«لئونارد کوهن» ترانهسرا، رماننویس و خواننده کانادایی که با ترانههایش بسیاری را شیفته موسیقی کرد، پنجشنبهشب در لسآنجلس فوت کرد. به یاد او نگاهی میاندازیم به مسیر ۸۲ سالهای که او طی کرد:
به گزارش عصرایران به نقل از ایسنا، «کوهن» کارش را با شاعری و نویسندگی شروع کرد و بعدها به خوانندگی روی آورد. او در دهه ۱۹۶۰ که بازار موسیقی فولک داغ بود، به شهرت رسید. «کوهن» خوانندهای بود که چندین ساعت قبل از اجرا با کسی حرف نمیزد و از ترس ایجاد مشکل برای صدایش، در اتاقش در هتل را قفل میکرد.
او تقریبا یک دهه زودتر از «بیتلز» و «رولینگ استونز» و یک دهه دیرتر از «الویس پریسلی» متولد شد. اما زمینه زندگی خصوصی، اجتماعی و عقلانی او با تمام ستارگان راک در تمام نسلها متفاوت بود، تاحدی که او را نمیتوان حتی با خوانندگان فولک همعصرش مقایسه کرد.
«لئونارد» تا اواسط دهه چهارم عمرش ضبط ترانه را آغاز نکرد و این زمانی بود که نوشتن چند کتاب را به اتمام رسانده بود. به عنوان یک رماننویس و شاعر، دستاوردهای «کوهن» بسیار جلوتر از «باب دیلن» بود، اما صدایی یکنواخت او شاید جذابیت کمتری نسبت به صدای برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۶ داشت.
او درباره صدای خود میگفت: آدمهای زیادی تا به حال به من گفتهاند این تارهای صوتی که صدای خاصشان حاصل سیگار و دود است، به درد آواز نمیخورد. من همیشه میدانستم خواننده خوشصدایی نیستم، ولی به قول یک دوست اگر میخواهیم صدای آواز بشنویم، باید برویم به اپرای متروپولیتن.
هرچند او یکی از موفقترین ترانهسراها و خوانندگان اواخر دهه ۶۰ نبود، اما بدون شک یکی از جذابترین و دیرپاترین آنها به شمار میرود. او توانست حضور قابل توجهی در دهههای بعدی داشته باشد و موفق شد توجه منتقدانی را که دیگر به همنسلان او توجه خاصی نشان نمیدادند، همچنان به خود معطوف کند.
خواننده «تا انتهای عشق با من برقص» که مجموعه آثارش بر سه نسل در سراسر جهان تاثیر گذاشت، از برندگان جایزه «پرنس آستوریاس» اسپانیا بود. هیات داوران این جایزه که از مهمترین جوایز ادبی کشور اسپانیاست، دربارهی «کوهن» گفتند: این شاعر و خوانندهی ۷۷ ساله کانادایی تصویری آفریده که در آن شعر و موسیقی درهم آمیختهاند و به چیز گرانبهای تغییرناپذیری بدل شدهاند.
«لئونارد کوهن» در سال ۱۹۳۴، از یک خانواده متوسط یهودی در مونترال متولد شد. پدرش که تاجر پوشاک بود، در ۹ سالگی «کوهن» درگذشت. او در محیطی مترقی رشد کرد که هرگونه بیان شخصی و اظهار وجود در آن، از سنین کودکی مورد تشویق قرار میگرفت. هر چند «لئونارد» در سن ۱۳ سالگی برای به دست آوردن دل دخترکی جوان گیتار به دست گرفت، اما یکی دو سال بعد به خواندن ترانههایش در کافههای محل پرداخت.
او در رشته زبان انگلیسی از دانشگاه «مکگیل» فارغالتحصیل شد و در سال ۱۹۵۵ یعنی در ۲۱ سالگی به خاطر نوشتههای خلاقانهاش جایزه ادبی «مک ناتون» را از آن خود کرد.
اولین کتاب اشعار «کوهن» با نام «بیا اساطیر را مقایسه کنیم» در سال بعد از آن منتشر شد و موفقیت بسیاری در بین منتقدان کسب کرد. این موفقیت با دو کتاب دیگر دنبال شد و به گفته خودش، انتشار دو کتاب بعدی او در کنار ارثیه خانوادگی، امکانات مالی کافی برای یک زندگی راحت را در اختیارش قرار داد.
دو رمان به نامهای «بازی محبوب» و «پاکباختگان زیبا» شهرت او را در اواسط دهه ۶۰ تضمین کرد. در این زمان حتی اشعاری که «کوهن» از سنین نوجوانی سروده بود هم توجه عده بسیاری را به خود جلب کرد.
«جودی کالینز» که یکی از استعدادهای درخشان موسیقی فولک در دهه ۶۰ به شمار میرفت، شعر «سوزان» کوهن را اجرا کرد که یکی از محبوبترین ترانههای او شد، و نه تنها یکی از مورد درخواستترین ترانهها در پخش رادیویی شد، بلکه تا امروز یکی از پرطرفدارترین آثار «کالینز» به شمار میآید. به این ترتیب «کالینز»، «کوهن» را تشویق کرد تا در کار موسیقی فولک به او بپیوندد.
