علی احمدپور
توماس بلایندرز در سریال Peaky Blinders رهبر یک گروه گانگستری خانوادگی است که به همراه دو برادرش، خاله و سایر اعضای خانواده در بیرمنگام دهه بیست قرن بیستم شبکه ای از مافیای پول و قدرت راه اندازی میکند و نمادهای تبهکاری خانوادگی را به نمایش در میآورد.
داستان و روایت سریال قوی و ساخت آن قابل دفاع است و با امتیاز 8.8 از 10 به استناد مرجع IMdb با 5 فصل ساخته شده تا کنون جزو سریال های پر مخاطب تاریخ سریال محسوب میشود که پخش آن از 2013 آغاز شد.
تحلیل محتوای این سریال با رویکرد اصالت خانواده امر دشواری است؛ زیرا فاصلۀ یک صد ساله داستان سریال با زمان حال و موقعیت مکانی روایت، شرایط را برای این تحلیل دشوار میکند؛ اما مسلماً نقش این سریال در تضعیف جایگاه بنیانهای خانواده قابل اعتناست.
قهرمانسازی از چهره های تبهکار که سبک زندگی تبهکاری به تمام اجزای خانواده آنها تعمیم داده میشود نوعی القای غیر مستقیم در ترویج خرده ساختارشکنیها خواهد داشت.
این شرایط در سریال دیگری تحت عنوان Shamless با پیرنگهای موثرتری دنبال می شود. این سریال که پخش فصل نخست آن از سال 2011 آغاز شد تا کنون 10 فصل متوالی را عرضه کرده و فصل یازدهم آن برای سال جاری میلادی برنامه ریزی شده است.
Shamless داستان زندگی سه نسل از یک خانواده را به تصویر میکشد که مجموعه ای از انگاره های ناهنجار، پلشت، ضدارزش و ساختارشکن را ترسیم میکند.
پدر بیمسؤولیت، دختر بیقید و بند و پسران هرزه مجموعهای از خرده روایتها را در کنار داستان اصلی سریال ایجاد می کند و در نهایت خانواده ای فروپاشیده که صرفا برای زنده ماندن منافع مشترکی دارند به نمایش در میآید.
این سریال نیز با مقبولیت 8.6 از 10 جزو سریالهای موفق از نگاه مخاطبان جهانی محسوب میشود. اما حدفاصل مقبولیت یک سریال از نظر ایجاد سرگرمی برای مخاطب با القای پیام های اخلاقی در کجاست؟ آیا اصل بر جذب مخاطب است یا اصل بر رعایت مبانی اخلاق حرفهای؟ پرداختن به این دوگانه میتواند تا حدودی به جمعبندی میان انتقادات و حمایتهایی که در روزهای اخیر نسبت به سریال پایتخت در فصل ششم روی داده است؛ یاری رساند.
پیرنگ اصلی سریال پایتخت آن طور که سیروس مقدم کارگردان سریال در جلسۀ نقد و تحلیل این سریال در تاریخ 18 فروردین 99 مطرح کرد و از شبکه یک سیما پخش شد این است که «در جریان نبودن بهبود، همسر او فهیمه تصمیم می گیرد با رحمت ازدواج کند.
تمام مقدمات آماده میشود و در آستانۀ روز مراسم عقد خبر بازگشت بهبود به دست آنها میرسد. این خبر باعث به هم خوردن نظم موجود در خانواده میشود و از این مرحله همه در تلاشاند تا با شرایط جدید نظم از دست رفته را مجددا ایجاد کنند. اگر چه این بیان به عنوان یک روایت قابل دفاع است اما در شرایط سریال پایتخت این روایت تضعیف جایگاه نقش اول فیلم یعنی نقی بود. همانطور که در جلسه تحلیل و نقد مذکور سیروس مقدم نتوانست پاسخ منتقد را در مورد زیر سوال رفتن جایگاه نقش اول فیلم بدهد.
به نظر میرسد نقص پایتخت 6 دقیقا از پیرنگ اصلی سریال شروع میشود. درهمریختگی لحظه پردازی ها، به هم خوردن اصالت نقش ها که حاصل پنج فصل از این سریال بود و نیز خارج شدن محتوا و دیالوگ ها از حلقه های معقول فصول گذشته همه ناشی از تعریف اشتباه روایت صورت گرفته است.
به عبارت دیگر پایتخت 6 از یک داستان مستقل زاده نشده و حاصل یک مهندسی معکوس در چینش پازلهاست. اگر سرپرست گروه نویسندگی و کارگردانی! این فیلم را محسن تنابنده بدانیم به نظر میرسد قبل از تنظیم داستان اصلی، مجموعهای از دیالوگها، پیام ها و سکانسها روی میز چیده شده و برای چسباندن آنها به هم داستان اصلی و خرده قصه ها شکل گرفته است. البته در انتخاب مواد اولیه تلاش شده است به گونه ای رضایت همه گروه های مخاطب جلب شود.
سکانس هایی مثل تمجید از عدم به رسمیت شناختن رزیم اشغالگر قدس در میادین ورزشی و اشاره به شکنجه های رژیم گذشته با هدف جلب رضایت بخشی از جامعه در سریال نمایش داده میشود و در مقابل بلافاصله پس از دیالوگ مربوط به نپذیرفتن داوری مسابقات کشتی از طرف نقی به دلیل حضور ورزشکار اسراییلی، زمانی که هما مطرح میکند این مسابقات «کشتی زنان» است، نقی موافقت ضمنی خود را اعلام میکند. یا اگر شکنجه در دوره طاغوت مطرح می شود بازی نوستالوژیک با فیلم همسفر و کپی دیالوگهای فیلمفارسی و بازنمایی ادبیات جاهلانه نیز مطرح می شود که به دنبال جلب رضایت بخش دیگری از جامعه است. به این دلیل پایتخت 6 یک فیلم مستقل نیست. پایتخت وامدار گروه های مختلف اجتماعی شده که به قیمت جلب مخاطب حداکثری از مرزهای اخلاق حرفه ای عبور می کند.
