«با لباس سفید میروی و با کفن برمیگردی» از آن ضربالمثلهایی است که این روزها از نظر بعضیها بدجوری منسوخ شده است.
«همشهری» در ادامه نوشت: هر چند اینگونه نسخههای کلی همیشه مشکل داشتهاند، اما در مورد همین یک قلم میشود گفت که توصیه زندگیکردن و تحملکردن در هر شرایطی تا همین چند وقت پیش از آن توصیههایی بود که کسی بالای حرفش حرف نمیزد. خیلیها با تکرار زیرلبی همین ضربالمثل، زندگیهایی را که به آن متعلق نبودند تحمل کردهاند و خیلیها برای شنیدن نصیحت، اصلا صدای اعتراضشان بلند نشده.
اما حالا روزگاری است که از دوست و آشنا و در و همسایه و غریبه و حتی شاید فامیل خبرهایی میشنوی از جدایی، حالا چه یواشکی و در گوشی و چه عیان و آشکار، از جدایی رسمی و قانونی بگیر تا بههم خوردن دهها و شاید هم صدها نامزدی که برخلاف نامزدیهای گذشته، آنقدر مراسم و مناسک پرتجمل دارند که دیگر دست کمی از جدایی یک زوج چندساله ندارند.
حالا چه بخواهیم و چه نخواهیم با تعدادی جوان مواجهیم که در کارنامهشان ردی از یک جدایی هست؛ جوانهایی که امروز در این جامعه هستند و میخواهند دوباره شروع کنند. این شروع دوباره هم به مقتضای سن و تجربههای کمشان دست کمی از تجربه اول ندارد. اما آیا واقعا ازدواج دوم یا شروع رابطه جدی دوم برای کسی که یکبار داغ جدایی را تحمل کرده هیچ فرقی با کسی که این بار را نکشیده ندارد؟ همشهری راهکارهایی را بررسی کرده است که با توجه به آن میتوان زندگی مشترک دوبارهای را تجربه کرد.
بسیاری از کارشناسان، همان اول، آب پاکی را روی دست کسانی ریختهاند که فکر میکنند تنها با نادیده گرفتن تجربه تلخ قبلیشان میتوانند شروع زندگی دوباره و محکمی داشته باشند. آنها بهشدت معتقدند که برای خلاصشدن از ماجرای قبلی و پرشدن از نیرویی نو برای ماجرای جدید، نیاز به مهارت هست؛ مهارتهایی که خوشبختانه کسبکردنشان تنها به کمی زمان نیاز دارد و البته همت. ازدواج دوم ترسناک است. ازدواج دوم که سهل است، وقتی یک نامزدی ششماهه بههم میخورد، هیچکدام از طرفین تا مدتها نمیتوانند نگاه خوشبینانهای به دوباره فکرکردن به ازدواج داشته باشند.
همه مراحل بهنظر سخت و غمانگیز بهنظر میآید؛ از مرحله به چشم آمدن و حتی جلبتوجهکردن که برای یک پسر و دختر مجرد کاملاً طبیعی است، گرفته تا مراحل پیشرفتهتر آشنایی و بررسی طرف مقابل و قرار خواستگاری و دوباره نامزدی. حالا به این مراحل رفتن زیر یک سقف و تحمل مشقات زندگی و هزار چیز دیگر را که فقط طلاقگرفتهها آن را میفهمند، اضافه کنید؛ کسانی که یا اصلا نمیخواهند دوباره آن تجربهها را از سر بگذرانند، یا دوباره همانطور خامدستانه سررشته اوضاع را بهدست میگیرند.
زن و مرد بودن هم در این یک مورد هیچ فرقی ندارد، چون وقتی وارد دنیاهای هرکدام از این دو جنس میشوی و تازه وقتی پای درددلهای صریح و بیرودربایستیشان مینشینی متوجه میشوی که وجود ترس و واهمه و خستگی برای هر دویشان یکسان است، گرچه برای بهبود هر کدامشان روش درمانی خاصی نیاز است؛ روشهایی که از شناخت خود شروع میشود و در میانهاش به کمکگرفتن از دیگران میرسد و در انتها منجر به سلامت میشود؛ درست مثل استخوانی که شکسته و حالا جوش خورده و مانند سابق شده.
اینطور که اصحاب فن میگویند داغ جدایی برای قلب درست مثل داغ قلمشدن برای استخوان است؛ همانقدر ترسناک، همانقدر خطرناک. بهخاطر همین هم است که عقلانیترین و نخستین توصیه این است که استخوان را درمان کنیم؛ یعنی پیش از اینکه رؤیای دوباره دویدن و راه رفتن و حتی تاتیتاتی کردن را در سر بپرورانیم باید به این فکر کنیم که یک جوری این استخوان جوش بخورد. برای رسیدن به آرزوی راه رفتن دوباره هم لازم است استخوانمان را جوری جوش بدهیم که بعدها از نظر ظاهری و باطنی برایمان دردسر درست نکند؛ یعنی به شیوه مناسب و با طی کردن زمان مناسب.
