دهمین جلسهی چهارشنبههای نقد و بررسی کتاب نشرچشمه به کتاب مه نوشتهی کامران محمدی با حضور شهریار عباسی و علیرضا محمودی ایرانمهر به عنوان منتقدان کتاب اختصاص یافت.
محمدی که پیش از این کتابهای بسیار موفقی چون بگذارید میترا بخوابد و آنجا که برفها آب نمیشوند را در نشرچشمه به چاپ رسانده بود در نمایشگاه 1395 مجموعه داستان رولت روسی را به چاپ رساند. رمان مه که کار نویی از کامران محمدی، هم در اجرا و هم در مضمون داستانی است، هرچند با دغدغه های همیشگی آثار قبلی او که در آن میشود جستوجو کرد و تلاش برای پیدا کردن یک ریشه، یک مبدا را به خوبی می شود دید.
در ابتدای جلسه کامران محمدی در رابطه با فرایند نوشته شدن داستان مه گفت: «شش ماه بعد از کتاب اینجا باران صدا ندارد، یعنی اواسط سال 90 ایدهی کوچکی به ذهنم آمد، که مرتبط با مفهوم هویت بود، به معنای فردی و جمعی. نهایت به این نتیجه رسیدم که این رمان بهتر است یک ساختار داستان در داستان باشد. بعد به این نتیجه رسیدم که این دو داستان را باید کاملا جدا از هم بنویسم. حتا مجبور شدم به خاطر آن یک سفر به اروپا بروم، چهار سال طول کشید که من این دو رمان را بنویسم و هر دو را کاملا جدا از هم نوشتم.»
شهریار عباسی یکی از منتقدین حاضر در جلسه با اشاره به اینکه تلاش دارد یک نقد هرمنوتیک برای درک بهتر داستان مه داشته باشد، گفت:«در این بخش دو مطلب برای گفتن دارم و هر دوی آن بیشتر مربوط به درونمایه است. یک بخش آن به گونهای است که تصورم این است دوستانی که صحبتهای ما را میشنوند و میخوانند کتاب را خواندند. نکتهی دیگری که باید بگویم در ارتباط با کامران محمدی نیست، دربارهی متن رمان مه است. نویسنده چهار مفهوم اساسی را به شکل شطرنجوار در این رمان پیش میبرد. مفاهیم مرگ، زندگی، امید و ناامیدی. رمان با مفهوم مرگ آغاز می شود. بعد جلوتر با ورود طراوت خیلی زیرکانه و این دفعه از نقطه مقابل زندگی را حرکت میدهد. با وارد کردن ساتیار به داستان، از طرف زندگی و امید بازی میدهد. از طرف دیگر ناامیدی را حرکت میدهد که برای رفتن به اروپا به مشکلی برمیخورد.»
در ادامه علیرضا محمودی با تایید گفتهةای عباسی دربارهی رمان اینطور ادامه داد: «نویسندهگاران کسانیاند که جهان را دوباره بازآفرینی میکنند. اسلوب های زبانی را میشکنند یا به قول رولمان به درجهی صفر نوشتار نزدیک میشوند. یعنی از غالبهایی که حاکمیت سیاسی یا اجتماعی یا تفکر ایدئولوژیک ایجاد میکند سعی میکنند بیرون بیایند و به یک نوع فردیتی دست پیدا کنند که کاملا خودش را در متن تجلی میکند. کامران سعی میکند در این داستان و به ویژه در این کتابش که یک کار ویژه انجام بدهد و آن سطح زبان را دارد به صورتی شخصیسازی میکند. اینجاست که ارزش این متن شکل میگیرد، در جایی که سطح آگاهی نویسنده را در هستی طوری جدا میکند که شما به راحتی نمیتوانید آن را در یک اسلوب کاملا مشخصی قرار بدهید. به عبارت دیگر از هر نوع نگاه کلی و حاکمیت و ایدئولوژی فرار میکند. ایدئولوژی منظورم ایدئولوژی زبانی است. و این اتفاقی است که اینجابرای کامران میافتد. این ویژگی، ویژگی فردی است و استایل دارد.»
در ادامهی صحبتها شهریار عباسی با اشاره به جهتگیری اخلاقی نویسنده در این کتاب گفت: «این رمان به لحاظ شکلی و به لحاظ فرمی به کارهای پست مدرن نزدیک میشود، و اعتقاد دارم این کار از پس فرم خودش برمیآید. یعنی با همهی تلاشی که میکند میتواند داستان را به شما غالب کند. از لحاظ درونمایه کار به نظر من رمان مه از نوع اخلاق کانتی پیروی میکند.»
یکی از خوانندگان کتاب که در جلسه حضور داشت با اشاره به جذابیت داستان گفت: «نکاتی که برای من، جالب بود یکی کشش داستان و دیگری شخصیتپردازی در داستان بود. یعنی تکتک این شخصیتها برای خودشان یک هویتی پیدا کرده بودند، طوری که پس از مدتها خوانش داستان خیلی از شخصیتها از ذهن خواننده پاک نخواهند شد و این از موفقیتهای کتاب بود.»
در پایان جلسه کامران محمدی ضمن تشکر از صحبتهای سازندهی حاضرین گفت: «هیچ چیزی لذت بخشتر از این نیست که نویسنده حس کند کارش را فهمیدند. من این احساس را امروز داشتم. چیزهایی که حاضرین، علیرضا و شهریار گفتند خیلی برای من جالب بود و خیلی لذت بردم و احساس کردم خیلی کار خوب درک شده است. موضوعی که شهریار در مورد اخلاق کانتی گفت یا نکتهای که درباره امید گفته شد یا حتا نکتههایی که دربارهی جهان سومی بودن یا بحثهای زبانی شد، اینها نکاتی است که در واقع در دنیای ادبیات امروز، انتظار نداریم خیلی به این چیزها توجه شود و وقتی کسی توجه میکند به نظرت خیلی اتفاق خوبی است.»