عبور از اخلاق حرفه ای در این فصل از سریال در ادبیات سیروس مقدم نیز ظهور و بروز کامل داشت. مقدم در نشست تحلیل فیلم رو در روی منتقد و در مقابل دوربین می گوید شما منتقدان مربوط به گروه های اقلیت هستید و پایتخت مورد مقبولیت اکثریت است. یکی از اصول فاشیسم عبارت است از «تبعیت زندگی همه گروه ها از مرکز قدرت.» اگر نگاه سازندگان سریال مبتنی بر تمامیت خواهی در مرکز تنظیم شده که ظاهرا طبق ادبیات تامل برانگیز مقدم این گونه نیز هست؛ دیگر مخاطب منتقدان نمی تواند عوامل سریال پایتخت باشد.
با این رویکرد صداوسیما دیگر نقش آموزش و اخلاق و دانشگاه بودن را نخواهد داشت. این صدا و سیما می شود بنگاه سریال سازی مبتنی بر مقبولیت حداکثری که می تواند از آن بریکینگ بد، پیکی بلایندرز، شیملس و ... بیروی بیاید.
بنابراین روی سخن با مدیران سازمان صدا و سیماست که با فقدان تدبیر و نداشتن برنامه و آینده پژوهی هزینه های مادی و معنوی نظام اسلامی را بالا می برند...
فیلم تختی روایتی بی بدیل در ترسیم دیکتاتوری و فاشیسم فرهنگی است. رژیم طاغوت بعد از آنکه از تغییر رفتار تختی به سمت رژیم نا امید میشود. حلقه های شدید تحریمی علیه او را آغاز می کند. تختی به جرم آنکه با مخالفان رژیم (آیت الله طالقانی) نشست و برخاست دارد و نیز تبدیل به یک الگوی اجتماعی (سلبریتی) با گرایش های ضد حکومتی شده است؛ به دست عوامل رژیم از تمام امتیازات شخصی و اجتماعی محروم می شود به طوری که حتی املاک پدری او را نیز از چنگش خارج می کنند؛ حکم مربیگری او باطل می شود و افسردگی و انزوا او را به ورطه نابودی می کشاند.
اکنون اما به کمک مدیران محافظه کار و بیگانه با اصول مدیریت، سلبریتی هایی [...] می توانند در تریبون رسمی حکومت نیز پیام ها و هنجارهای مطلوب و مورد نظر خود را ترویج کنند. خوشتر آنکه پس از این همه، مخالفان را با برچسب اقلیت محکوم به سکوت میدانند. آقای مقدم1 شما فرزند تلویزیون هستی و اصول اخلاق حرفهای حکم بر رعایت ضوابط و حدود دارد.
در پایتخت 6 همانطور که عبدالحسین خسروپناه نیز مطرح می کند؛ در خانواده ترسیم شده عنصر مطلوبی باقی نمانده است.
اعضای خانواده یا ریاکار هستند، یا دهنبین، یا دروغگو؛ یا بیادب، یا قاچاقچی، یا خبرچین و یا ... . سکانسهای سفارشی برای تکمیل پازل مدنظر سرپرست نویسندگان نمیتواند شکاف عمیق جایگاه خانواده را در میان انبوهی از انتقادات کارشناسی پر کند. همانطور که نمیتواند قهرمان کشی در این سریال را جبران کند.
شخصیت دلنشین و موثر ارسطو که در طول فصول گذشته با زحمت و هزینه ایجاد شده در این فصل از سریال از بین می رود. هر چند که هنوز بخش فینالی این سریال باقی مانده و به دلیل مقابله با شیوع کرونا متوقف شد؛ اما سکانس های مربوط به ارسطو در این 15 قسمت جایگاه این قهرمان سریال را به شدت تضعیف کرد. نقشی که می توانست با سبقه نمایندگی ارسطو برای صنف کامیونداران، با ساخت و دیالوگهای فاخر، ماندگاری و تاثیرگذاری سازنده این نقش را چندین برابر نماید.
جای تاسف است که شخصیت سیروس مقدم اینگونه در بوته چند نقد ساده فوران کند و نگاه تمامیت خواهی را بر محتوای حرفه ای اصالت دهد.
جلب مخاطب بالا میتواند با دعوت از بهروز وثوقی و فائقه آتشین در یک برنام تاکشوی نوروز 1400 در شبکه سه به چندین برابر محبوبیت پایتخت تبدیل شود اما آیا اصالت با جلب اکثریت است؟ آیا فصول قبلی پایتخت که در آن اصول و مبانی محوری خانواده رعایت می شد نتوانسته بود رضایت اکثریت را جلب کند؟
شاید هنوز برخی از عوامل این سریال به پختگی لازم نرسیدهاند و شاید این همه اقبال مردمی در فصول گذشته این سریال برای این افراد کمی بیش از ظرفیت های موجود بوده است. پایتخت فاشیسم ایتالیای موسولینی نیست پایتخت فاشیسم در پشت ذهن های کم ظرفیتی است که به کمترین بهانه ای تمامیت خواهی خود را به رخ می کشند.