عصر ایران؛فاطمه صابری- میگوید ما زنها از خیابان امنتر سراغ نداریم. مردم از ما میترسند اما معتادهای زن از کسی نمیترسن.
ساعت حوالی 12 شب است و خیابانهای پرازدحام تهران از ترافیک میلیونها انسان و خودرو خلوت شده و اکثر 9 میلیون ساکن این کلانشهر در حال استراحت شبانه در خانههایشان هستند؛ اما بیشتر از 10 سال است که سهم نفیسه از ۷۵۱ کیلومتر مربع پایتخت ایران، تختی در یک اتاق مشترک در جنوب شهر یا اشغال گوشه و کنار پارک یا خیابان در حد چمپاتمه زدن است.
نفیسه میگوید ما زنها از خیابان امنتر سراغ نداریم
گرمای تیرماه تهران هم او را به داخل سرپناه نکشانده است و او حوالی نیمههای شب در خیابان انقلاب نرسیده به میدان امام حسین تهران دیوار بلند یک مسجد را تکیه گاه خود کرده و همراه 11 مرد در حال مصرف مواد مخدر است.
نفیسه میگوید 36 ساله و مجرد است اما دست کم 10 سال بیشتر از سنش نشان میدهد. مانند 12 سال گذشته در حال آماده سازی مقدمات برای مصرف شیشه کنار چند معتاد مرد است. میگوید «دو مصرفی» است و اگر هروئین پیدا نکند شیشه را جایگزینش میکند.
ساکن فعلی خیابانهای جنوبی تهران، بزرگ شدهی تهرانپارس در شرق پایتخت است که بعد از اعتیاد از سوی خانواده طرد شده است.
میگوید بی انصاف نیستم. خانوادهام خیلی تلاش کردند که من را از اعتیاد نجات دهند؛ حساب دفعاتی که با حمایت خانواده ترک کرده از دستش در رفته است. خانوادهای که وقتی دیدند دخترشان نمیتواند یا نمیخواهد به زندگی عادی برگرد طردش کردند و چند سالی است که فراموش کردهاند دختری به نام نفیسه داشتهاند. نفیسه میگوید مادرش که آرایشگر است آخرین بار به او گفته وقتی «آدم شدی برگرد خونه»
نفیسه که حدود 13 سال قبل با مدرک لیسانس جغرافیا -کارتوگرافی از دانشگاه آزاد شهرری فارغ التحصیل شده به عصر ایران میگوید برخلاف تعدادی از افراد درگیر با اعتیاد که شروعش در دانشگاه یا خوابگاه بوده من در دوران دانشجویی حتی سیگار هم نکشیده بودم.
اما بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و صرفا به دلیل کنجکاوی با همراه دوستانش در دورهمیها چند باری کراک مصرف میکند و تا به خود میآید میبیند درگیر اعتیاد شده است.
در حالی که بساط مصرف شیشه مقابل پای نفیسه پهن بود او هنگام صحبت چند باری به خاطر روشن کردن سیگار و پُکهای عمیقی که به آن میزد عذرخواهی کرد.
نفیسه میگوید تعداد زنانی که مثل او ترجیح میدهند به جای حضور در مراکز اسکان شبانه تحت نظر بهزیستی یا گرمخانههای شهرداری تهران، شبها در خیابانها پرسه بزنند کم نیست. او هم بعد از برطرف کردن خماری به تختی که در یکی از اتاقهای میدان امام حسین با پرداخت شبی 15هزار تومان برای زندگی اجاره کرده میرود.
اتاقی که چند تخت دیگرش هم از سوی زنانی با وضعیت نفیسه اشغال شده است.
