۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۵۹۱۵۸
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۶ - ۱۴-۰۹-۱۳۹۹
کد ۷۵۹۱۵۸
انتشار: ۱۶:۲۶ - ۱۴-۰۹-۱۳۹۹

مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»

درست است که نام والری ژیسکاردستن یادآور سفر امام خمینی رهبر انقلاب ایران به پاریس است و با کنفرانس گوادلوپ گره خورده ولی برخی مایل اند تاریخ را وارونه بخوانند و کنفرانس گوادلوپ را در ابتدای قضیه قرار می دهند نه انتهای آن.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خبر درگذشت «والری ژیسکاردستن» رییس جمهوری پیشین فرانسه برای ایرانیان متفاوت است چون یادآور مهم‌ترین مقطع تاریخ معاصر ایران – انقلاب 1357 – است. اگر غیر از این بود دلیلی بر این تأمل نبود چرا که از پایان ریاست جمهوری او در فرانسه قریب 30 سال می‌گذرد. ( هنگام سفر امام خمینی به فرانسه در 13 مهر 1357 والری ژیسکاردستن رییس جمهوری فرانسه بود البته به عنوان یک شهروند عادی و ایرانیان هم نیاز به اخذ ویزا نداشتند).

در نگاه سلطنت‌طلبان، خروج محمد‌رضا‌شاه از کشور در 26 دی 1357 نه به خاطر انقلابی مردمی و راهپیمایی‌های عظیم و خواست مردم ایران برای گذار از سلطنت مطلقه که «اخراج» در پی تصمیم کنفرانس «گوادلوپ» بود. به این معنی که رهبران 4 کشور غربی (‌آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) در جزیرۀ «گوادلوپ» رأی به خروج شاه دادند و او هم رفت.

  
از این رو نام والری ژیسکاردستن یادآور سفر امام خمینی رهبر انقلاب ایران به پاریس است و نام او با کنفرانس گوادلوپ در دی ماه 57 گره خورده و لی برخی مایل‌اند تاریخ را وارونه بخوانند و کنفرانس گوادلوپ را در ابتدای قضیه قرار می‌دهند نه انتهای آن و انگار انقلاب ایران با گوادلوپ شروع شده است.

  برای پاسخ به این ابهامات، طرح این نکات می‌تواند مفید باشد:

1. کنفرانس گوادلوپ ار 14 تا 17 دی 1357 ( 4 تا 7 ژانویۀ 1979) در جزیرۀ فرانسوی گوادلوپ (در دریای کاراییب) برگزار شد. یک گردهمایی غیر رسمی که پیشنهاد دهندۀ آن والری ژیسکاردستن بود و جیمی کارتر رییس جمهوری آمریکا، هلموت اشمیت صدر اعظم آلمان و جیمز کالاهان نخست وزیر بریتانیا نیز در آن شرکت داشتند.

مرگ ژیسکاردستن؛ بازخوانی داستان «گوادلوپ»

موضوع این کنفرانس هم فقط ایران یا رفتن و نرفتن شاه نبود. مطابق اسناد و گزارش مطبوعات آن زمان، قرار بود در این سه روز دربارۀ 7 موضوع رایزنی کنند:

نآرامی‌های ایران، جنگ کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روز‌افزون شوروی در خلیج فارس، کودتای کمونیستی در افغانستان، ناآرامی در ترکیه و ایجاد جمهوری دموکراتیک در یمن.

دغدغۀ اصلی رهبران غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان) هم گسترش نفوذ شوروی و کمونیست‌ها بود و دربارۀ ایران نیز نگران بودند کار به دست شوروی بیفتد.

ژیسکاردستن در خاطرات خود نوشته است:

«من از کالاهان – نخست‌وزیر انگلستان- خواستم نظریات خود را دربارۀ ایران بیان کند. تحلیل واقع‌بینانه‌ای ارایه داد و گفت کار شاه تمام است و راه حلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد. این که ارتش هم بتواند نقش جایگزین ایفا کند مورد سؤال است. چون ارتش تجربۀ سیاسی ندارد و افسرانی آن را اداره می‌کنند که به شاه وفادارند.»

