عصر ایران؛ نهال موسوی - اغراق نیست اگر بگوییم هر ایرانی علاقمند به موسیقی پاپ اگر 10 آهنگ محبوب عمرش را انتخاب کند حتما نام ناصر چشم آذر در آن لیست خواهد بود. امروز این آهنگساز بزرگ درگذشت.
او به عنوان آهنگساز یا تنظیمکننده در ساخت قطعات ماندگاری چون «مداد رنگی»، «خدای آسمونها»، «شب عشق»، «سوغاتی»، «هجرت»، «بزن تار»، «شانههایت»، «عید شما مبارک»، «عسل چشم»، «رودخونهها»، «گریه نکن»، «انار انار»، «مگیرش از من»، «دلم تنگه»، «گلواژه»، «فردا تو میآیی»، «زائر» و... نقش داشته است. به همراه برادر بزرگترش منوچهر و دوستش آندرانیک نقش بسیار مهمی در گسترش موسیقی پاپ در ایران داشت.
سال 1373 آلبوم بدون کلام "باران عشق" ناصر چشم آذر منتشر شد این اثرِ فارغ از شعر و کلام و تصویر، وارد زندگی عادی و جاری همگان شد؛ از استقبال عجیب در بازار موسیقی بی کلام تا پخش مکرر از رادیو تلویزیون و کلیپ و وله ها و فضای کافه ها و آهنگ انتظار تلفن و داخل اتاقک تنگ آسانسور از هر گوشه ای می شود گوشه ای از ترنم آرامِ باران عشق را شنید.
از آخرین ویدیوهای ناصر چشمآذر با دخترش رعنا چشمآذر
ناصر چشمآذر در ۱۰ دی ماه ۱۳۲۹ در اردبیل متولد شد و در سایه آموزشهای پدرش اسماعیل چشم آذر مراحل اولیه موسیقی را فرا گرفت. او در کودکی ساز آکاردئون را برگزید.
در ۱۲ سالگی بههمراه پدرش وارد ارکستر آذربایجانی رادیو ایران میشود. در ۱۳ سالگی جایزه ویژه موسیقی را در مقطع دبیرستانی بهخاطر نواختن آکاردئون دریافت نمود. در ۱۷ سالگی رهبری کنسرت ترتیب داده شده در سفارت ایران در عراق را برعهده میگیرد. در ۱۸ سالگی بههمراه گوگوش، سفرهای رسمی خود را آغاز نمود.
در ۲۰ سالگی برای گذراندن دوره جاز به آمریکا مسافرت میکند. پس از بازگشت سرپرستی ارکستر شوی تلویزیونی پرویز غریب افشار را برعهده گرفت. در محضر استادانی چون مرتضی حنانه، ملیک اصلانیان دورههای تکمیلی را سپری نمود. در سال ۱۳۵۷ به مدت ۵ سال جهت تکمیل دوره موسیقی جاز و موسیقی فیلم به آمریکا مسافرت میکند. وی از پیشگامان سازهای الکترونیک در ایران میباشد.
پس از بازگشت به ایران از سال ۱۳۶۳ و با ساخت موسیقی متن فیلم «تاراج» به کارگردانی ایرج قادری فعالیت خود را در زمینه موسیقی فیلم آغاز نمود. او ساخت تعدادی از بهترین موسیقی های متن سینمای ایران از جمله "قصه های مجید" ، "هامون" و "خواهران غریب" را در کارنامه داشت.
از آخرین فعالیتهای چشم آذر می توان به برپایی کنسرت "نوستالژی" همراه با اشکان خطیبی اشاره کرد که اسفند ماه سال گذشته در تالار وحدت با مروری بر آهنگهای معروف خودش برگزار شد.
بخشهایی از مصاحبه ناصر چشم آذر با "موسیقی ما" را مرور می کنیم:
آن زمان کیفیت بالا بود. نوازندگیها خوب بود. ضبطها خوب بود. آدمها زندگی را قابل باورتر میدانستند و باور میکردند هر چیز خوب را. تا یک ملودی به گوششان میرسید، نمیخواندند که آلبوم کنند، مثل جوانان امروز که کارها همه پر از گیتار، همه پر از ناله و همه پر از اوج و فرودهای شبیه به هم است. طبیعی است که تأثیر این آهنگها هم در همان حد خواهد بود.
