مهدی معمارزاده
ترکیب شتر ـ گاو ـ پلنگ را ظاهراً درمورد زرافه به کار بردهاند که نشان از ناموزونی این حیوان دارد. اینکه این ترکیب را در مورد ساختوسازهای کنونی تهران و سایر شهرهای کشور به کار ببریم، بیانصافی بلکه بیاحترامی به این موجود است.
معماری یا بهتر است بگوییم ساختمانسازی و به تبع آن شهرسازی کنونی، آنچنان از این ترکیب فاصله گرفته است که آن حیوان بیچاره را که هیچ نقشی در شکل و شمایل خود نداشته هم به زیر سوال میبرد.
اتفاقی که هماکنون شهروندان با گوشت و پوست و استخوان خود آن را لمس میکنند، موجودیتی است بینام و نشان و بیهویت که همچون یک حیوان درنده و همواره گرسنه، هر چه را از ارزشهای آن موجود اولیه که روزگاری به نام شهر میشناختیم در پیرامون خود میبیند، متلاشی کرده و به جایش پلیدی و زشتی و ناهنجاری از خود بر جای میگذارد.
اینک این موجود بیسروته که حاصل ذهن سوداگرانی مسئولیتناپذیر، طماع و فرصتطلب است، چنان افسارگسیخته عمل نموده که دیگر امیدی را برای بهبود تهران و سایر شهرها و روستاهای کشور باقی نگذاشته است.
اگر به جایگاه و خاستگاه شهر بنگریم، آنچه اجتنابناپذیر مینماید همانا توسعه و ترقی آن در جهت آسایش و آرامش هر چه بیشترِ شهروندان و البته واردشوندگان به آن به عنوان میهمان و گردشگر است.
شهر و هر سکونتگاهی که نتواند امکان زیستن بدون دغدغه و راحتیِ همراه با سلامت جسم و روان را برای انسان فراهم کند، شایستگی نام شهر و روستا و اقامتگاه را از خود ساقط ساخته است.
شهرسازی امروز ما به هیچ روی در چنین جهتی (آرامش، آسایش و زیبایی) حرکت نکرده و همچنان امتیازهای گذشته خود را یک به یک از دست میدهد.
اگر به تهران کنونی نگاه کنیم فاصلهی بعیدی از گذشته نه چندان دور خود گرفته است. این شهر به اَبَرخطری تبدیل شده که مهار آن به هنگام وقوع بحران بسیار سخت و بلکه غیرممکن خواهد بود، هر چند که زندگی روزمره در این شهر نیز خود چندان بیخطر نبوده، از جمله اتلاف عمر در ترافیک و تنفس هوای آلوده و ناراحتیهای اعصاب و روان ناشی از آن، شایعترین مشکلات این شهر است.
اتفاقات طبیعی که در دو سال اخیر و در برخی از شهرهای کشور بهوقوع پیوست که همچنان آثار آن گریبانگیر شهروندانِ آن است، درس بزرگی از ناتوانی انسان در برابر قهر طبیعت را به نمایش درآورد. اما اینکه ما به دست خود امکان بالا رفتن خسارت و خرابیها و مرگومیرِ ناشی از آن را بالا میبریم، موضوع اصلی این نوشتار است.
تهران که بنیاد آن به عنوان شهر از دوره صفوی و با ساختن برج و بارو در پیرامون روستای گذشته شکل میگیرد، لااقل از قرن سوم هجری یعنی حدود ششصد سال قبل از اقدامِ شاه طهماسب صفوی در متون تاریخی از آن نام برده شده است.
این شهر در طولِ ادوار گذشته مورد توجه قرار داشته تا اینکه حدود دویست و بیست سال پیش بختِ آن را یافت تا به عنوان پایتخت کشور انتخاب شود. این گزینش هوشمندانه که بر اساس توانمندیهای طبیعی منطقه و سوابق تاریخی آن انجام یافت، آنچنان کارساز افتاد که با همهی معضلات و نارواییهایی که تا کنون بر سر این شهر آمده است همچنان و هر چند به سختی به حیات خود ادامه میدهد.
