي سرقت ادبي كند هرگز نمي‌آيد خود را در جاهايي مترجم فلان قسمت‌ها نشان دهد، زيرا با اصل ادعا تناقض خواهد داشت.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد
از مجموع اين نكات، هويداست كه سرقت ادبي، مطلبي كذب است و زماني است كه هرگز در هيچ كجا هيچ اشاره‌اي به نام مولف اثر نشود.

مترجم، هرگز داعيه‌ي تأليف متن را نداشته و اصلاً مقصد و مقصودِ كلي، چنين داعيه‌اي نبوده و فقط از آنجا كه متن در جاهايي، تغييرات و الحاقات و حتا حذفياتي لازم داشته و به فراخور حال تغيير لحن‌هايي براي آن درنظر گرفته شد، به نظرش چنين رسيد كه با تمهيدي زيبايي‌شناسي، بدون هيچ قصد ديگري، خواننده مستقيماً از ابتداي كتاب با داستان شكل‌گيري منظومه‌ي «در مايه‌هاي ايراني» آشنا شود. در ثاني، كتاب فقط درباره «درمايه‌هاي ايراني» نيست و شامل جست‌وجوی مترجم برای اطمینان حاصل‌کردن از آوردنِ چندشعر باقيمانده يِسِنين پس از پايان آن منظومه تا زمان مرگش مي‌شد كه بازه‌ي زماني‌اش چندماه بيشتر نيست و مهمترين اين آثار تا آستانه‌ي مرگ شاعر گزيده و در انتهاي كتاب آمد، هرچند در ممیزی ارشاد دولت قبلی چند کار کاملاً حذف شد.

مطلب بيلائوساف هم داستان‌وار بود، به قول شتابزده‌ی مطلبشان، مقاله نبود، در موخره نيامده بود كه نامش را سر تيتر بگذاريم. فقط داستان شروع می‌شد و قرار بود با ذکر نامش در جای‌جای متن شکل داستانیِ آن با مقاله‌هایی معمولِ مقدمه و موخره خطا گرفته نشود. هر غرض دیگری جز این بود، هرگز فصل به فصل و موبه‌مو تمام مطالب بیلائوساف منعکس نمی‌شد. البته که مي‌توان به اين قضيه سختگيري كرد و می‌توان باز هم آن را تصحیح کرد و از هر غلط‌اندازی و بدفهمی در واژه‌ی تحقیق در چاپ‌های بعدی پیراست، اما كساني كه دانسته و ندانسته بدون خواندن خودِ كتاب و الحاقيه‌ي تجديدچاپش براي توضيحاتي روشنتر از سوي نشر هرمس، ذيل نام سراسر اهانت آميزِ «سرقت ادبي» مطلبي را بازنشر كردند، هرگز به خودِ كتاب و جريان و داستان شيرينِ شكل‌گيري منظومه و اهميتش براي فرهنگ ما در هيچ جايي اشاره نكرده‌اند؛ مطلبي كه بي‌نهايت جايش خالي بوده، هنوز هم به‌درستی دیده نشده‌است و درباره‌ي ايران بوده و باعث و باني تمام تلاش‌ها و انگيزه‌هاي شاعرش در سال‌هاي پاياني عمر كوتاه سي‌ساله‌اش. درحقیقت، این چیزی بود که باید موردتوجه قرار می‌گرفت.

چخوف می‌گفت: «در برابر هیاهو و بزرگنمایی و شایعه از خود دفاع کردن عیناً نظیر این است که از یهودی چیزی قرض بخواهی.» آنها كه نادانسته به حاشيه دامن زدند، اگر ذره‌اي به اصل مطلب توجه و به خود کتاب مراجعه می‌داشتند انتقاد خود را ولو اندکی متوجه نكته‌اي ديگر كرده بودند:
بيشتر شعرهاي مجموعه در مميزي وزارت ارشاد دولت گذشته تکه‌تکه یا حذف شد، در جاي‌جايِ كتاب با نقطه چين معلوم است و از روسيِ پايينِ آن هم هويداست كه مطلب هرگز مطلبي ناسازگار و سانسوري نبوده است. کسانی كه نادانسته كل زحمت مترجم و ناشر محترم را در سايت‌ها به حراج گذاشته‌اند، حتا تورقي نكرده‌اند تا دست‌كم بنابر خصلت راديكال و نقدي كه از آن دم مي‌زنند، اين پرسش را طرح كنند كه اساساً اين مميزي چه معنايي داشته، اين است دلسوزي كسي كه دلش براي كار شاعري مي‌تپد، نه توهين و هياهو. اين حاشيه‌اي به مراتب راديكال‌تر و حقيقت‌سازتر بود تا انتشار متنی توهين‌آميز در فضاي مجازي كه نه تنها منشأ خيري نمي‌شود، بلكه كل زحمتهاي ديگرِ مترجم را چه در ترجمه این کتاب و چه در هرجاي ديگري ناخواسته (یا شاید هم خواسته) هدف مي‌گيرد.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

 (نمونه‌ای از حذف های بسیار در اثر)