طبق آمار رسمی، زنانی مانند نفیسه که ابایی از مصرف مواد در اماکن عمومی ندارند و به معتاد متجاهر مشهورند حدود 2 هزار نفر برآورد شده است. کسانی که در پاتوقهای مشهور تهران از دره فرحزاد تا پارکهای حوالی میدان شوش و دیگر حاشیههای شهر یا به صورت کارتن خوابی شب را به صبح میرسانند و یا با حضور در یکی از پنج مرکز ویژه زنان درگیر اعتیاد یا بیخانمان سازمان بهزیستی یا شهرداری تهران سرپناه موقت و ساعتی رایگان به همراه غذای گرم و امکان استحمام را پیدا میکنند.
البته این 2 هزار زن جمعیت کل زنان درگیر اعتیاد تهران و ایران نیست. طبق آخرین آمار ستاد مبارزه با مواد مخدر، در ایران ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر مصرف کننده مواد مخدر زندگی میکنند که ۱۵۶ هزار تَن از این افراد را زنان تشکیل میدهند . یعنی ۶ درصد جمعیت مصرف کننده مواد مخدر زنان هستند. که تعداد زیادی از آنها در تهران زندگی میکنند.
حساب تعداد دفعاتی که نفیسه طی 12 سال درگیری با مواد مخدر ترک کرده از حافظهاش پاک شده است. بعد از کمی مکث میگوید فکر میکنم شاید 200 بار از روی انتخاب یا اجبار ترک کرده باشم. اما چند روز بعد از ترک، نفیسه دوباره به سمت مواد کشیده شده. 3بار از این دفعات ادعایی ترک اعتیاد، خانواده بدنش را سم زدایی (UROD) کردند. همان روشی که بین افراد درگیر با اعتیاد و بخشی از جامعه به تصفیه یا عوض شدن خون معروف است. روشی که به سرعت بدن را از ماده مخدر پاک میکند و پس از آن تا مدتی فرد باید تحت نظر روانپزشک داروهای خاصی را مصرف کند. روندی که برای نفیسه کارساز نبوده و او ترجیح داده به جای ادامه درمان، زندگیاش را در پاتوقهای مواد مخدر کنار مردان و زنان معتاد بگذراند.
نفیسه در هر شبانه روز یک گرم شیشه یا هروئین مصرف میکند.
او هر گرم هروئین را به طور میانگین 25 هزار تومان میخرد و برای یک گرم شیشه هم باید 30 هزار تومان پرداخت کند.
یعنی کف هزینههای مصرف مواد و اجاره تخت او در طی 24 ساعت بدون غذا 45 هزار تومان است. میگوید همهی زنان معتاد که برای تامین مواد و هزینههای زندگی تَنفروشی نمیکنند. دستان نحیفش را نشان میدهد و میگوید از این کِبـِرههای پوستم مشخص نیست که از طریق جمع آوری زبالههای خشک خرج مواد و زندگیام را در میآورم؟
نفیسه که چند باری لابلای صحبتهایش تاکید کرده بود منتظر است تا هوا خنک شود و برای ترک اعتیادش اقدام کند موقع خداحافظی با بغضی در صدا گفت: راستش فکر که میکنم میبینم انگیزهای برای ترک ندارم چون این اواخر تجربه یک شکست عشقی را داشتم که امید زندگی بهتر و ترک مواد مخدر را از من گرفته است.
نفیسه به مرد معتادی که کمی دورتر از جمع منتظرش است اشاره میکند و میگوید باید برود. هنگام خداحافظی میگوید؛ «جای امن من برای زندگی خیابونه و ترسی از زندگی کنار معتادان آقا و خانم ندارم.»
میگوید منتظر است تا ماشینی به مقصد پاکدشت بیاید و او را به خانهاش در مامازند در جنوب شرقی تهران برساند.
هزینه زندگی فروغ از "کاسبی شبانه" تامین میشود
عقربههای ساعت کمی مانده به یک شب را نشان میدهند و زنی که میگوید نامش فروغ است با موهای بلوند شده روی یکی از نیمکتهای مجاور پایانه خاوران در جنوب شرق تهران حین آدامس جویدن اطرافش را میپایید تا راننده پرایدی که قرار است از راه برسد و او را چهل و چند کیلومتر آن طرفتر به خانهاش برساند از تیررساش دور نشود.