روند التیام یا همان جوشخوردن استخوان شکسته نخستین روند و برای هر دو جنس ضروری و یکسان است؛ روندی که طی آن میشود اصلا به آینده فکر نکرد (خیلیها هستند که بعد از جدایی بارها به جان خودشان قسم میخورند که دیگر عاشق نشوند)، فقط باید به خوبشدن فکر کرد و البته قبل از آن باید پذیرفت که در مسیر زندگی خسرانی بهوجود آمده که باید آن را جبران کرد.
در ابتدای راه جبرانی، مصدوم به ۳چیز نیاز مبرم و جدی دارد؛ اول حمایتشدن، دوم تخلیه رنج و سوم زمان؛ ۳ عاملی که نمیشود هیچکدامشان را دور زد. نمیشود بدون حامی این راه را رفت همانطور که نمیشود بدون دکتر استخوان را جا انداخت. نمیشود که با حمل رنج جدایی به سوی خوبشدن رفت، همانطور که نمیشود بدون دادزدن درد شکستگی را تحمل کرد و نترکید و درنهایت نمیشود بهسرعت مایکروویوی خوب شد، همانطور که نمیشود از خیر گچگرفتن استخوان گذشت.
بههر حال روند التیام برای همه زخمخوردگان تقدیر با این شروع دلانگیز همراه است و بعد از آن است که نوبت به کارهای جدیتر میرسد؛ کارهایی که هر کدامشان در نوع خود یک نوع تمرین خودسازی هستند و اگر بخواهیم تیتروار به آنها اشاره کنیم میشود از گذراندن طبیعی حسهای التیامبخش نام برد؛ احساسهایی مانند خشم، غم، ترس و حتی تأسف که همهشان بهشدت به تخلیه احساسی کمک میکنند و میشود به جرأت گفت کسی که بعد از جدایی هرکدام از این حسها را تجربه نکند، بیشک در روند التیامش یک حلقه مفقوده دارد.
غیر از حسها و روش استفاده بهینه از آنها در ادامه روند التیام، نوبت به رهاشدن از آن پایان بد و حتی بخشش میرسد. تعجب نکنید. میخواهید شروع دوباره موفقی داشته باشید؟ چه خانم باشید و چه آقا، باید بتوانید بعد از طیکردن روند التیام، بگویید گذشتهها گذشته و بدون کینه از آدمهایی که در گذشتهتان بودهاند راه آینده را در پیش بگیرید؛ کار سختی که اگر انجام نشود مصداق بارزش میشود ضربالمثل «همه را با یک چوبزدن»، وقتی مرد یا زن نامهربان زندگی گذشتهتان نمیگذارند که کسان دیگر را آنطور که واقعا وجود دارند ببینید.
لااقل در جامعه ما اینطوری است. اینطوری که بهنظر میآید شروع دوباره به هزار و یک دلیل برای زنان سختتر از مردان است. اما مهارتها میگویند زنان در هر شرایطی که باشند (مطلقه تنها یا مادرهای مطلقه) میتوانند درست مثل مردها روند التیام را با موفقیت طی کنند و بهخودسازی برسند و بعد آماده شروع هر نوع رابطهای باشند. کار که به اینجا میرسد تازه متوجه میشویم شکننده بودن زنها و حرف مردم و چینی بندزده و اینها همه توهم است و حاصل افکار آدمهای ترسویی که نمیخواهند زحمت برگشتن به زندگی سالم را بهخودشان بدهند، چون برخلاف این تصورها در جامعه امروزی چیزی که ضامن بقای رابطهها میشود، با وجود همه شایعهها و جنجالها، سلامت روحی است؛ سلامتی که میشود با کسب مهارتها گواهینامهاش را در اختیار داشت و البته به آن افتخار کرد.
مردها گاهی بدجوری متهم میشوند؛ متهم به اینکه تمام شدن یک زندگی یا رابطه احساسی برایشان پشیزی اهمیت نداشته. اما چرا این باور عمومی شده؟ چرا مردها را عموما بیاحساس و البته آسیبناپذیر میدانیم و فکر میکنیم موجودات بدجنسی هستند که تازه بعد از جدایی احساس خوشایندی دارند؟
شاید یکی از دلایل این تهمت! قدیمی استفاده اکثر آقایان از راهحل نامناسبی باشد که متأسفانه بهعنوان نخستین راهحل به فکر خیلیهایشان خطور میکند؛ راهحلی به اسم ارتباط جدید. واقعیت این است که مردها هم مثل زنان اما باتوجه به شرایط و خصوصیاتشان جدایی را همراه با درد و رنج تحمل میکنند.
اما برخلاف زنها و البته برای فرار از زیر بار جدایی فکر میکنند باید سریعا رابطه جدیدی را شروع کنند. در عوض یک عالمه راه هست که مردها هم میتوانند از آنها استفاده کنند و بعد از طیکردن روند التیام به کمک آنها خودشان را برای یک زندگی جدید و بیدردسر آماده کنند؛ زندگیای که شاید خیلی زود دست ندهد و به ثمر ننشیند، اما اگر بیاید، خوش میآید و یکتنه میتواند به جای همه مهارتها طعم شیرینی خوشبختی را به صاحبش بچشاند.