۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۵۹۵۵۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۸ - ۱۷-۰۹-۱۳۹۹
کد ۷۵۹۵۵۳
انتشار: ۰۹:۵۸ - ۱۷-۰۹-۱۳۹۹

اعتراف نامادری ۴ ماه پس از مرگ پسر ۸ ساله

اعتراف نامادری ۴ ماه پس از مرگ پسر ۸ سالهبا گذشت ۴ ماه از مرگ پسر ۸ ساله، نامادری این کودک اعتراف کرد خوردن شربت متادونی که برای خودکشی خریده و در نوشابه ریخته بود باعث مرگ کودک شده است.
 
به گزارش ایران، ساعت ۱۰:۳۰ صبح شنبه ۸ شهریور مأموران کلانتری ۱۲۰ سیدخندان از مرگ پسر ۸ ساله‌ای در بیمارستان رسالت باخبر شده و موضوع به بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت اعلام شد.
 
باتوجه به مشکوک بودن مرگ پسر بچه، بازپرس مصطفی واحدی دستور تحقیقات در این خصوص را صادر کرد. بررسی‌های اولیه نشان می‌داد که علاوه بر پسر ۸ ساله، برادر ۶ ساله او نیز وضعیت جسمی بدی داشته که او را به بیمارستان لقمان انتقال داده‌اند، اما وی بعد از چند روز بهبود یافت. در ادامه تحقیقات مشخص شد حدود ۹ ماه قبل پدر این دو کودک از همسرش جدا شده و بعد از مدتی نیز با زن جوانی به نام شیما ازدواج کرده است. بچه‌ها نیز با پدر و نامادری شان زندگی می‌کردند، اما یک روز قبل از حادثه برای ملاقات مادرشان رفته و پیش او بوده‌اند. باتوجه به اینکه پدر بچه‌ها، از همسر سابق و همسر جدیدش به خاطر مرگ پسرش شکایت داشت، بازپرس جنایی دستور تحقیق از هر دو زن را صادر کرد.
 
همزمان دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی نیز صادر شد تا علت مرگ پسر ۸ ساله برملا شود. با انجام آزمایشات، متخصصان پزشکی قانونی علت مرگ را نارسایی تنفسی به دنبال مسمومیت با متادون و دیفن هیدرامین اعلام کردند. همچنین بازپرس جنایی دستور تشکیل کمیسیون پزشکی را صادر کرد تا مشخص شود آیا خوردن متادون عامل مرگ بوده است یا خیر؟
 
جدایی به خاطر اختلاف
 
در ادامه تیم تحقیق به سراغ مادر بچه‌ها رفت وی گفت: به خاطر اختلافاتی که با همسرم داشتم از او جدا شدم. چون از نظر مالی نمی‌توانستم بچه‌ها را نگه دارم و از طرفی پدرشان می‌خواست بچه‌ها پیش او باشند پسرهایم نزد او ماندند و قرار شد در هفته دوبار بچه‌ها را ببینم، اما دیر به دیر آن‌ها را می‌دیدم. یک شب قبل از حادثه بچه‌ها را پیش خودم بردم، چون تولد پسر کوچکم چند وقت قبل بود وقتی آن‌ها را به خانه بردم برایش جشن گرفتم. کلی آن شب شاد بودیم و فیلم و عکس گرفته و بچه‌ها در صفحه اینستاگرامشان گداشتند. ساعت ۴ بعد ازظهر، بچه‌ها را برگرداندم. آن موقع بچه‌هایم حالشان خوب بود.
 
مسمومیت دو ساعته
 
زن جوان ادامه داد: اما همان شب حال هر دو پسرم بد شد. نامادری بچه‌ها به اورژانس گفته بود که بچه‌ها با تن ماهی مسموم شده‌اند.
 
زمانی که خودم را به بیمارستان رساندم، پزشک معالج می‌گفت آثاری از تن ماهی هنگام شست و شوی معده پسر کوچکم دیده نشده است. من بچه هایم را زیاد نمی‌دیدم، اما همان چند باری هم که دیدم دوست نداشتند در مورد نامادری شان حرف بزنند. فقط یکبار که داشتند شیطنت می‌کردند به آن‌ها گفتم آرام باشید، گفتند مامان ما اینجا می‌توانیم بازی کنیم در خانه مامان شیما به ما اجازه نمی‌دهد و ما را دعوا می‌کند.
 
زن جوان در رابطه با اینکه چه اتفاقی برای بچه هایش رخ داده گفت: پزشک گفته که بچه‌ها متادون خورده‌اند و متادون دو ساعت طول می‌کشد اثر کند. پسر بزرگم ساعت یک نیمه شب در رختخوابش فوت کرد پس باید حدود ساعت ۱۱ شب متادون را خورده باشد. پسر کوچکم می‌گوید که آن شب حال برادرش بد شده و مدام در خواب کابوس می‌دیده، حتی به شیما هم گفته که حال داداشم خوب نیست، اما او توجه نکرده است.
 
متادون برای خودکشی
 
در حالی که زن جوان چنین اظهاراتی داشت، نامادری، بازداشت شد. او ابتدا مدعی بود که بچه‌ها را خیلی دوست داشته و به آن‌ها آسیبی نرسانده است. اما در ادامه تحقیقات اظهارات جدیدی مطرح کرد. او مدعی شد که تصمیم به خودکشی داشته و به همین دلیل متادون خریده و در خانه نگه داشته بود که بچه‌ها به اشتباه متادون را می‌خورند. با اعتراف جدید نامادری، او به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کاراگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
 
گفتگو با نامادری
 
*چرا می‌خواستی خودکشی کنی؟
 
به خاطر مشکلاتی که داشتم. ماجرا برمی‌گردد به چندین سال قبل، من در ازدواج اولم شکست خوردم. سال ۹۵ با شوهر اولم ازدواج کردم و سال ۹۷، از او جدا شدم. بعد از ازدواج دوم هم به این نتیجه رسیدم که اشتباه کرده‌ام و دیگر آینده‌ای برای خودم متصور نبودم.
 
*با همسر دومت چطور آشنا شدی؟
 
دی ماه سال ۹۸ بود که از طریق دوستم با این مرد آشنا شدم. مرد خوبی به نظر می‌رسید. دو تا بچه داشت و از همسرش تازه جدا شده بود. وضع مالی متوسطی داشت، اما برای من پول مهم نبود و قبول کردم حتی به جای حلقه طلا، برایم نقره خرید، اما کم کم اختلاف بین من و همسرم شروع شد و به فکر جدایی افتادم. اما اگر این کار را می‌کردم مردم فکر می‌کردند این من هستم که مشکل دارم و واقعاً خجالت می‌کشیدم. برای همین به فکر خودکشی افتادم.
 
*از کجا متادون خریدی؟
 
از عطاری تهیه کردم و داخل نوشابه ریختم تا در فرصتی مناسب تصمیمم را اجرا کنم. بچه‌ها که از ماجرا بی‌خبر بودند به سراغ یخچال رفته و متادون را مصرف کرده بودند.
 
*با بچه‌ها اختلاف داشتی؟
 
اصلاً. من آن‌ها را خیلی دوست داشتم. اما یکبار که همسرم به خاطر مسائل تربیتی بچه‌ها و همچنین ملاقات آن‌ها با مادرشان گله‌مند بود گفتم بچه‌ها را نزد مادرشان بگذارد.
برچسب ها: نامادری
ارسال به دوستان