در واقع کار شاه قبل از آن تمام شده بود و در گودالوپ در واقع دربارۀ ماندن یا رفتن شاهی نظر دادند که کارش تمام شده بود نه آن که آنان کارش را تمام کنند. به زمان آن باید دقت کرد: 14 تا 17 دی 1357 است نه مرداد یا آبان.

2. خود شاه البته در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین نوشته است:

«از ماه دسامبر- اواخر پاییز- فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. شرط اولیۀ من استفاده از تعطیلات بود. چند تن از خارجیان به عنوان بازدید به ایران آمدند و از من درخواست کردند از کشور خارج شوم. به گمانم در کنفرانس گوادلوپ، فرانسه و آلمان، با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من موافقت کردند. کنفرانس گوادلوپ به منزلۀ یالتای خاورمیانه منتها بدون حضور شوروی بود.»

بدین ترتیب روشن می شود که انگارۀ «اخراج» ساخته و پرداختۀ خود شاه است. از شاه نمی‌توان پرسید اما خودمان می توانیم مقایسه کنیم که مگر بعدها پوتین به صدام حسین نگفت از عراق برو؟ رفت یا ماند؟

مگر حُسنی مبارک، مصر را ترک کرد؟ حتی اجازه نداد همسرش برود. به زندان افتاد و آزاد شد و در همان مصر درگذشت.

شاه البته چه بسا پاسخ می‌داد: برای جلوگیری از خون‌ریزی بیشتر یا همان تعبیر مشهور «ایران، ایرانستان نشود». در این حالت نیز چرا از خود یک «اخراجی» را تصویر می‌کند نه کسی که داوطلبانه رفته یا چاره ای نداشته؟


اگر واقعا دسیسۀ خارجی بوده و تحت فشار رهبران غرب رفته بود، چرا در 14 آبان 1357 انقلاب را به رسمیت شناخت و گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم » و وعده داد «با فساد مبارزه می‌شود» و «‌اشتباهات گذشته تکرار نخواهد شد.»

جالب این که تا آن زمان حتی آیت‌الله خمینی از لفظ «نهضت» یا «جنبش» و نه «انقلاب» استفاده می‌کرد. چون انقلاب، مفهومی دینی نیست و یادآور انقلاب فرانسه است. اما شاه گفت: «من صدای انقلاب شما راشنیدم» در حالی که لفظ انقلاب را طی 15 سال قبل، تنها و تنها برای «انقلاب سفید» - اصلاحات ارضی – به کار می‌بُرد.

اگر «انقلاب» ی در کار نبود پس اوصدای کدام انقلاب را شنید و  امیر عباس هویدا نخست وزیر 13 ساله و ارتشبد نصیری رییس ساواک را به زندان انداخت و اگر بود چرا کنفرانس گوادلوپ – دو ماه بعد از آن پیام – را در «اخراج» خود مؤثر می‌داند؟

3. رسانه‌های سلطنت‌طلب تاریخ را از جلو به عقب روایت می‌کنند. حال آن که در نگاه تاریخی انقلاب ضد سلطنتی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید و بعد جمهوری اسلامی ایران مستقر شد. استقرار رسمی البته دو ماه بعد و در پی همه پرسی 10 و 11 فروردین 1358 صورت پذیرفت.

از این رو نمی‌توان اتفاقات 42 ساله را به انقلاب نسبت دهیم. بله، اگر انقلاب نشده بود جمهوری اسلامی هم تشکیل نمی‌شد. اما انقلاب‌ها بیشتر وجه «سلبی» دارند و جنبه‌های «ایجابی» مربوط به بعد است. 

4. کسانی برای آن که برای تئوری‌های خود شاهد بیاورند به سفر رهبر انقلاب به پاریس اشاره می‌کنند. حال آن که امام به خاطر فشارهای حکومت عراق به کویت رفت و چون نپذیرفتند به کشوری دیگر باید سفر می‌کرد. در میان کشورهای اسلامی گزینه‌ها فراوان نبود. لیبی به خاطر ماجرای امام موسی صدر امن نبود و تنها سوریه مطرح بود.

