عصر ایران؛ مهرداد خدیر- این روزها در تهران کمتر منظرهای به چشمنوازی خوشههای غالبا بنفش «گلیسین» است که از دیوارِ خانههای قدیمی و هنوز تخریب نشده فرو ریخته و آویخته است.
این گیاهِ رونده به شکل بی نظیری دیوارهای خانه ها را تزیین می کند و دریغ که سازندگان خانه های جدید توجهی به آن نشان نمی دهند و اگر هنوز در گوشه و کنار شهر این خوشه های آویخته و زیبا را می بینیم مربوط به خانه های قدیمی است که هنوز به لانه و کاشانه تبدیل نشده و هم چنان خانه اند.
اما دیوار، دیوار است و دیوار خانۀ نوساز و خانه قدیمی ندارد. این گیاه، گرانقیمت هم نیست و همه جا میتوان کاشت و حیف نیست سازندهای این همه برای نمای ساختمان و خوشبختانه حالا با طرح آجر و چوب هزینه کند و از این نمای زیبا ولو در بخش کوتاهی از سال، غافل باشد؟
خواننده ای که معمولا از این نویسنده مطالب جدی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی میخواند و همین امروز نیز پیش چشم شماست از پرداختن به موضوعی این گونه شگفت زده نشود چرا که اصل، زندگی است و چگونه می توان رخدادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را تماشا یا لمس کرد و این رخداد طبیعی را ندید؟
درست است که آدم ها در دنیای مدرن به قدر گذشته رمانتیک و احساساتی نیستند و عصر «لامارتین» ها به سر رسیده اما از «گلیسین» ننوشتن، بی انصافی است. جفاست.
موضوعی انتزاعی هم نیست. جنبۀ واقعی و رئال هم دارد. چون شهر را تنها با سازه ها و ساختمان ها، با پل ها و خیابان ها نمی شناسند.
از سفرنامۀ «منصور ضابطیان» در « مارک و پلو» وقتی دربارۀ « واشنگتن» نوشته بود بیش از همه این نکته به یادم مانده که شهر «شکوفه های گیلاس» است. یا شیراز خودمان را با عطر بهار نارنج می شناسیم.
تهران هم روزگاری شهر اقاقیاهای گل دار بود و حالا نیست. شهر چنار بود و هنوز چنار از هر درخت دیگری مناسب تر است. در میان گل دارها اما این گلیسین که گاهی مردم به آن گلیسیرین یا یاس بنفش هم می گویند حکایتی دیگر است و دیروز در امیرآباد شمالی دیدم دو سه دختر و پسر جوان را که با این خوشه های آویخته از خانه ای ویلایی که دیر و دور نیست ویران شود تا در چند اشکوب بالا رود، عکسی به یادگار می گرفتند.
کاش، شهرداری تهران کاشتِ این گیاه را به مثابه بخشی از نمای بالای دیوار، الزامی می کرد تا در یک خیابان چشم ها انبوهی از آن را ببیند و تا گزارش کاشت گل های رونده پای دیوارها را دریافت نکرده اند گواهیِ پایان کار ندهد.
شهر همین گونه زیبا می شود و از چهرۀ عبوس به در می آید و رنگ به خود می گیرد.
نمی دانم در شهرهای دیگر ایران گلیسین چگونه عمل می کند و همین قدر چشم نواز است یا نه. اما همین کار را در جاهای دیگر با نسترن و گل های کاغذی می توان انجام داد و گل کاغذی ها در مناطق مرطوب شمال و جنوب، غوغا می کنند.
از آن همه دیالوگ در «دایی جان ناپلئون» فریاد «دایی جان» با بازی غلامحسین نقشینه در یادم مانده که «پای نسترن من پیشاب می کنی، پدر سوخته؟!»
همین حالا در تهران «ارغوان» ها هم دیدنی اند و در رفوژها ( باغچه های وسط بزرگراه ها) با رنگ سرخ در میان سبزینگی برگ های تازه و حال و هوای اردیبهشتی شهر را زیباتر کرده اند.
قرار نیست مدام غر بزنیم و احساس نومیدی کنیم. گاهی باید به تعبیر سهراب «درافسون گل سرخ، شناور باشیم». هر چند همان سهراب می گوید: «دلِ خوش سیری چند؟»
اگر این نوشته کسانی را به تماشای زیبایی خوشه های بنفش گلیسین ها ببرد و به کاشت آن تشویق کند و درسازنده یک بنا رغبت کاشت آن را پس از تخریب خانه قدیمی و احداث بنای جدید بنشاند، مقصود، حاصل است.
حال که دیوارها بالا می روند و جای نرده ها را گرفته اند که سبزینگی را نمی پوشاند دست کم بخشی از آنها را در قسمت هایی از سال می توان دیوارها را به ارزان ترین شکل تزیین کرد و این همان اتفاقی است که با خوشه های ترد گلیسین رخ می دهد.
شهرها را با رودها و گل هاشان می شناسیم. قاهره را با رود نیل و لندن با تیمز و سئول با رود هان. همچنین با گل ها و گیاهان خاص شان. تهران، رود ندارد و غالب گیاهان بومی آن نیز گل دار نیست ( چنار و کاج) و اقاقیاهای گل دار هم دیگر کمتر مانده اند. گلیسین هم البته بومی تهران نیست اما خوش می نشیند.
مهم تر این که برخی از گیاهان تنها گیاه نیستند. خاطره و نوستالژی اند. چندان که پیچ امین الدوله و محبوبۀ شب مرا به خانۀ مادربزرگ می برد و خاطره های او را تازه می کند.
برای هر یک از ما گیاهی هست که این گونه باشد. منتها حُسن و ویژگی رونده هایی چون گلیسین به آن است که محدود به اندرونی و اهل خانه نیست.
سهراب می گوید «من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین/ رایگان میبخشد، ناروَن، شاخۀ خود را به کلاغ» .گلیسین نیز خوشههای خود را نمیفروشد و به رایگان زیبایی خود را به رهگذران بیرون خانهها هدیه میدهد.رهگذران خسته از تکرار و ملال های زندگی و دویدن ها و نرسیدن ها...
ممنون از حسن سلیقه نگارنده
ممنون از متن زيباي شما
بسيار بسيار زيباست.