اعتیادش به مواد مخدر حتی در نور کمِ نیمکت پایانه خاوران هم مشخص است اما ابتدا انکار میکند و کمی بعد میگوید قبلا شیشه مصرف میکرده و در حال حاضر مصرفی به جز متادون ندارد.
فروغ که متولد 1359 است مدام تکرار میکند؛«به خدا معتاد نیستم و بچهام مریض است.»
توضیح که میدهد مشخص میشود دو فرزند دارد؛ دخترش ازدواج کرده و پسر 12 سالهاش کم توان ذهنی است.
میگوید به این خاطر ساعت یک نصفه شب وسط اینهمه معتاد و خلافکار نشستهام که چند روز قبل تصادف کردم و پیگیر کارهای دادگاهم بود و به خاطر همین تا الان (حدود یک شب) منتظر ماشین هستم.
او که در 18 سالگی ازدواج کرده میگوید وقتی اولین بار مصرف تریاک را شروع کردم که برای فرزند دومم حامله بودم و درگیر دیابت شدم. ادعا میکند برادرم گفت چند بار مصرف کن تا قند خونت پایین بیاید.
چند بار مصرف فروغ به چند صد بار میانجامد و پسرش هم وقتی از شکم مادر چشم به دنیا میگشاید مغزش معیوب شده بود و در حال حاضر تحت پوشش سازمان بهزیستی پاکدشت قرار دارد.
12 سال از آن اتفاق گذشته است و مادر که چند بار تکرار میکند معتاد نیست و ترک کرده و فقط متادون مصرف میکند هنگام جستجو در کیف دستی کوچکش برای نشان دادن کارت مددجویی بهزیستی پسرش، پایپ و تکهای زرورق داخل کیفش مقابل چشمانمان آشکار میشود. با دستپاچگی پشت سر هم به خدا و جان بچهاش قسم میخورد که این پایپ که حدود دو سوت شیشه (دو دهم گرم) آمادهی مصرف هم داخلش بود برای او نیست و کسی به او امانت داده تا برایش نگه دارد. میگوییم مامور مبارزه با مواد مخدر نیستیم اما اگر راست هم گفته باشی در صورت بازداشت به همراه داشتن مواد و ابزار استفاده از آن جریمه نقدی،حبس و شلاق دارد.
چند نفر که در آن محدوده هستند و فروغ را می شناسند میگویند سرپرستی پسر معلولش با او نیست و با طعنه به عصر ایران میگویند یکی از راههای تامین زندگی و هزینههای اعتیاد فروغ «کاسبی» شبانه یعنی همان تَنفروشی است. فروغ اعتراض میکند و میگوید: «خدا نکند. من هرگز خودم را نفروختهام.» او پیشنهاد خواب و استراحت در یکی از گرمخانههای زنان شهرداری یا بهزیستی را اینگونه رد میکند؛ شما بروید تا من زنگ بزنم و بچهام را به کسی بسپارم بعد میروم به یک گرمخانه.
یکی از رانندگان میگوید؛ او نه خانه میرود و نه خوابگاه. فردا شب هم بیایی همین جا نشسته با همین داستان و خیالبافیها و توهمات.
تلاش میکند سطل زبالهی بزرگ وسط پارک خیابان طیب میدان خراسان تهران را کج کند تا از بین زبالههای متعفن شده از گرمای تابستان چیزی ارزشمند پیدا کند.
کیمیا پدر و مادرش را در بمباران همدان از دست داد
کیمیا جثهی ریزی دارد و از دو کیسهای که در کنارش است یکی تا نصفه از زبالههای خشک پر شده است و دیگری هنوز خالی است.
با صدایی نازک و کودکانه میگوید اهل همدان است و از 7 سالگی به تهران آمده.
با کمی مکث توضیح میدهد پدر و مادرم در جریان حملات هوایی عراق به ایران در یکی از روستاهای همدان جانشان را از دست دادند. این یادآوری چشمانش را از اشک خیس میکند و با همان دستهای کثیف اشکهایش را پاک میکند . او که از آن حمله جان سالم به در برده بود چند سالی در خانه عمویش زندگی کرد اما بعد از فوت عمو او را به سازمان بهزیستی سپردند.
