این روزها نقل محافل هنری، هنردوستان و مردمانی که علاقمند به فیلم و سریال ایرانی هستند، بحث و صحبت راجع به سریالهای نمایش خانگی و موج راه افتاده در بین کارگردانان برای ساخت سریال در این مدیوم و قاب است. این موج با چنان سرعتی در حال حرکت است که همه چیز را جا میگذارد تا فقط به ساخت سریال و پخش آن در شبکه نمایش خانگی برسد.
به گزارش عصرایران به نقل از همشهری جوان، برای رسیدن به این هدف خیلی از موارد و اصول ساخت یک اثر میتواند قربانی شود، از داستان و بازیگران تا متوقف شدن پخش سریال به بهانههای مالی و اقتصادی و در این بین فقط مخاطب و هزینه و زمان صرف شدهی آنان در اولویت قرار نمیگیرد.
روزگاران خوش تلویزیون
روزگارانی بهترین سازندگان آثار نمایشی برای تلویزیون، همه در صف انتظار ساخت و پخش سریال هایشان بودند. بهترین کارگردانان و فیلم نامه نویسان در کنار بازیگران صاحب نام و کاربلد آثاری را خلق میکردند که حتی امروزه هم به بهانه پخش مجدد آنها در شبکههای مختلف تلویزیون، میشود آن آثار را دید، لذت برد و حسرت خورد برای نبودنشان در این روزها.
در روزهایی که همه کوچ کرده اند به سمت شبکه خانگی، که همین نقل مکان کردن از یک فضا به فضای دیگر و گوی سبقت را از هم گرفتن برای ساخت سریالهای میلیاردی با بازیگران گران قیمت سینما خود میتواند تبدیل شود به یکی از مهمترین موضوعات قابل بحث در زمینه سریال سازی که قطعا شاخ و برگ هایش به شرایط متفاوت این دو مدیوم در ساخت سریال میرسد.
غم نان میلیاردی
یکی از این شرایط که باعث ترغیب سازندگان به ساخت این چنین سریالها میشود، شرایط اقتصادی صدا و سیما و از طرفی بخش خصوصی شبکه خانگی است. قطعا در این مدیوم مسائل مالی هم زودتر فراهم میشود و هم بیشتر.
اما با توجه به بودجه صدا و سیما و بدقولیهای تهیه کنندگان در پرداخت حقوق سازندگان یک سریال، این تصمیم غالب میشود که ساخت سریال در تلویزیون کاری است بس دشوار.
البته که مسائل مالی برای سازندگان آثار نمایش خانگی هم مشکلاتی را ایجاد کرده و میکند، اما دود این مشکلات به چشم مخاطب و خریداران آثار میرود. همچون سریال قهوه تلخ که به ناگاه پخش آن متوقف شد.
یا سریالهای نهنگ آبی ساختهی فریدون جیرانی و رقص روی شیشه ساختهی مهدی گلستانه که به دلیل غیبت یک بازیگریا عدم پرداخت به موقع دستمزدها، داستان سریال تغییر و یا به قول معروف سر و ته سریال را جوری سرهم بندی میکنند که فقط پخش سریال تمام شود و در این بین فقط بیننده و دنبال کنندهی این آثار هاج و واج و مبهوت به ماجرا مینگرد.
او ممنوع الکار است
دلیل دیگر این کوچ نشینی از تلویزیون به نمایش خانگی، ممنوع الکار بودن برخی از سازندگان آثار یا عدم رضایت آنان از کار کردن با تلویزیون است. وقتی کارگردانان با شرایطی روبرو میشوند که فیلم نامه نویس مورد نظر ممنوع الکار یا بازیگر مورد نظر در تلویزیون ممنوع الفعالیت است پس ترجیح میدهد اثرش را با همین افراد، اما در مدیوم دیگری بسازد که هم کار مورد توجهی را پخش کند و هم از بازیگران چهره در آثارش برای جلب توجه و فروش بیشتر بهره ببرد.