اولین حضور «کوهن» در صحنه موسیقی، فستیوال موسیقی «فولک نیوپورت» در تابستان ۱۹۶۷ بود. این حضور با دو کنسرت بسیار موفق در نیویورک و یک حضور برای اجرای اشعارش، در برنامه «دوربین ۳» تلویزیون «سی. بی. اس» دنبال شد.
«هلهلویا» شعری معروف از «کوهن» است با تمی مذهبی که تاکنون چندین نفر از جمله «جف باکلی» آن را اجرا کردهاند. این ترانه یکی از محبوبترین اشعار اوست.
«کوهن» علاوهبر موسیقی خاص و منحصربهفرد و صدای یکنواخت، به انتخاب رنگ تیره برای لباسهایش و سرودن ترانههای غمگین با تم عاشقانه و عمیق مذهبی شهرت دارد. او همیشه در خلال صحبتهایش میگفت که در نزدیکی خانهاش در مونترال، کلیسایی است که به خاطر حس مقدس و خاص اطرافش او را همیشه جلب کرده و او سالهای زیادی را در آن کلیسا گذرانده است.
«کوهن» در ماه می ۲۰۰۸ پس از ۱۵ سال تصمیم گرفت در لندن دوباره به روی سن برود و میکروفن به دست بگیرد. در همین کنسرت به نقل خاطرهای پرداخت و گفت: «روزی با استاد موسیقیام در کافه نشسته بودیم که گفت ببخشید اگر هنوز زنده هستم. و حال من هم به همه شما طرفدارانم که سه نسل صدای مرا زنده نگه داشتید میگویم که، ببخشید که هنوز زنده هستم. » او تور جهانی خود را از فردریکتون آغاز کرد تا در آمریکای شمالی، اروپا و انگلستان برای علاقهمندانش بخواند.
اما در سال ۲۰۰۹ بر اثر مسمومیت غذایی روی صحنه از هوش رفت و در بیمارستانی در اسپانیا بستری شد و چند ماه بعد به دلیل آسیبدیدگی ستون فقرات مجبور به فیزیوتراپی شد و تور دور اروپای خود را لغو کرد.
«کوهن» از سال ۲۰۰۸ حدود ۲۰۰ کنسرت در کشورهای مختلف جهان برگزار کرده است. او در مصاحبهای با یک روزنامه کانادایی دلیل فعال شدنش پس از این همه سال را تا حد زیادی مسائل اقتصادی دانست که به وی یادآوری کرد در گذشته راههایی برای پول درآوردن بلد بوده است.
مدیر برنامههای او در پنج سالی که «کوهن» در کالیفرنیا زیر نظر استادی ۸۸ ساله به آیین بودایی روی آورده بود، تمام پولهای او را برداشت و فرار کرد. او سالها سکوت کرده بود و تنها در کافهای که پاتوقش در مونترال بود دیده میشد، اما پس از ۱۵ سال تصمیم گرفت بار دیگر جمعیت علاقهمندانش را به وجد آورد. «کوهن» در مراسم اعطای جوایز موسیقی «گرمی» سال ۲۰۱۰ در لسآنجلس، جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد. «افکار قدیمی»، «مشکلات محبوب» و «تو سیاهترش میخواهی» سه آلبوم آخر این هنرمند بودند که به ترتیب در سالها ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۶ روانه بازار و با استقبال فراوانی روبرو شدند.
«کوهن» اخیرا در مصاحبهای گفته بود که برای مرگ آماده است. البته او پیش از این هم این حرف را زده بود و پس از مدتی در روز انتشار کار جدیدش، رو به مخاطبانش گفته بود: فکر میکنم اغراق کردهام. دوست دارم تا ابد زندگی کنم. قصد دارم چند آلبوم دیگر هم منتشر کنم. امیدوارم بتوانم دوباره این کار را انجام دهم. میخواهم ۱۲۰ سال عمر کنم.
این خواننده مشهور حدود یک ماه پیش در مصاحبه با «نیویورکر» گفته بود: برای مرگ آمادهام. امیدوارم خیلی سخت نباشد... تغییر اصلی نزدیک شدن به مرگ است. من آدم مرتبی هستم. دوست دارم در صورت توان، همه کارهایم جمع و جور باشد. اگر نتوانم مشکلی نیست. اما میل طبیعیام این است که کارهایی که شروع کردهام را به پایان ببرم.
او در ماه اوت نامهای به یکی از دوستان قدیمی در حال احتضارش نوشت و در آن به آشتی خود با مرگ اشاره کرد: «رسیدیم به اینجا و هر دوی ما واقعا پیر شدهایم. بدنهایمان در حال از هم پاشیدن است و فکر میکنم به زودی من هم به دنبال تو بیایم. میدانم آنقدر به نزدیک هستم تو که اگر دستت روا پشت سرت دراز کنی، میتوانی دست من را بگیری... حالا فقط میخواهم آرزو کنم سفر خوبی داشته باشی. خدانگهدار دوست قدیمی. عشق بیپایان، آخر راه میبینمت...