برای اینکه آنها دنبال همدیگر نبودند و هرکدام دنبال تفکر خودش و تبادل افکار خودش با اجتماع بود. آنقدر اتکا به نفس داشته که نشستهاند با استفاده از آن کار خودشان را کرده و در اختیار مردم گذاشتهاند. ولی الان اینجوری نیست. اکثراً کم دارند. من میخواهم از شما بدزدم، شما میخواهی از من بدزدی، او میخواهد از آن یکی بدزدد. همه دزد بار آمدهایم!
هر صنفی و در هر رشتهای و اصلاً کل اقشار اجتماع باید یک امنیتی داشته باشد تا بتواند کار جدید ارائه بدهد. وقتی امنیت و تفکر آزاد ندارد و راحتاندیش نیست، چهجوری میتواند باعث دگرگونی و آفرینشهای جدید و نوآوری شود؟ وقتی هفتاد درصد فکرش گرفتار این است که بعداً چه اتفاقی برایش میافتد، طبیعی است که نتواند روی کارش تمرکز داشته باشد.
این عدم امنیت روی اولین قشری که تأثیر میگذارد، قشر هنرمند است؛ چه نقاش، چه نویسنده، چه فیلمساز، چه بازیگر و چه آهنگساز و نوازنده و خواننده. قشر هنرمند آسیبپذیرتر از بقیه اقشار جامعه است.
همهچیز سهلالوصول شده و خیلیها بدون داشتن تفکر خلاقه از این ابزار استفاده میکنند. الان نود درصد کارهایی که در مارکت موسیقی هست شبیه به هم است؛ چرا که وسایل و ابزارشان شبیه به هم است.
نکتهای است که میخواهم بگویم اما مدعیاش نیستم و فقط ادعا نمیکنم. من کلاً از زندگی سیرم. خستهام. از سوال و جواب خستهام.
دلم میخواهد که فقط مهلتی ایجاد شود که بنشینم و ساز بزنم، آهنگ بسازم و ضبط کنم و بگذارم گوش کنید. بعد بروم جایی که دستتان به من نرسد که بپرسید «چطور شد که اینها را زدید؟» این بدترین سوالی ست که میشود پرسید
آهنگ شاد و شیرینی را پخش میکند که در آن کودکان میخوانند: «با من بگو چرا چرا/ بادباکا میرن هوا» و توضیح میدهد: «مگر قرار است همه کارها سنگین و رنگین باشد؟! ما موسیقی کودک داریم، موسیقی بزرگسال داریم، کفاش داریم، نجار داریم، نانوا داریم، حمید داریم، آرش داریم و… ما میلیاردها نفر هستیم.»
حالا که صحبت از موسیقی کودک و نوجوان است، یاد دخترش رعنا میافتد و درباره او حرف میزند: «رعنای من که به او افتخار میکنم، چند روز پیش رفته هنرستان موسیقی دختران و کارنامهاش را گرفته و از اول تا آخر بیست است. شده است شاگرد نمونه هنرستان موسیقی. دختر من از سه سالگی دارد انگلیسی میخواند، فرانسه میخواند، باله کار میکند، ساز تخصصیاش ویولن است.
اگر خانه بود، میگفتم بیاید برای شما ویولن بزند و با کمال افتخار هم این کار را میکرد. با ۷-۸ تا دختر دوست شده و میآیند اینجا با هم ساز میزنند، تصور کنید من چه حالی پیدا میکنم. میآیند به من میگویند «بابای رعنا. بیایید ببینید ما «مادر من مادر من» را تنظیم کردهایم شما بشنوید. آن وقت من میخواهم از خوشحالی پرواز کنم.»
افسوس و صد افسوس
باران عشقت بی نظیرهههههههههههه
روحش شاد و یادش گرامی باد