اما، تهرانی که بود و هنوز هم کموبیش در لابهلای ساختارهای نامناسب کنونی میتوان بخشهایی از آن را پیدا نمود، بر اساس بُنمایههای معماری پیشین ایران شکل گرفته بود و هر آنچه را از هنر و ارزشهای فرهنگی که لازمه بازیابی هویت یک ملت است با خود داشت و همچنان تا چند دهه پیش آن را حفظ نموده بود.
این ماندگاری که از آن به عنوان هویت یاد میشود، به معنی درجا زدن در گذشته نبود بلکه، همزمان توسعهی شهر نیز به نسبت افزونیِ جمعیت و نیازهای روز صورت میگرفت که البته در مواردی با اشتباهات فاحشی نیز همراه بود.
به عنوان مثال، تخریب حصار شاه طهماسبی و بعدتر، تخریب حصار ناصری از این موارد بود که اگر با درایت و دوراندیشی به آن نگریسته میشد، امروز شاهد بخشی از تاریخ معماری و شهرسازی بسیار جذاب در مرکز تاریخیِ پایتخت کشور میبودیم.
تخریب داشتهها و ساختنِ دوباره و سهباره و چندباره، انگار بخشی جداییناپذیر از تفکر مدیریت شهری شده است و در کمال ناباوری و تأسف با شدت و حدّت همچنان ادامه دارد، انگار مسابقهای در بین مدیران شهری و در رأس آن شهرداریها و خصوصاً در مرکز شهر، جایی که شهر کنونی از آنجا آغاز شده و به نوعی میتوان گفت مادر اَبَرشهر کنونی است، در جریان است.
بازار به عنوان قلب تپندهی اقتصاد و تولید کار و محلههای پیرامون آن که امروز در حال تبدیل شدن هر چه بیشتر به انباری و کارگاه و البته آپارتمان و پاساژ شدهاند، نشانههایی تکرارناپذیر از هویت شهرسازی کشور مبتنی بر منزلت انسان و شئونات خانواده و استقلال هستند که فراغبالی روح و سلامتِ جسم ساکنین را فراهم نمودهاند و همبستگی و همیاری و تعاون را در اداره محلات شهر بههمراه داشتند.
آنچه را امروز از این بالندگی و تفکر سالم زیستی باقی مانده است نیز به زیر و رویش آب میبندند و یا در فرصتهایی با بیل و کلنگ به جانش میافتند تا در این میان چند تنی شکمفراخ به چند لقمه نانِ بیشتر برسند و یک دنیا هنر و زیبایی را به تلی خاک تبدیل و جایش یک هیچ بسازند!
اما آنچه مایهی بسی تأسف است بیتفاوتی افرادی است که بر اساس مَرّ قانون مسئولیت حفاظت و پاسداری از ارزشهای فرهنگی و تاریخی را دارند و همچنین برخی که در لوای فرهنگ و تاریخ با ادای فرهیختگی و تاریخدانی درآوردن، تیشه به ریشه همهی این ارزشها میزنند و دریغ از قدمی برداشتن در جهت جلوگیری از سوداگران و مخربین آثار، مگر به نمایش.
در اینجا لازم است صریحاً بیان شود اگر مدیرانی که به آینده شهر و زندگی مردم حساس هستند، در جهت جلوگیری از این هرج ومرج در تخریبها و ساختوسازهای ناموزون گامی مؤثر برندارند حتماً در آیندهای نه چندان دور متوجه خواهند شد که در بزرگترین خیانت به جریان مطلوب زندگیِ شهروندان سهیم بوده و شهر را به سمت سیاهچاله شدن و تباهی هر چه بیشتر سوق دادهاند.
کافی است به بخشهایی از تهران و رفتارهایی که با آن در چند سال اخیر شده است نگاهی گذرا بیفکنیم:
ـ بازار تهران درحال تبدیل شدن به یک پاساژ، به نام پاساژ تهران، است. کافی است یک آتشسوزی و یا اتفاقی غیرقابل پیشبینی همچون زلزله رخ دهد، آنوقت معلوم میشود که افزایش تراکم ساختمانی و تغییر کاربری عملکردهای بازار به صرفاً تجاری، آنهم به شکل پاساژ، چه بر سر مردم و بازار آورده است. یقیناً در آن روز هیچ کس مسئولیت این اقدامات را نمیپذیرد.