سفر به فرانسه اما نیاز به روادید نداشت. بله، در آن زمان ایرانیان بدون ویزا یا روادید می‌توانستند به فرانسه بروند و احتمالا صادق قطب‌زاده با دکتر ابراهیم یزدی مطرح کرده بود و با پیشنهاد او فرانسه انتخاب شد.

امکان ارتباط گسترده با رسانه‌ها هم البته بود ولی اصل موضوع این بود که ویزا نمی‌خواستند. اتفاقا ژیسکاردستن به صراحت نوشته اوایل حتی [امام] خمینی را خوب نمی‌شناخته و هرگز تصور نمی‌کرده حضور او کانون توجه جهانیان شود «و به دلیل این که فرانسه محل فعالیت‌های انقلابی و رادیکال نیست، قصد داشتم او را اخراج کنم اما شاه معتقد بود نگاه داشتن او در فرانسه بهتر از عراق یا لیبی است.»

ممکن است گفته شود شاه چگونه چنین حرفی زده در حالی که امام در فرانسه تریبون جهانی پیدا می کرد؟ ژیسکاردستن اما گفته و فراموش نکنیم که در پاییز 1357 شاه به کلی قافیه را باخته بود. عقل منفصل او – اسد‌الله علم- چند ماه قبل درگذشته و شاه تنها و خسته و به همه حتی فرح و نزدیکان او (رضا قطبی و سید حسین نصر) بدبین بود و می‌پنداشت قصد دارند او را به خارج بفرستند تا ولیعهد را از آمریکا برگردانند و در این فاصله و قبل از سن قانونی، فرح عهده‌دار امور شود.

مصرف داروهای سرطان نیز قدرت تصمیم‌گیری را از او سلب کرده بود.

پس این افسانه است که آقای ژیسکاردستن امام را به فرانسه برد و در گوادولوپ، نسخۀ شاه را پیچیدند تا برود. جالب این که در این نگاه جیمی کارتر را هم مقصر می‌دانند که بحث حقوق بشر را پیش کشید.

بله، هم فرانسه و هم آمریکا نگران بودند سرکوب‌ها و بی تصمیمی‌های سال 57 میدان را به کمونیست‌ها بدهد.

روزنامۀ اطلاعات در 16 بهمن 1357 و پیش از پیروزی انقلاب به نقل از «دریاسالار استانفیلد ترنر»- رییس «سیا»- در گفت و گو با تلویزیون «ان‌بی‌سی» نوشت:

« اوضاع ایران مانند یک رشته آتش‌فشان جوشان بود... ما پیش‌بینی نمی‌کردیم یک مرد 78 سالۀ روحانی که 14 سال در تبعید بوده عامل گردآمدن همۀ این عوامل بشود و ما را ناگهان با آتش‌فشان عظیم در حال تبدیل به یک انقلاب ملی رو به رو کند.»

همۀ اینها نشان می دهد دغدغۀ اصلی شان دخالت شوروی – مانند افغانستان- و روی کار آمدن کمونیست ها بوده و وقتی شاه از اداره ناتوان شد و می‌دانستند بیمار است طبعاً نمی‌توانستند روی او همچنان حساب کنند.


5. نقش اطرافیان امام خمینی در قانع شدن رییس جمهوری فرانسه به رفتن شاه را نمی‌توان نادیده انگاشت. همین که چهره‌های ضد کمونیستی چون صادق قطب زاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی‌صدر و حسن حبیبی نزدیک‌ترین کسان به رهبری انقلاب بودند به رهبران غرب اطمینان می‌داد که در غیاب شاه، کار به دست کمونیست‌ها نمی‌افتد. خاصه این که خود امام هم یک رهبر مذهبی بود.

برای غرب مهم این بود که جریان نفت قطع نشود و کمونیست ها روی کار نیایند و قطب زاده با ارتباطات وسیع خود در فرانسه ژیسکاردستن را مجاب کرده بود که انقلابیون، مارکسیست نیستند.


6. به کسانی که ژیسکاردستن را به طراحی متهم می کنند می توان گفت فرانسه چه نفعی از حذف شاه داشته در حالی که رابطۀ بسیار نزدیکی با شاه داشت و وقتی رییس جمهور شد اولین میهمان خارجی او شاه بود و خودش هم تا کنون آخرین رییس جمهور فرانسه است که به ایران آمده است.


