حرف درستی است که تاریخ تکرار می شود، الان چهار روز است که تاریخ دارد تکرار می شود؛ تاریخی که جمعی آدم از فیلتر گذشته میسازند، آدمهایی که خودشان را به آب و آتش می زنند، از خود واقعی شان فاصله می گیرند، پول خرج می کنند، جشن می گیرند، نطق می کنند، قطار وعده راه می اندازند، ژستهای خنده دار می گیرند، به موسیقی و تصویر متوسل می شوند و عزم بهارستان می کنند.
به گزارش جام جم، به هر قیمتی از 8 صبح 24 بهمن عده ای از نامزدهای انتخابات مجلس یازدهم دست به کار تکرار تاریخ شده اند، تاریخی که مصالحش همه مادی است، از جنس اقناع افکارعمومی با چیزهای دم دستی است، گاهی عکس تمام قد با ریش پروفسوری است، گاهی کلیپی ریتمیک است، گاهی وعدههای چرب و چیل شاخدار و گاهی چند وعده شام و ناهار.
الان چهار روز است تاریخ در حال تکرار شدن است و ماده 65 قانون انتخابات در حال لرزیدن. قانون می گوید دادن وعدههای خارج از اختیار نمایندگی ممنوع، اما عده ای دارند سیل وعده به ناف مردم می بندند، قانون می گوید راه انداختن کارناوالهای تبلیغاتی و استفاده از بلندگو هم ممنوع ولی عده ای دارند گلو پاره می کنند و آتش بازی راه می اندازند و نمایشهای خیابانی اجرا می کنند.
گرچه لااقل در تهران پوستر و بنر و عکسهای تبلیغاتی کمتر از سالهای قبل است و در و دیوار شهر دارند نفسی تقریبا آسوده می کشند ولی همان تبلیغات کاغذی که هست اساسش بر قیافه و تیپ نامزدهاست، یک ظاهرگرایی غلو شده؛ کت و شلوارهای اتوکشیده، انگشترهای عقیق خاص یا روگرفتنهای کیپ با چادر و تاکید بر مذهبیبودن.
برای انتخابات مجلس یازدهم نیز در دارد بر پاشنه همیشگی می چرخد، یک سو ساختمان هرمی شکل بهارستان است و290صندلی سبز رنگ چرمی و یک سو 7148 نامزد است که برای رسیدن به یک صندلی باید 24 نفره با هم رقابت کنند که سهم هر کدام میشود یک بیست و چهارم از هر صندلی. سوی دیگر هم کلی تکنیک و تاکتیک و روشهای معمول و غیرمعمول برای جلب رای مردم است که از مضحک تا تاسف آور قابل تقسیم بندی است.
رسیدن به مجلس و نماینده شدن راستی چه امتیازهای پیدا و پنهانی دارد که عده ای حاضرند حتی در نقش دلقک ظاهر شوند یا به سبک آرتیستها فیلم بازی کنند و کلیپ بسازند و به کارهایی دست بزنند که مسلما وقتی وارد مجلس شدند خطوط قرمز مرئی و نامرئی اجازه انجام شان را نمی دهد. آیا لباس نمایندگی مردم را پوشیدن مسوولیت میآورد یا نعمت؛ این سوالی است که این روزها مردم متفکر از خود بارها پرسیده اند.
رفتار عجیب پیشکسوتها
از تازه واردها به حوزه انتخابات مجلس تقریبا حرجی نیست ولی وقتی پیشکسوتهای مجلس،آنهایی که بارها و بارها طعم نمایندگی را چشیده اند مرتکب برخی رفتارها می شوند و با چنگ و دندان برای تصاحب یک کرسی به معنی واقعی کلمه می جنگند چاره ای جز افسوس خوردن نیست.
با این که برای انتخابات مجلس یازدهم عدهای از چهرههای سرشناس رد صلاحیت شده اند و شورای نگهبان فاش کرده که علت، سوء استفاده از موقعیتهای شغلی و دخالت در اموری بوده که به آنها ربطی نداشته ولی چهرههای شناخته شده ای که از غربالها گذشته و بار دیگر در معرض رای مردم قرار گرفته اند نیز دست به کارهای بودار و مشکوک می زنند که اسنادش لااقل در حد چند فیلم کوتاه در دسترس است.
یکی از نامزدهای مجلس درغرب کشور در فیلمی که از او در فضای مجازی دست بهدست می شود بیشتر به داماد در شب عروسی می ماند که فیلمبردار رویش زوم کرده و او از خوشحالی این اتفاق تا بناگوش میخندد و برای مردمی که از دیدن او گل از گلشان شکفته بوسه می فرستد و با دست روی سینه اش نقش قلب می سازد. وی حین افتتاح ستاد انتخاباتی اش آتش بازی راه انداخته و برای سرگرم کردن مردم، خواننده ای را نیز به خدمت گرفته که همگی یک پیام دارد؛ تمرکز بر نگاه ظاهر بین مردم و استفاده از خلأ شادی در جامعه.
این که یک گروه سرود کودکانه برای دو داوطلب نمایندگی پا به سن گذاشته که سالهای سال است نام شان به عنوان زن و شوهر و البته نماینده مجلس درکنار یکدیگر شنیده می شود نیز به اندازه غنچه شدن لبهای گزینه قبلی و بوسه فرستادنش برای یک هوادار اسباب حیرت است.