این روند موجب شده که این روزها با یکسری سریال در حال ساخت روبرو باشیم که همه سراسر رنگ است و درخشش و تبلیغات و پروپاگاندا برای جلب بیشتر مخاطب در خرید سریال. تبلیغات گسترده شهری با حضور بازیگران معروف، بهره بردن از خوانندگان شناخته شده برای ساخت کلیپهای معرفی اثر، ساخت تیزرهای متفاوت و حمایت همه جانبه سایتهای سینمایی و شرکتهای خصوصی و بانکهای خصوصی و موارد دیگر از سریال برای دیده شدن.
خطوط قرمز دلبخواهی
اگر از خود سازندگان سریالها بپرسید دلیل اصلی مبنی بر عدم ساخت سریال در تلویزیون از جانب آنها چیست؟، قطعا به وجود سانسورهای متفاوت از جانب افراد متفاوت و البته اعتراضهای همیشگی از جانب قشرهای متفاوت راجع به یک سریال دلیل اصلی این افراد خواهد بود.
حتما بیاد داریم برای چند سریال قشرهای جامعه پزشکی، وکلا، معلمین و حتی از طرف قومهای مختلف مردم چه اعتراضات و نامههایی نوشته و رد و بدل شد که یا باعث متوقف شدن اثر یا باعث تغییر داستان در جهت دیگری شد.
از طرفی وجود سانسورها و خط قرمزهای متغیر و نه ثابت از جانب افراد متغیر و نه ثابت خطاب به داستان ها، دیالوگها و قصهها باعث ایجاد سانسورها و تغییراتی در سریال و خط روایی قصه میشد، که گاه مخاطب به راحتی میتوانست تشخیص دهد کدام قسمت از داستان دچار سانسور شده است.
وقتی سازندگان با این اتفاقات روبرو شدند و بعد از کمی مدارا و خود سانسوری، در نهایت آثاری ساختند که نه باب میل خودشان بود و نه مطابق با سلیقه و نظر مخاطبان. پس چارهی ندیدند جز رفتن از حوزه تلویزیون و سکونت در شبکه خانگی.
دو راهی شبکه خانگی یا تلویزیون
همهی این دلایل و موارد بسیار دیگر در نهایت منجر به چنین وضعیتی شده است که مخاطبان سریالهای تلویزیونی این روزها با آثاری روبرو هستند که با کارگردانان نه چندان شناخته شده، با بازیگران درجه چند فضای نمایشی و با یک داستان فاقد منطق ارسطویی و چارچوب نرمال داستان نویسی ساخته شده اند، که نه تنها این آثار دیدنی نیستند بلکه بدون هیچ گونه داستان و قصه و عوامل جذب مخاطب، سریال را تا قسمتهای چهل و حتی شصت هم میرسانند که همین خود باعث دوری مردم از تلویزیون میشود.
از طرفی همین مردم در چنین شرایطی که سریال دیدنی برای لذت بردن و گذراندن وقت ندارند، با یکسری تبلیغات فضای مجازی برای معرفی سریالهای نمایش خانگی روبرو میشود که هر آن چیزی را که میخواهند در این تیزرها میبینند، از وجود نامهای شناخته شده به عنوان کارگردان تا دیدن تصویر بازیگران معروف سینمایی تا شنیدن صدای خوانندگان محبوب و چندین عوامل دیگر برای جذب مخاطب که همه منجر به پرفروش شدن این سریالها میشود که مخاطب در بین این دو راهی قطعا جذب سریالی میشود که تمام علائق خود را در آن دارد.
نگاهی به چند سریال پرفروش شبکه خانگی (از قلب یخی تا شهرزاد و دیگران)
در اوایل کار سریال سازان در شبکه نمایش خانگی، این اتفاق با حجم زیادی از اقبال و دیده شدن روبرو شد. بخصوص اینکه مردم از نبودن آثار قابل قبول در تلویزیون زده شده بودند و به سمت خرید سریالهای ایرانی، اما در قاب نمایش خانگی رو آورده بودند. در این برهه با توجه به شنیدن اخبار و دیدن سریالهای چند فصلی خارجی، سریال قلب یخی با بازیگران معروف ساخته شد و همین موقعیت باعث دیده شدن قلب یخی از جانب مردم گردید بخصوص در شرایطی که حتما میبایست یا نسخه فیزیکی اثر را خرید یا نسخه غیر قانونی آن و هنوز این گونه نسخههای اینترنتی سریال وجود نداشت.