درگذشت «والری ژیسکار دستن»، آخرین رئیس جمهوری فرانسه که به ایران سفر کرد
سیل کالاهای لوکس فرانسوی به خاطر فوران درآمدهای نفتی در آغاز دهۀ 50 خورشیدی روانۀ ایران شد و کارمندان ساده هم برای سفر تفریحی به فرانسه می رفتند بی نیاز از اخذ ویزا. حقوق یک کارمند 5000 تومان در ماه بود و در سال 55 می شد با این حقوق به فرانسه سفر کرد. ( هزینه ها را باید با متوسط حقوق مقایسه کرد).

پس امام خمینی تنها ایرانی یی نبود که بدون روادید به فرانسه رفت کما این که پس از استقرار امام در نوفل لو شاتو شخصیت های سیاسی به سادگی به فرانسه سفر می کردند.

7. چنان که گفته شد ژیسکاردستن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت و بعد از اوج گیری فعالیت های امام باز برای شاه پیام فرستاد اگر بخواهد امام را اخراج می کند اما شاه این بار گفته بود: ما در زبان فارسی ضرب المثلی داریم که می گوید: صلاح مملکت خویش را خسروان دانند.

8. سنت میزبانی مخالفان را فرانسه پس از انقلاب ایران هم ادامه داده کما این که 40 سال است اولین رییس جمهوری ایران مانند 13 سال قبل از ان در فرانسه زندگی می کند. شاپور بختیار و حتی مسعود رجوی هم در فرانسه بودند.


در سال 60 وقتی فرانسوا میتران جانشین ژیسکاردستن شد و پیام تبریکی برای محمد علی رجایی رییس جمهوری جدید ایران فرستاد شهید رجایی به جای تشکر پاسخ بلند بالایی برای او فرستاد و او را به دو رویی متهم کرد و پرسید: چگونه هم به من تبریک می گویید و هم عوامل ترور (اشاره به 7 تیر 60) را پناه داده‌اید؟

گویا امام تنها در این مورد او را سرزنش کرد که پاسخ پیام تبریک، تشکر دیپلماتیک است نه بیانیه. واقعیت این است که رهبر انقلاب سه سال قبل را به خاطر داشت و می دانست فرانسه چه سیاستی دارد.

کوتاه این که امام خمینی در دوران ریاست جمهوری ژیسکاردستن به فرانسه رفت و کنفرانس گوادلوپ هم به پیشنهاد او برگزار شد و خروجی آن ضرورت خروج شاه بود و تنها 9 روز بعد شاه رفت.

اما هیچ یک طراحی رییس جمهوری وقت فرانسه نبود. از اولی خبر نداشت و وقتی باخبر شد می خواست مقابله کند منتها یادمان باشد که متفکر فرانسوی چون میشل فوکو انقلاب ایران را با توصیف «در جست و جوی معنا» ستوده بود و خود شاه هم خواستار اخراج نشد و اگر چنین می کرد جایگاه فرانسه چون عراق و کویت نازل می شد و به یاد آوریم همین امیر کویت که چندی پیش درگذشت چگونه بعد از پیروزی انقلاب و سراسیمه در مقام وزیر خارجه کویت به تهران آمد و مقابل امام زانو زد تا ایران درصدد انتقام برنیاید.

دومی هم به قصد آن بود که شوروی مانند افغانستان صحنه گردان نشود.

9. نام ژیسکاردستن اما به دلیلی دیگر هم در بررسی تاریخ انقلاب ثبت شده است.


مطابق روایت دکتر ابراهیم یزدی روز 18 دی 1357 و پس از بازگشت ژیسکاردستن از گوادلوپ، دو مقام دولت فرانسه به اقامتگاه امام خمینی در نوفل لو شاتو رفتند و گفتند جیمی کارتر رییس جمهوری آمریکا از طریق رییس جمهوری فرانسه پیامی برای آیت الله خمینی دارد:

« پرزیدنت کارتر از پرزیدنت ژیسکاردستن خواسته این پیام را برای شما برسانم که آیا بهتر نیست مدتی را به سکوت و ارامش بگذرانید و اجازه دهید بختیار کار خود را انجام دهد؟ چون امکان دخالت ارتش جدی است و این اوضاع را بدتر خواهد کرد.»