کیمیا به دلیل ظاهر ظریف و زیبایش در محله و پارک به «عروسک» معروف است اما دستهایش از کار سخت جسمی و زبالهگردی زمخت شده و نسبتی با بدن نحیفش ندارد.
کیمیا میگوید؛ به دوا (هروئین) معتاد است و برای تامین هزینههای اعتیادش سالهاست در سطلهای زباله دنبال تکههای کاغذ یا پلاستیک میگردد و با فروش آنها هزینه مصرف روزانهاش را تامین میکند. محل خوابش هم 10 سالی است که یکی از خوابگاههای خیابان انبار گندم در حوالی خیابان شوش است.
کیمیا روزها کار نمیکند و زبالهگردیاش وقتی شروع میشود که هوا تاریک شود. میگوید؛امشب دو کیسه زباله خشکی که از خیابانهای اطراف جمع کردم را تا قبل از ساعت 12 شب در «کوچهی غربتیها فروختم.»
اگر زبالهها را تفکیک کرده باشد به ازای هر کیلو 1500 تومان به او پرداخت میکنند و اگر درهم تحویلشان بدهد نتیجه ساعتها سر فروبردن در سطلهای زباله برای یافتن تکه پلاستیک یا کاغذ در هر کیلو 1300 تومان است.
کیمیا میگوید که تمام درآمد روزانهاش را برای خرید مواد مخدر هزینه نمیکند و بخشی از آن را جمع میکند تا به دوقلوهایش در همدان سر بزند.
بچههایش 16 ساله هستند و وقتی یکساله بودند پدرشان فوت کرد. دو قلوها به جز از دست دادن پدر، شانس زندگی در کنار مادر و حتی یکدیگر را هم نداشتهاند. دختر کیمیا خانهی مادربزرگش زندگی میکند و پسرش در خانهی عمویش ساکن است. آخرین باری که مادر بچههایش را دیده 29 اسفند 98 بود.
کیمیا بیسواد است؛ توضیح میدهد «خیلی بار» مواد را ترک کردهام. اما به خاطر اینکه در زندگیام محبت ندیده و مدام در حقم بدی میکنند به مواد پناه میبرم.
بلافاصله میگوید شاید هم این حرفها عذر و بهانه باشد و تقصیر خودم باشد که به سمت مواد میروم.
کیمیا با ناراحتی ادامه میدهد؛ هنگام فوت همسرم هنوز بچههایم یک سال هم نداشتند. اما به من گفتند که تو صلاحیت نگهداری از دوقلوها را نداری. در حالی که من دو ماه بود مواد مخدر را ترک کرده بودم. اما بچههایم را از من جدا کردند.
دوباره میگوید؛ البته اگه سرپرستی بچهها را به من میدادن نمیتونستم که خرج شون رو بدم. باید با خودم در پارکها میگرداندم. بعد میدونید فردا چه هیولاهایی میشدند؟
زیر لب زمزمه میکند که بچههایم خیلی دوسَم دارن. تکرار میکند که اونا دوسَم دارن و بار دیگر با دستهایی که دقایقی قبل در سطل زباله دنبال زبالههایی ارزشمند برای فروش میگشت چشمان خیس از اشکش را پاک میکند.
