چرا مردم، اخبار منتشرشده در رسانههای رسمی را چندان دنبال نمیکنند و اهمیتی به آن نمیدهند؟ اصلا رسانهها در پوشش اخبار انتخابات باید چه نکاتی را مدنظر بگیرند. اینها سؤالاتی است که جلال خوشچهره، روزنامهنگار ارشد حوزه سیاسی و بینالملل در گفتوگو با «اصفهان زیبا» به آن پاسخ میدهد.
چند نکته اصلی و متغیر در کارکرد رسانه را باید در نظر بگیریم؛ اینکه رسانههای داخلی همانند سایر رسانههای جهان، باید دارای دو ویژگی اعتبار و محبوبیت باشند تا به این واسطه بتوانند بهعنوان یک مرجع و منبع خبری که نقش شریک منصف بین افکار عمومی و نهادهای قدرت یا رقبای انتخاباتی را ایفا میکند، بهخوبی بازی کنند. در این صورت است که مردم میتوانند با یک دیدگاه رسانهای به کارکرد نامزدهای ریاستجمهوری یا اخبار مربوط به آن نگاه کنند؛ متأسفانه طی سالهای اخیر در کشور این وظیفه یا رسالت از مطبوعات گرفته یا کمرنگ شده است. این موضوع تحت تأثیر ناکارآمدی رسانهها به وجود نیامده است، بلکه تلاش گستردهای که دراینباره صورت گرفته، سبب شده تا رسانهها از این وضعیت خارج شوند و مرجعیت و اعتبار خود را از دست بدهند و مردم کمتر به آنچه آنها انعکاس میدهند، اهمیت بدهند.
در وهله نخست مصونیت حرفهای رسانهها از آنها گرفتهشده؛ یعنی روزنامهنگاران بهراحتی نمیتوانند بر اساس آنچه تعهد شغلی به شمار میرود و در چهارچوب و همچنین در رمزگشایی از اطلاعات و نورافکنی بر نقاط تاریک هر نوع کنش سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به شمار میآید، بهراحتی به فعالیت خود ادامه دهند. این مسئله باعث شده تا در ذهن افکار عمومی اینگونه تلقی شود که رسانهها بهویژه رسانههای رسمی قادر به انعکاس حقیقت نیستند. نکته بعدی دیگری که تأثیر منفی برای کارکرد رسانهها به وجود آورده، این است که نزدیک به دو دهه است رسانهها از مدیران و سردبیران حرفهای، کمکم تهی و به ارگان و نهاد احزاب و جریانهای سیاسی تبدیلشدهاند؛ به همین دلیل روزنامهها و سایر رسانهها بیشتر از آنچه بخواهند در خدمت روشنگری و رمزگشایی از مسائل و هدایت و آگاهرسانی افکار عمومی باشند، به بولتن سیاسی تبدیل شدهاند. همین موضوع هم باعث شده تا مردم روزانه در مواجهه با رسانهها با موضوعات مشابه برخورد کنند؛ البته در اروپا و آمریکا هم رسانههایی فعالیت میکنند که طرفدار دیدگاه یا جریان سیاسی خاص باشند، اما مسئله مهم این است که آنها اعتبار و مرجعیت خود را ازدستدادهاند؛ در حالی که در ایران، مدتهاست مدیران رسانهای هرکدام وابسته به یکی از جریانها هستند، مدیرانی که بخت آنها بیشتر از صلاحیتشان بوده و بهواسطه آن، پست گرفتهاند و شدهاند مدیر روزنامه. ازآنجاکه امنیت شغلی برای روزنامهنگاران وجود ندارد، بدنه مطبوعات هم ناچار شدهاند خودشان را با گرایش گفتمان حاکم بر خود رسانه (که این گفتمان هم بر یکی از نحلههای سیاسی کشور وابسته بود، تبدیل شوند) تطبیق دهند.
این مسئله باعث شده تا مردم اعتباری را که برای مرجعیت و محبوبیت برای روزنامهها قائل بودند از دست بدهند. این مسئله نه تقصیر مردم است و نه مطبوعات، بلکه نگرش حاکم و کنترلکننده رسانهها این وضعیت را رقم زده است. منابع و مرجع خبری مردم امروزه به بیرون از رسانههای رسمی انتقال پیدا کرده است؛ درحالیکه این موضوع برای نظام سیاسی و بدنه مطبوعات خوشایند نیست. بااینحال، همچنان شاهد هستیم برخی از اهالی رسانه تا جایی که امکان دارند، تلاش میکنند تا بتوانند نقش خود را ایفا کنند؛ هرچند در میان افکار عمومی مرجعیت و محبوبیت آنها ازدسترفته است.