کودکان میخوانند «تو آمدی از راه ای مرد کرامت/ آسمان شهرم شد رنگ عدالت» و کارگردان این کلیپ تصاویر این زن و شوهر را درشت می کند و زیرش می نویسد دریای تجربه، وقف مردم، خستگی ناپذیر و بچهها باز می خوانند «این همه تواضعت رنگ نماز شب دارد».
برخی نامزدهای انتخابات مجلس بت شدهاند، معلوم است این بت شدن را نیز دوست دارند وگرنه این کلیپها و این شعرها و این همه زرق و برق و تجملات در خدمت بتشدن شان قرار نمی گرفت.
اغراقهای چهرههای ناشناس
بسیاری از نامزدهای ناشناس انتخابات مجلس جوک اند، فکاهی اند، لطیفه اند، اسباب خنده اند و اگر دقیق تر نگاه شوند مایه تاسف اند. مردی با کت و شلوار و عینک چهارگوش در زمین فوتبالی ایستاده و در حالی که دروازه را پشت سر دارد می گوید قصد دارد وقتی به مجلس رفت از هم استانیهای مظلومش درحوزه ورزش دفاع کند و سهمی از نفت وگاز کشور را برای حمایت از ورزشکاران و تیمهای ورزشی اختصاص دهد، انگار که یک نماینده مجلس همه کاره ثروت این کشور است و انگار فقط ورزشکاران هم استانی او باید از این ثروت سهم ببرند.
نامزدی اما مردم را قبل از راهپیمایی 22 بهمن جایی جمع کرده و همه را روی زمین نشانده و دارد راه نشانشان میدهد که در راهپیمایی هرکدام از حاضران به بغل دستیهایشان نام این نامزد را بگویند و اصلا حین راه رفتن بهجای شعار دادنهای معمول نام او را فریاد بزنند تا وقتی مردم شهر بعد از راهپیمایی پرسیدند چه خبر، همه بگویند «ف. ح».
نامزدی دیگر که مردی جوان و جو زده است و فکر می کند هرچه بیشتر داد بزند استدلالش قوی تر می شود و حرفش بیشتر به دل مردم می نشیند دو زانو روبهروی دوربین نشسته و با حرارت می گوید که ایران باید قدرت اول جهان شود و شهر او باید قدرت اول اقتصادی شود البته با دستهای پرتوان او که متخصص ایجاد شغل است و برنامهاش بالابردن یارانهها تا یک میلیون تومان برای هر نفر است.
اشک در دو چشم حلقه می زند و احیانا زهرخندی کنج برخی لبها لانه می کند وقتی مردی که درغرب کشور نامزد شده روی زمین برفی دراز می کشد و شخصی دیگر با بیل رویش برف می ریزد و نامزد در حالی که فقط صورتش از زیر برفها پیداست از زبان مدیحهسرای بیل به دست می شنود که این داوطلب آدم جرات دار و نترسی است.
و اما وای از آن عکس که داوطلبی مثل یک نابازیگر صفر کیلومتر دستش را به سمت بنری دراز کرده که عکسی از خودش است در کنار یک عقاب و این بیت که «تنها عقاب سرکش این آسمان تویی/ زاغ پریده رنگ حریفت نمی شود».
و وای بر این ویدئو در یکی از شهرهای مرکز ایران که شخصی ثناگو به سبک مداحان در رسا و منقبت مهندس جوان می خواند و درحالی که بستههای خوراکی میان جمعیت توزیع می شود آوای ماشاا... ماشاا... بر قاری قرآن بودن نامزد، مجلس را پر می کند.
تاریخ چقدرعجیب تکرار می شود و انتخابات مجلس چه حیرت انگیز در هر دوره با چنین رفتارهایی همراه می شود و چه بی تغییر با شکم و خوردنیها پشتیبانی می شود. دعوت به صرف سوپ از آن حرفهاست که امسال یکی از نامزدها به کمک آن هواداران را به جلسه هم اندیشی ستاد انتخاباتیاش کشانده درحالی که این بار نیز همچنان برنج و روغن و ماکارونی میان مردم برخی از حوزههای انتخابیه توزیع می شود.
ماحصل این عوام فریبیها و سطحی نگریها چه خواهد شد البته معلوم نیست، شاید پولهایی که در این راه خرج می شود با راینیاوردن نامزدها هدر برود ولی اگر تیر نامزدها با این ترفندها به سنگ بخورد وای بر مردمی که اینچنین انتخاب کردهاند و وای بر نمایندهای که زور پول و تدارکات ستاد انتخاباتیاش از قدرت برنامهها و افکارش بیشتر بوده است.
عکس آن درختهای بی سر در بلوار اصلی شهر دوگنبدان را دیده اید که گفته می شود نیروهای شهرداری برای تسهیل تبلیغات انتخاباتی یکی از نامزدها درختها را از کمر قطع کرده اند؟ آیا از خودتان پرسیدهایدنامزدی که درخت را مانع خودش میداند بعد از ورود به مجلس چه کسانی یا چه چیزهایی را مانع میبیند؟ آیا این داوطلب با آن نامزد مجلسی که روی شانههای کسی نشسته و دارد سواری میخورد و در این ژست عکس هم گرفته است فرقی دارد؟ این شخص اگر وارد مجلس شود چطور سواری خواهد گرفت؟