علاوه بر همه اينها، در مطلبي ديگر، به كتاب «مرگ ايوان ايليچ» (كه انتخاب نهايي كتاب سالِ ترجمه ي ادبيات خارجي ايران در سال انتشارش بوده است) هم از همان قسمت فضای مَجازی تاخته شد؛ با همان ادبیات و همان نگرش شتابزده. یک این که مطلب مولف ندارد و دیگر و مهمتر این‌که خطا بیان شده‌است. مطلب به مقدمه مترجم تاخته است اما درواقع مطلب فوق‌الذکرِ مطروحة آنها مقدمه نبوده و یک بیوگرافی کوتاه در آخر کتاب است و حاصل یک اشتباه سهوی نشر  که از بین ده-بیست کتاب هر مولف و مترجمی چنین سهویاتی پیش می‌آید.
مقدمه، کلمه‌به‌کلمه از مترجم است و چه اینجا و چه هرکتاب دیگری که کار کرده‌ام، اگر از جایی مطلبی را در مقدمه‌ام آورده‌ام چه فارسی و چه به‌صورت زیرنویس روسی ذکر کرده‌ام و نمونه‌هایش هم بیشمار است و همیشه چنین می‌کنم. پس مطلقاً سخن از مقدمه نیست و این یعنی کتاب هرگز تورق نشده‌است، مثل مورد قبلی. اگر مقدمه خوانده شود، پیداست که جای‌جای آن، پاورقی و ارجاع به منابع روسی دارد. این اشارات من هم همیشه در هر کتابی آنقدر زیاد است که گاهی ناشرها به ستوه می‌آیند که آیا این‌همه پاورقی لازم است؟ و من همیشه پافشاری کرده‌ام. دوم این که موخره‌های کتاب کوچک «مرگ‌ ایوان ایلیچ» چند بخش دارد و شامل چند داستان کوتاه است و یک مطلب خاطره‌ای از نویسنده‌ای و یک بیوگرافی. بیوگرافی یادم هست که، در پایان، باشتاب به مطلب افزوده شد و چون مطلب خاطره‌ایِ پیش از آن، نویسنده داشت و بیوگرافی سادة پایانی از اینترنت اخذ شده‌بود و در ایران هم نبودم، همکار محترمم در بخش تولید، تلفنی در آستانة انتشار کتاب پرسید «مطلب قبلی نویسنده دارد، نویسندة این یکی کیست، که گفتم ترجمة بیوگرافی کوتاهی است که لازم دانستم در پایان کار بیاید.» همکار عزیز هم طی یک اشتباهی که ظاهراً می‌خواسته نویسندة مطلب از قبلی سوا باشد، نام مرا گذاشته، درحالی که اساساً نیازی به این نبود و معلوم بود که مترجم کل کتاب کیست. چنین خطاهایی گاه پیش می‌آید و کاملاً سهوی است. من اتفاقا همین حالا متن را دیدم و اصلا متوجه آن نشده‌بودم. پس دراینجا، مطلب، نه مقدمه که بیوگرافی مختصر انتهای کتاب را شامل می‌شود و مقدمه از آنِ مترجم است همراه منابع ذکرشده و این غرض‌ورزی بازهم حاصل سوتفاهم و گشتن و پیداکردن نکاتی است که قطعا پشتوانه‌اش نقد نیست و چه‌کسی است که باوجود این‌همه بیوگرافی در اینجا و آنجا از نویسنده‌ای به این بزرگی، بگوید بیوگرافی‌اش را من نگاشته‌ام؟ چنین چیزی اصلاً ممکن نیست و از لطیفه خنده‌دارتر است. باقی ادعاهای خطا در خود ترجمه هم، تعیین‌کننده نیستند، زیرا باز ذیل همان تیتر، مشخص است که هر مطلب چیست وکاملاً سهوی بوده است. این که در این‌همه کتاب یک مترجم، یک‌جایی به جای کازان، قفقاز آمده‌باشد، نشان از هیچ‎چیزی ندارد. آن هم وقتی چند جمله جلوتر خودِ مطلب آشکار و هویداست که چه می‌گوید.

چه مي‌شد اگر جاي فحاشي دست به دست هم می‌دادیم و كنار هم می‌ایستادیم و جای هرزدادنِ زمان و مارک نقد گذاشتن بر مشتی سوتفاهم، واقعاً کار می‌کردیم. حاشيه، آسان ساخته مي‌شود، اما آبرو و حيثيت افراد به‌سادگي جمع نشده‌است، آن هم وقتي از عواقب مطلبي در فضاي مَجازي و اين‌كه چه‌ چيزهاي بدتري هم به آن ضميمه مي‌كنند و مي‌پراكنند، بي‌اطلاعيم.

من با تمام وجود و بي‌دريغ به كار و وظيفه‌ي كوچكم ادامه خواهم‌داد و تأکید دارم که تک‌تک منتقدان را چه له و چه علیه و چه با هر غرضی دوست دارم و برای وجود آنها ارزش قایلم.
 
* مترجم ادبیات روسی
برچسب ها: ادبیات ، هنر ، سرقت ادبی
ارسال به دوستان