کلابهاوس جایی است که افراد میتوانند در آن فریاد بزنند. روزنامهنگارانی که اکنون در کلابهاوس فعالیت میکنند، حرفهایی را که نمیتوانند و اجازه ندارند در رسانههای خود منعکس کنند، در این فضا بیان میکنند.
بله، اما فضای مجازی از اعتبار چندان زیادی برخوردار نیست، چون قاعده حقوقی کاملی بر آن حاکم نیست و هرکس برداشت معرفت شخصی خود را از اتفاقات گوناگون در آنجا دارد، نه معرفت کسبکرده. این موضوع باعث سردرگمی در فضای رسانهای میشود و افرادی هم که در شبکههای اجتماعی مثل کلابهاوس حضور دارند، در آنجا نسبت به موضوعات خاص واکنش نشان میدهند. در دنیا چنین چیزی را شاهد نیستیم. روزنامهنگاران خارجی ممکن است با گرایش رسانه خود همسو نباشند و به همین خاطر آن رسانه را بهراحتی ترک میکنند تا در یک رسانه همسو بتوانند دیدگاههای خود را انعکاس دهند. کلابهاوس هرگز نمیتواند جای رسانههای رسمی را بگیرد. آنجا فقط افراد گرد هم جمع میشوند و نظرات و واکنشهای خود را به مسائل مختلف نشان میدهند و درمجموع هم چیز مفید یا راهحلی از آن بیرون نمیآید.
جامعه ایرانی تا حدودی مدگراست و به همین دلیل هماکنون نسبت به پلتفرمهایی همچون کلابهاوس تمایل نشان میدهد. درست است که فناوری ارتباطی رشد کرده، اما خود رسانهها به دنبال رشد یا مبتکر چیزی نیستند؛ درحالیکه رسانه باید فضا را اداره کند، نه فضای مجازی رسانهها را. این عقبماندگی رسانهها را نشان میدهد. از سوی دیگر، بدنه مطبوعات مدتهاست با مشکل اصلی فقدان خبرنگار مؤلف روبهرو است. در این رسانهها خبرنگار حضور دارد، اما خبرنگار مؤلف نیست.
فرق این دو آن است که خبرنگار صرفا خبر به دست میآورد، اما خبرنگار مؤلف کسی است که چرایی و چگونگی یک اتفاق را میتواند تفسیر و تحلیل و بر اساس آن آینده را پیشبینی کند. چون اساس کار رسانه همین است و باید بگوید که در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. در بهترین وضعیت ما گزارشگر وضع موجود هستیم؛
برای مثال، پس از رد صلاحیت گسترده نامزدهای انتخاباتی از سوی شورای نگهبان، همه روزنامهها روز چهارشنبه این موضوع را تیتر کردند؛ درحالیکه مردم از روز سهشنبه این موضوع را میدانستند. مردم از رسانهها الان انتظار دارند که بگویند این اقدام شورای نگهبان چه پیامدهایی به همراه دارد و باید هوشیاری لازم را برای جامعه ایجاد کنند. اگر چنین توانایی در رسانهها وجود داشته باشد، با تحلیل چرایی و چگونگی یک اتفاق و آنچه در آینده پیش خواهد آمد، میتوانند برای مردم انگیزه ایجاد کنند و مرجعیت خود را به دست آوردند.
روزنامهنگاران از تحلیل اتفاقات به دلایل مختلف ناتوان هستند. یکی از مهمترین علتها هم همان عدم مصونیت شغلی آنهاست که مجبورشان میکند دستبهعصا حرکت کنند. آنها شاید چیزهایی را مطرح کنند، اما همان هم بهصورت دستبسته و نیمبند بیان میکنند و قادر نیستند تحلیل و تفسیر درستی از آن ارائه دهند. این موضوع تبعاتی دارد؛ مثلا مردم به رسانهها بیتوجه میشوند؛ درحالیکه اکنون کشور در شرایط بسیار پیچیدهای قرار دارد و به خاطر برجام، در کشور انواع و اقسام تهدیدهای امنیتی وجود دارد. بیکاری و گرانی و کرونا کشور را در شرایطی قرار داده که تا به الان در هیچ برههای ایران در آن قرار نگرفته است. پس رسانهها باید افکار عمومی را اداره کنند، اما مردم در حال حاضر، چقدر با رسانه ملی ارتباط دارند؟ پشتبام خانهها را نگاه کنید، دیش ماهوارهها از آنتن تلویزیون بیشتر است؛ این موضوع نشان میدهد که مردم ارتباط خود را با منبع و مرجعیت خبر قطع کردهاند که این موضوع، برای هر دولت و نظام سیاسی میتواند خطرناک باشد؛ چون در بزنگاههایی دولت نیاز دارد که افکار عمومی خود را هدایت کند.
