۱۸ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۲۲:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۲۹۴۳۲
تاریخ انتشار: ۰۷:۳۹ - ۲۴-۱۲-۱۳۹۵
کد ۵۲۹۴۳۲
انتشار: ۰۷:۳۹ - ۲۴-۱۲-۱۳۹۵

بايست ، يا حداقل آهسته کن!

روزنامه آفرینش نوشت:

در ذات روزهاي آخر سال ، نوعي تقدير محاسبه و " دوره کردن " و بازگشت به گذشته ، وجود دارد. " تقدير " از آن جهت که قدر و اندازه گيري ، چارت و اشل بندي ، ليست و برنامه ريزي کردن ، ازسرگرمي هاي به جد گرفته شده ي ما انسان هاي عصر نوين است. عصري که در آن همه چيز با سرعت پيش مي رود و در برابر اين سرعت،تنها راه و چاره اي که انسان اين عصر انديشيده ، همانا برنامه ريزي، تهيه ي ليست و طبقه بندي " زمان " است.

اما در نهايت ، در محاسبه هاي آخر سال ، اغلب ما احساس مي کنيم که عقب مانده ايم ، کم آورده ايم و نتوانسته ايم با سرعت حوادث و رويدادها و آن چه که سازمان هاي اقتصادي – اجتماعي از ما انتظار داشته اند ، هم پا ، هم راه و هم آهنگ شويم. اغلب ما از آهنگ سرعت امور پيرامون مان ، عقب مانده و احساس درماندگي مي کنيم.

آن چه ايجاب هاي اجتماعي و اقتصادي عصر نوين از ما طلب مي کند،اگر نيک بنگريم ، خارج از توان جسماني و حساني ماست. قوانين و سازماندهي ها ، با ليست ها و برنامه ريزي هايي که به دست مان مي دهند ، به " انسانيت و حساسيت هاي معنوي " بي اعتنايند و به " جان " انسان به مثابه مانعي در جهت به روز و رسانه اي ( در معناي قابل دسترس بودن ) مي نگرند.

در روزهاي آخر اين سال سخت و پر درد و اندوه ، که آوار حوادث زميني و آسماني ، روح و جان اغلب ما را خليد و ما را در برابر تمام جرياناتي که با شتاب عبور کردند، بي دفاع و دست خالي گذاشت؛ وقت آن است که دمي بايستيم. بايستيم و به گذر پرشتاب هر چيزي در پيرامون خود ، بنگريم. اين بار به محاسبه ي نسبت هاي انساني خود با جريانات ، انتظارات و رويدادهاي تاريخي ، جغرافيايي و اتمسفري که در آن قرار داريم ، همچون يک تماشاچي ، بنگريم.

نسبت ماهوي ميان خود و همه ي اين ها را بسنجيم. آن چه مي خواهم در نهايت بگويم اين است که بسياري از جامعه شناسان و روان شناسان و متفکراني که در خارج از جهان زيستي ما تجربه و تنفس مي کنند، با توصيه هايي چون " مثبت انديشي " ، " تمرکز بر روي موفقيت " و نيز با تکرار مداوم " بخواه تا به دست بياوري " ما را بدون در نظر داشتن تجربه و تاريخ پيشيني که از سر گذرانده ايم ومي گذرانيم – واداشته است که براي هم مسيري با اين مارتن ناممکن براي ما ، وارد وادي ها و تجربياتي بشويم که سنخيتي با " روح و جان " شرقي و بسترهاي ديني و عرفي ما ندارد.

به يک فرمان " ايست " نيازمنديم. ما در آنات و لحظاتي هستيم که از ديدن و احساس عميق ادامه ي چرخش مداوم زمين و تکراربهار هستي در سرزمين مان ،خرسند و سرشاريم . ايست و مکث اگر در ما اتفاق بيفتد ،و ما با آن توان و پتانسيل ويژه ي تاريخي و جغرافيايي خود و نيز به مدد اين سرشاري ناب ، خواهيم توانست در حسابرسي ها و برنامه ريزي هاي خود، دوباره نگري و بازبيني کنيم و به " جان " شرقي " خود با تمام اقتضائاتش ، امکان يک برون ريخت و واکاوي در برنامه ريزي و ليست بندي بدهيم.
ارسال به دوستان