در واقع امام را بین سکوت و کودتای ارتش مخیر کرده بود. رهبر انقلاب اما این گونه پاسخ داد: «به امریکا اخطار می کنم اگر چنین کودتایی که می گویید صورت پذیرد مردم از چشم شما می بینند و اگر شما حُسن نیت و اطلاع دارید نگذارید این اتفاق بیفتد و حکم جهاد مقدس باید داد. ایران راب ه حال خود بگذارید تا من برای انتقال قدرت شورای انقلاب مرکب از افراد پاکدامن تشکیل دهم. در غیر این صورت امید آرامش نیست و از کودتای نظامی هم ملت نمی ترسد. اگر ایران را به حال خود بگذارید نه گرایش کمونیستی خواهد داشت نه به غرب.»

10. با این توضیحات قاعدتاً باید روشن شده باشد که انقلاب ایران توفانی بود که به راه افتاده بود نه آن که نطفۀ آن در مجمع الجزایری در اقیانوس اطلس و در بخش شرقی دریای کاراییب در آمریکای مرکزی و از مستعمرات قدیم فرانسه بسته شود. در ین سال ها دیدیم که فرانسه بازیگر مطرحی در عرصۀ جهانی نیست و با همۀ رقابت هایی که با آمریکا دارد دیدیم چگونه بر سر برجام جرأت ابتکار عمل در مقابل آمریکا را نداشت و تا چه حد گرفتار بحران های داخلی است.

به جای تکرار آنچه از برخی شبکه ها القا می شود و به جای زیر سؤال بردن یکی از مردمی ترین انقلابات تاریخ معاصر پی گیر اهداف آن باشیم و هر نقد و نظری که دربارۀ کارنامۀ ساختار سیاسی طی سال ها بعد داشته باشیم آن همه جوشش و کوشش را نمی توان ساخته و پرداختۀ نشستی در یک جزیره دانست هر چند که عادت کرده ایم هر موضوعی را به پشت پرده نسبت دهیم و به دنبال دست نامرئی باشیم و نقش و اراده و خواست خود را انکار کنیم.
------------------------------------------------
* برای این مقاله به منابع مختلف مراجعه کردم و در اتفاقی جالب، هم‌زمان شمارۀ اخیر ماهنامۀ «چشم‌انداز ایران» به دستم رسید و با کمال شگفتی دیدم بخش هشتم خاطرات سیاسی دکتر احمد غضنفرپور به کنفرانس گوادلوپ اختصاص دارد و از این مقاله استفاده کردم.

دکتر غضنفرپور از نزدیکان و دوستان ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهوری ایران بود که پس از ورود امام خمینی به پاریس آپارتمان خود را در اختیار ایشان قرار داد ولی امام از زندگی در خود پاریس و در مجتمع معذب بودند و به حومه پاریس و نوفل لو‌شاتو رفتند.

غضنفرپور پس از پیروزی انقلاب و انتخاب بنی‌صدر به عنوان اولین رییس جمهوری همراه چهره‌هایی چون احمد سلامتیان، «دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رییس جمهوری» را به مثابه یک حزب تشکیل دادند تا مجلس را در اختیار بگیرند و نخست‌وزیر از خودشان باشد. اما تنها توفیق‌شان راه‌یابی خودشان به مجلس اول بود و اکثریت به دست حزب جمهوری اسلامی افتاد و رجایی نخست‌وزیر شد.

پس از عزل بنی‌صدر او هر چند نمایندۀ اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود به زندان افتاد هر چند مانند دیگران به درازا نکشید و آزاد شد و شاید همان سابقه پاریس در این خلاصی مؤثر افتاد و از آن پس تا کنون قریب 40 سال است به حرفۀ خود - دندان‌پزشکی- در اصفهان اشتغال دارد.

------------------------------------------

بیشتر بخوانید:

*درگذشت «والری ژیسکار دستن»، آخرین رئیس جمهوری فرانسه که به ایران سفر کرد

ارسال به دوستان