بعد از آن، سریال قهوه تلخ ساخته مهران مدیری از جانب مردم بسیار دیده شد. مهران مدیری برند سریال سازی در عرصه کمدی در تلویزیون حالا با یک پروژه تاریخی و با بازیگران محبوب و چهره در طنز به نمایش خانگی آمده بود و قرار بود داستانی تاریخی را با زبان طنز روایت کند.
اسم مدیری و نویسندگان اثر خود به تنهایی موجب استقبال از این سریال شد، اما با وجود فروش قابل توجه سریال با متوقف شدن پخش آن به دلیل مسائل مالی، کمی اعتماد مردم نسبت به این سریالها دچار تزلزل شد.
به خصوص اینکه قیمت نسخه فیزیکی گرانتر شد و مردم از این بدقولی سازندگان چشمشان ترسیده بود. اما میتوان گفت با ورود شهرزاد و قصههای آن به خانههای مردم، این اعتماد مجددا برگشت و شهرزاد و حسن فتحی تبدیل شدند به مهمترین اثر و بحث در هر محفلی.
البته که این سریال از لحاظ چارچوب و اصول سریال سازی یکی از بهترین آثار این چند سال بوده است و نمیتوان آن را کتمان کرد، اما وجود پولهای مشکوک و بحث اختلاس سرمایه گذاران و تهیه کنندگان این اثر در فصل دوم سریال باعث حرف و حدیثهای زیادی شد و کم کم میتوان گفت فصل سوم آن از اعتبار افتاد و کمتر دیده شد.
این روزها نیز سریال هیولا به کارگردانی مهران مدیری و با حضور پیمان قاسم خانی در جایگاه سرپرست نویسندگان مورد توجه و اقبال مردم قرار گرفته و لقب پرفروشترین سریال در حال حاضر را گرفته است.
هر چند از لحاظ کارنامهی هنری مدیری، میتوان هیولا را یکی از نه چندان سریالهای خوب او دانست، اما میتوان حدس زد به دلیل داستان و پرداخت و اشاره به قصهی مردمان این روزها، شرایط اقتصادی مردم آن هم به زبان کمدی سیاه از نگاه و زاویهی دید مدیری و گروهش منجر به دیده شدن این سریال شده است.
چه کسی مقصر است؟!
در این جریان نمیدانیم کدام یک را مقصر بدانیم یا اصلا کسی را مقصر بدانیم یا نه؟! وقتی به کارنامه کارگردانان و سازندگان سریالهای مشهور تلویزیونی نگاهی میاندازیم، وقتی از سریالهای قدیمی صحبت میکنیم که در زمان خود خیابان خلوت کن بودند و دست بر روی قصههایی میگذاشتند که هنوز در خاطرمان جا خوش کرده اند، وقتی همین افراد را میبینیم که با وجود راحتی و آزادیهای نسبی در مقایسه با شرایط تلویزیون، امروزه سریالهایی میسازند که به پای آثار قدیمی شان نمیرسد و اصلا قابل مقایسه نیستند، به این نتیجه میرسیم تربیت شدههای تلویزیون یا به قول معروف بچههای تلویزیون با وجود همان شرایط متفاوت، اما آثار بهتری را میساختند.
میتوانیم به این نتیجه برسیم که شاید این رهایی از قید و بندها، موجب شلختگی در ساختار آثار نمایشی شده است که سازندگان فقط به دنبال کسب درآمدهای میلیونی و چه بسا میلیاردی هستند و تنها چیزی که در این میان اهمیت ندارد روایت یک قصهی جذاب، منطقی و درست برای مردمانی نجیب و محترم است که تنها چیزی که از سریال میخواهند ساعتی را فارغ از تمام مشکلات و دغدغهها خود را در میان رویا و واقعیت رها کنند.
گزارش از شمیم شهلا