ادامه میدهد؛هربار اراده کنم میتونم مواد را ترک کنم اما خب یک ماه دیگه پاک شدم کی هوای منو داره؟ کسی به من سرپناه میده؟
موقع خداحافظی میگوید؛مدیر خوابگاه انبار گندم برای ترک اعتیاد به او و یکی دیگر از زنان درگیر اعتیاد نامه داده که برای حمایتهای بیشتر و ترک مواد مخدر در یکی از مراکز حمایتی حضور پیدا کنند. در مرکز مورد نظر به آنها گفته شد که برای پذیرش در کمپ باید تست کرونای شما منفی باشد. کیمیا به همراه دیگر زن همراهش به چند بیمارستان منطقه برای انجام تست کرونا مراجعه کردند. در بیمارستان به آنها اعلام شد برای تست کرونا باید 70 هزار تومان پرداخت کنند. پولی که کیمیا میگفت ندارد و بار دیگر مدیر خوابگاه با پیگیریهای مختلف آنها را به خیریهای مرتبط با ترک مواد مخدر معرفی کرد. موسسهای که کیمیا تاکید داشت به زودی برای ترک اعتیاد به آنها مراجعه میکند.
زمزمه میکند؛مواد را ترک میکنم اما اگر شناسنامه داشتم میرفتم خانه مردم کارگری میکردم. اما تمام مدارکم را گم کردهام.چند بار برای گرفتن شناسنامه جدید مراجعه کرده اما میگویند باید ضامن معتبر بیاوری. آرام میگوید کسی حاضر نیست که ضامن امثال من بشود.
مشکل کیمیا البته پدیدهای رایج بین معتادان کارتنخواب و یا متجاهر است. کسانی که مدعی گم کردن مدارک خود هستند اما به گفته مدیران ثبت احوال و ستاد مبارزه با مواد مخدر اکثر افراد درگیر با مواد مخدر مدارک هویتی خود و حتی اعضای خانوادهشان را در ازای مقدار ناچیزی پول یا مواد برای رفع خماری میفروشند. مدارکی که در یک چرخه از سوی معتادان دیگر یا باندهای مواد مخدر یا جعل مورد سوءاستفاده قرار میگیرند.
طبق توضیحات سخنگوی سازمان ثبت احوال افرادی مانند کیمیا که بی خانمان هستند باید از طریق اقوام، مسجد محل، پلیس یا مراکز ترک اعتیاد هویت خود را مشخص کنند تا بعد از تائید، برای آنها مدارک المثنی صادر شود. اگر هیچ یک از این مراجع گفته شده حاضر به تائید هویت این افراد نباشند امکان دریافت شناسنامه المثنی برای آنها وجود نخواهد داشت.
صدای دورگه و خشدارش نسبتی با پوشش زنانهاش ندارد. نزدیکتر که میروی «ایران» را میبینی که روی سکوی سیمانی وسط پارک انبار گندم لم داده و تلاش بینتیجهای کرده که چهرهی تکیده و دندانهای پوسیدهاش را پشت آرایش غلیظ چشم و موهای پَرکلاغیاش مخفی کند.
ایران میگوید: قدرت مواد از خدا هم بیشتر است!
ایران از سیگارِ غنیمت گرفته شدهاش خوشحال است اما فندکی برای روشن کردن سیگار پیدا نمیکند. به عصر ایران میگوید 43 ساله و اصالتا اهل شهریار کرج است و 27 سال است که سرپناه دائم نداشته و آواره خیابانهای مختلف تهران و شهریار است.
در جواب این سوال که حدود ساعت 2 نصف شب در پارک چه میکنی میگوید دو سه روزی است از شهریار برای ترک کردن هروئین و شیشه به تهران آمدهام.
میگوید در 13 سالگی ازدواج کردم؛ حدودا 15 سالم بود که درگیر بیماری شدم و همسرم پیشنهاد کرد برای کم کردن دردهایم مواد مصرف کنم. اما همین پیشنهاد شروع بدبختیهایم بود و 27 سال دربه دری و مصیبت را برایم داشته است.
حالا همسرش همچنان درگیر اعتیاد است و در خانه مادرش زندگی میکند و او هم دور از دو فرزند 27 و 30 سالهاش آواره خیابانها است. نجواگونه ادامه میدهد: «بچههام سر زندگی شون هستن اما مواد بین مادر و فرزند هم دوری میندازه قربونت برم.»
ایران زندگیاش را با جمع آوری زبالههای خشک و کمکهای مردمی میگذراند.