ـ به روددرههای تهران سری بزنید تا آگاه شوید که در اینمسیرها چه بر سر طبیعت آمده است و تا کجا و چگونه ساختوساز شده ومیشود. حتی در ارتفاعات صخرهایِ روددرهی دربند، که مثلاً در فهرست آثار ملی هم ثبت شده است؛ عاملی که به جای نجات آثار به بهانهای برای نابودی سریعترشان تبدیل شده است!
ـ به روستاهای تاریخیِ واردشده به درون شهر تهران ــ یا بهتر است بگوییم تصرفشده توسط شهر ــ بنگرید تا متوجه شوید که با آن همه طراوت و زیبایی و صداقت و یکرنگی چه کردهایم.
ـ به کوچهباغهای قدیم و دامنههای شمیران بروید، متوجه خواهید شد که از آن همه باغ و قنات فقط پیچ وخم آن مانده است!
ـ به زیارتگاهها و مسجدهای معتبر قدیمی شهر همچون امامزاده صالح، شاه عبدالعظیم، امامزاده قاسم، امامزاده داوود و... بروید، خواهید دید که همه این بناهای مذهبی چقدر در مقابل برجها تحقیر شدهاند، البته اگر خود تغییر داده نشده و تبدیل به پاساژی یا مسجد شیکی که چند باب مغازه و سِرو غذا در پایینش وجود داشته باشد نشده باشند.
به محلههای قدیمی همچون نارمک، شهرآرا، چهارصد دستگاه و... بروید خواهید دید که محلهزدایی یعنی چه؟
ـ در خیابانهای معروف شهرهمچون لالهزار، ولیعصر و... کمی دقت کنید تا تاراج هویتشان را مشاهده کنید.
ـ سری به پیرامون کاخهای سعدآباد و نیاوران بزنید تا ببینید که با خانههای ویلایی یک و دو طبقه آن که روزگاری تعدادی انگشتشمار ساکن آن بودند و همچنان به برج و آپارتمان تبدیل میشوند چه کردهاند، طوری که عملاً آن کاخها را از معنا و جبروت خالی کردهاند!
ـ سری به تهران قدیم، به کوچه پسکوچههای مرادی، افشار، درونپور و... در محلهی عودلاجان و به چهارسوق چوبی، گذر قلی، گذر مستوفی و... در محلهی سنگلج بروید خواهید دید که هنوز هم مدیران ما معنی بافت تاریخی را درک نکرده اند، حتی وقتی که قرار است از آن حمایت شود!
ـ و نهایتاً سری هم به بازار بزنید تا متوجه شوید که هماکنون در فکر تخریب آخرین خانههای تاریخی باقیمانده، حمامها و فضاهای باز آن هستند، یعنی هر آنچه میتواند گردشگری را در این شهر شلوغ و پر سرو صدا رونق بخشد و موجب تولید کار و مشاغل مرتبط با صنعت گردشگری والبته پُرکننده اوقات فراغت شهروندان باشد آخرین نفسها را میکشند.
بازار همراه با ساختار کمارتفاع و خانههای حیاطدار بافتهای پیرامونی خود میتواند تنفسگاهی باشد برای جلوگیری از ازدحام بیشتر جمعیت در محدودهی مرکزی پایتخت کشور و هر آنچه از آن میتوان به عنوان هویت نام برد، که با کمال تأسف و به سرعت توسط یغماگران و سوداپیشهگان در حال نابودی است.
و اگر پرسیده شود که راهکار نجات تهران وسایر شهرها و روستاها چیست، پاسخ این است که در چنین شرایط بغرنجی چارهای نداریم جز این که به گذشتهی پُرافتخار معماری و شهرسازی کشور رجوع نمائیم و در اولین گام طرحهای تفصیلی، همین حالا، متوقف شوند و به فکر نجات بخشهای باقیمانده و الگوهای ارزشمند آن باشیم و توسعهی مبتنی بر حفظ و صیانت از ارزشها را با الگوبرداری مناسب و منطبق با پیشینهی شهرها در ابعاد تاریخی، طبیعی، اجتماعی و الگوهای ارزشمند شهرسازی نوین سرلوحه توسعهی پایدار قرار دهیم.