وقتي كه مي رفتي، بهار بود
تابستان كه نيامدي، پاييز شد
پاييز كه برنگشتي، پاييز ماند
زمستان كه نيايي ،پاييزمي ماند
تو را به دل پاييزي ات
فصل ها رابه هم نريز
____________________________
تو صادقانه گفتي در خانه قلبت هيچ جايي براي من نيست
من بر قلب سنگي ات بوسه مي زنم که با من صادق بود
____________________________
مطمئن باش ، برو ...
ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ...
و چه زشت به من و سادگيم خنديدي
به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ...
و به اين قلب يتيم
كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم
____________________________
دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است
شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است
____________________________
خيلي ها نفرين ميکنن ... تلافي ميکنن... اما نه ... نفرين من ...
الهي اوني که دوستش داري تنهات نذاره ...
تلافي من .... ميرم تا به اون برسي ...
سره راهت نباشم ... راستي ... قد من
دوست داره ...
____________________________
يك روز فكر ميكردم اگر او را با غريبه اي ببينم شهر را به اتش ميكشم اما امروز براي ديدنش
حاضر نيستم حتي كبريتي روشن كنم
____________________________
دلم را مبتلايت کرده بودم
خودم را خاک پايت کرده بودم
ندانستم که بي مهري وگرنه
همان اول رهايت کرده بودم !
____________________________
به تو سپرده بودمش ، با هزار و يک اميد ....
وحالا براي هزار و يکمين بار
دلم را مي برم تا شکستگي اش را گچ بگيرند!
____________________________
گاهي شکستن دلي کمتر از آدم کشي نيست .
چند روزيست که اين دل ميشکند.
اه....
تو هميشه ميشکني و من هميشه فراموش ميکنم مگر تو انها را زنده کني.
اما نميدانم چرا اين دفه نميتوان فراموش کنم.
شايد دگر از قلبم،تکيه نباشد براي محبت و فراموشي آن.