میگوید قبل از آنکه معتاد شود و تا چند سال بعد از اعتیادش به خیاطی و آرایشگری مشغول بود و درآمد خوبی هم داشت؛ بعد از اینکه بابای بچههام معتاد شد من را هم به اینجا رساند.
کمی فکر میکند و میگوید در این 27 سال 20 بار و شاید بیشتر ترک کردهام؛ اما وسوسهی مواد عجیب است و به نظرم قدرت مواد از خدا هم بیشتر است!
با جملاتی که مشخص نیست نجواست یا ناله ادامه میدهد: «اما دیگه کم آوردم. واقعا برای ترک کردن از شهریار به تهران اومدم.»
ایران بعد از آنکه به سختی کمی روی سکوی سیمانی خودش را جابجا میکند ادامه میدهد؛ از ترور شخصیتی خسته شدهام: «مثلا میروی مواد بخری هم باید پول و جون بدهی باز هم فروشندههایی که سرتاپاشون یه قرون نمیارزه به آدم توهین میکنن که خیلی درد داره»
ایران از لحظاتی میگوید که بعضی فروشندههای مواد مخدر از زنانی مثل او پول میگیرند اما به جای مواد آنها را با فحشهای رکیک، کتک و اذیت و آزارهای جنسی از محل دور میکنند.
تاکید میکند؛ من جزء زنهایی نیستم که تَنم را برای مواد بفروشم. یعنی به خاطر خماری جنازهام هم روی زمین بیافتد حاضر به اینکار نیستم. چون خون پدرم در رگهام هست و شیر مادرم.
اما میگوید از هر 100 زنی که درگیر اعتیاد هستند حداقل 97 نفرشان در نهایت ناچار میشوند برای تامین هزینهها، تَنفروشی کنند.
مشاهدات «ایران» از زنهای معتاد کم نیست: «زنهای معتاد زیادی به خاطر 10تا 20 هزار تومن در گوشه و کنار خیابون و پشت درختها و بوتههای پارک تَنٍ کم جونشون رو در اختیار معتادی دیگه یا فروشنده مواد میذارن تا فقط در اون لحظه از خُماری بیرون بیان.»
ایران منتقدانه ادامه میدهد؛ چرا مواد مخدر در «ایران» زیاد است؟ چرا وقتی اینهمه انسان را به خاک سیاه نشانده جلوی توزیع آن گرفته نمیشود؟ یعنی کسانی که اون بالا نشستهان نمیدونن کراک،شیشه و موادی مثل تسبیح، نخ، برنج بین جوانها و خانمها دست به دست میشه؟
سوالاتش که تمام میشود برای بار چندم میپرسد؛ واقعا فندک ندارین این سیگارو روشن کنم؟
نفیسه،فروغ، کیمیا و ایران نمونههای کوچکی از زنان درگیر اعتیاد در ایران هستند که طبق آمار رسمی 6 درصد از جامعهی آماری را به خود اختصاص داده و طبق آمارهای غیر رسمی 10 درصد. اگر تعدادشان در تهران 2هزار کارتن خواب یا بیخانمان باشد باز هم نمیتوان از زنجیرهی آسیبهایی مثل فروپاشی خانواده، آینده نامعلوم کودکانی که از پدران ناشناس متولد میشوند و بیماریهای مقاربتی، هپاتیت و ایدز برای دهها مرد درگیر با اعتیاد و حتی سالم گذشت.
انکار این زنان قطعا راه حل کاهش آسیبهای اجتماعی در این بخش نیست.
----------------
بیشتر بخوانید:
*تیمار خُماران را پایانی نیست: از کاخ سفیدِ کارتن خوابها تا زنی با 6 نوزاد بیهویت
به نظر من دولت باید فکر اساسی برای این افراد بیچاره پیدا کنه اینجوری اصلا با عقل جور در نمی یاد خب اون ها هم انسان هستند هم نوع ما هستند نباید اجازه داد بی خانه مان بمونن
حق مردم این نیست
چقد این دنیا بد شده