مطبوعات در این روزها تا اندازهای که آزادی دارند، نسبت به موضوعات مختلف مطالبهگری میکنند؛ اما مثلا در رد صلاحیت گسترده نامزدهای انتخاباتی فقط به ذکر همین خبر بسنده کردند و نگفتند که این موضوع چه اتفاقاتی را به وجود میآورد و پیامدها را انعکاس ندادند؛ زیرا جرئت این کار را به دلیل عدم مصونیت ندارند. بهویژه با ترکیبی که اکنون شورای نگهبان آن را تأیید کرده، احساس ناامنی شغلی، برای خیلی از روزنامهنگاران بیشتر شده. اینها باعث شده تا مردم هم بگویند مطبوعات قادر به انعکاس وقایع نیستند. باید توجه داشت که مردم برای مطالعه وقت میگذارند و از صبح تا شب از طریق گوشی یا رایانههای خود مشغول خواندن اخبار هستند، اما چیزی که مطلوب نظر آنها باشد در رسانهها نیست. درباره روزنامهها هم همینطور است. مردم از اینطرف و آنطرف اخبار را دنبال میکنند، اما روزنامهها نمیتوانند واقعیت را منعکس کنند؛ هرچند چیزی که در این فضاها گفته میشود، ممکن است صحیح نباشد. اتفاقا اکنون مردم نسبت به گذشته به دنبالکردن و خواندن اخبار تمایل بسیار بیشتری دارند و هنوز خبر میخوانند، اما منبع و مرجع آنها تفاوت پیداکرده است.
بله درست است.
خیر، رسانهها میتوانند سلیقه مردم را هدایت کنند؛ مثلا زمانی مردم سریالهای فاخری مثل هزاردستان را تماشا میکردند. الان اما سریالهای آبکی و بدون سناریو پخش میشود و مردم هم آن را میبینند. پس رسانه بر روی سلیقه مردم تأثیر میگذارد. یک بخش این مشکل به خاطر این است که نیروهای تجربی در تحریریه مطبوعات حضور دارند و نه نیروهای مؤلف؛ به همین دلیل این افراد بیشتر به حاشیهها میپردازند. الان کار روزنامهها خبررسانی نیست، چون این اتفاق در فضای مجازی میافتد.
رسانهها با یکدیگر در امر خبررسانی رقابت دارند و از قدیم اینگونه است که هرکس زودتر به خبر دست پیدا بکند، رسانهای قویتر به شمار می رود؛ پس نباید به این مسئله خرده گرفت.
رسانهها مجبور نیستند، منبع کسب خبر خود را اعلام کنند؛ مگر اینکه در دادگاه مجبور شوند نام منبع را بگویند. این موضوع در همه جای دنیا صدق میکند. اما مثلا در اعلام خبر رد صلاحیتها خبرگزاری فارس نسبت به بقیه پیشتاز بود و به دلیل رقابت با سایر خبرگزاریها موفق عمل کرده است. البته این فقط یک بخش ماجراست و بخش دیگر این است که خبرگزاری فارس به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی منابع خبری دسترسی دارد که سایر رسانهها به آن ندارند. خبرگزاری فارس به این دلیل خبر را غیررسمی اعلام کرده، چون هنوز وزارت کشور یا شورای نگهبان آن را اعلام نکرده بود. این دسترسی به اخبار که بهصورت ناعادلانه بین رسانههای خبری توزیع میشود، البته جای نقد دارد. اما چرا خبرگزاری ایرنا و رسمی دولت که مرجع اصلی به شمار میآید، چرا چنین خبری را قبل از تأیید منتشر نمیکند؟ بعید میدانم که ایرنا به این خبر دسترسی نداشته باشند، اما آن را به دو علت اعلام نمیکند؛ اینکه خبر باید از طریق منابع رسمی اعلام شده باشد و دیگر اینکه امنیتی که خبرگزاری فارس به دلیل پشتوانههای خود دارد، ایرنا ندارد.
برخلاف آنچه تصور میشود که رسانههای بومی در درجه دوم و سوم قرار دارند، در دنیا روزنامههای محلی هستند که حرف اول را در انتخابات یا تغییر و تحولات میزنند. در آمریکا و فرانسه این روزنامهها هستند که تعیینکننده انتخابات هستند و سیاستمداران بیشتر از هر چیزی بر روی آنها سرمایهگذاری میکنند. اما روزنامههای داخلی از چند عارضه رنج میبرند؛ غیرحرفهایبودن، زیرا روزنامههای محلی توسط کسانی اداره میشود که به دنبال گرفتن سهمیه کاغذ و یارانه و... هستند و دیگر اینکه عارضه است دست آنها بسته است و نمیتوانند کاری انجام دهند. روزنامههای محلی و افرادی که در آن مشغول به فعالیت هستند، بهنوعی نسبت به توانمندیهای خود بیاعتمادند؛ درحالیکه باید آنها را افزایش دهند.