۰۴ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۵۰۷۷۳
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۰ - ۱۹-۰۷-۱۳۹۹
کد ۷۵۰۷۷۳
انتشار: ۱۹:۴۰ - ۱۹-۰۷-۱۳۹۹

برای او که جاوید بماند

محمد حسین لواسانی*

«هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم»، این اولین آوازی بود که از شجریانِ جان گوش کردم، دوران ابتدایی بودم؛ اصلا تا سال‌ها، بیشتر آواز گوش می‌کردم که نوبت به بیداد رسید، یادمه طرف همایون‌اش را بیشتر دوست داشتم، «مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش». دود عود، عشق داند، آستان جانان، از هر کدام که بخواهم بگویم خود یک کتاب می‌شود، و البته از نوا مرکب خوانی که یک کتاب جدا.

چهار سال آنچنان که باید خیلی از ما نفهمیدیم «که» خاموش شد، امروز بسیاری از ما نفهمیدیم «که» برای همیشه آسمانی شد، صدها سال هم که بگذرد، سخت بدانیم «که» از دست شد؛ آنچنان که حافظ و سعدی را، مولوی و حکیم توس را. مگر بخش خاصی از  جامعه که لحن و تناسب کلام و آواز جان عشاق بر تارک وجودشان آرام جانی‌ بود و هست و آنچنانی از جان‌شان آنچنان‌تر می‌کرد و خواهد کرد. بدون تردید روزی از راه خواهد رسید که تاج‌داران، روایتگر خنیاگری اجتماعی و ادبی و عاطفی بلبل خوش‌الحان و پربسته‌ای باشند که بعد از 80 سال پهلوانی فرهنگی و هنری، و صیانت از ادبیات و موسیقی این کهن‌ مرز و بوم، غریبانه زِ کنج قفس پرید. پرواز او از این زندان سکندر تا ملک سلیمان، بیتی از لسان‌الغیب را بسان پتکی بر سرم می‌کوبد که «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد».

اما شجریان هست، تا غزل هست، تا نوا هست، تا زندگی هست، و «تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران»... که «آنکه شد زنده جاوید، کجا می‌میرد». به هر روی خوشا به حال اهل فردوس که امروز صدای شورانگیز و مودب شجریانِ جان را به گوش جان می‌سپارند. شاید آنجا به بهانه حال و روز ما مطلع آوازش از بیداد باشد، شایدم دستان که خود آرزوی دوباره خواندنش را داشت، و شاید هم عاشقانه‌ای از سعدی، «بازا که روی در قدمانت بگستریم»، شاید هم از ناشنیده‌های او و شایدام از خیام‌گونه‌های پیر فارس بخواند، «ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب/ نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد»....هر چه هست خنک آن حال‌شان، که بغض، اشتیاق شنیدن صدای آسمانی او را در گلوی خاکیان می‌فشارد.

شجریان بزرگ در مشهد و مشخصا در همسایگی فردوسی سترگ به خاک دوست سپرده شد و به حتم روزی آیندگان منزل ابدی‌اش را آبادانی خواهند بخشید، آنچنان که او به ایران و ایرانی آبادانی دل و جان بخشید. پس به زودی باید به مشهد رفت، به حرم یار، به توس، به آرامگاه فردوسی، به آرامگاه شجریانِ جان! بله، گرچه هیچ وقت رفتنش را باور نخواهیم کرد، اما آری به آرامگاه شجریانِ جان...

آزادگی و پهلوانی‌اش پر رهرو

*روزنامه نگار

 

ارسال به دوستان