خشونت خانگی مسئلهای انکارناشدنی در زندگی ماست و با مدرنشدن زندگی، این خشونت ابعاد مختلفی پیدا کرده و به خشونت فیزیکی محدود نمیشود. شاید برای همین باشد که سالهاست متخصصان روی موارد متعدد خشونت کار میکنند و شناخت خشونت خود به علمی مستقل تبدیل شده است. یکی از راههای جلوگیری از خشونت گفتوگوکردن است. مهارتی که چالشی جهانی است و میتواند زندگی مشترک را به چالشهای جدی بکشاند.
پویش «حرف و گفت» دغدغهاش یادگرفتن مهارت گفتوگوست. این پویش که با سفارش صندوق جمعیت ملل متحد و همکاری وزارت بهداشت از یکم آذرماه درحال برگزاری است و تا هفتم آذر ادامه دارد، در تلاش است به مردم یاد بدهد که چگونه گفتوگو را جایگزینی برای خشونت بکنند.
در همین رابطه دکتر مریم رسولیان، روانپزشک و رئیس انجمن روانپزشکان در گفتوگو با «شرق»، به تعریف ابعاد خشونت میپردازد.
متن گفتگوی شهرزاد همتی با دکتر مریم رسولیان را در ادامه می خوانید:
خانم رسولیان، در ابتدای بحث بفرمایید که چقدر میتوان گفت که ابراز خشونت خانگی به اختلالات روانی افراد بازمیگردد؟
خشونت انواع مختلف و سطوح متفاوتی دارد. خشونتهای کلامی و عاطفی مثل توهینکردن، نادیدهگرفتن و... شیوع بالایی دارد و در موارد زیادی همراه با اختلال روانپزشکی نیست. در پژوهشهایی که اختلال روانپزشکی را در مرتکبین همسرآزاری بررسی کرده دیده شده است که اکثر افراد همسرآزار اختلال روانپزشکی شدیدی ندارند.
در بیشتر موارد فردی که نسبت به همسرش خشونت میورزد، نسبت به افراد دیگر در خانه یا جامعه رفتارهای پرخاشگرانه ندارد، و این نوع رفتار به این معناست که فرد میتواند در موقعیتهای متفاوت رفتار پرخاشگرانه خود را کنترل کند.
در اقدام به خشونت خانگی، باورهای فرهنگی نقش بیشتری نسبت به اختلالات روانپزشکی دارند. در بررسیهایی هم که راجع به سلامت روان مرتکبین خشونت خانگی انجام شده، مشخص شده بیش از 70 درصد این افراد اختلال روانپزشکی بارزی ندارند.
در مرتکبین به خشونتهای شدید و منجر به جراحت و آسیب جدی، شیوع اختلال روانپزشکی بیشتر است.
لازم به ذکر است که اکثر مطالعاتی که بر سلامت روان مرتکبین همسرآزاری صورت گرفته، مربوط به فرمهای شدید همسرآزاری است که موضوع جنبه حقوقی پیدا کرده است.
دلیل این رفتارهای خشونتآمیز چیست؟
عوامل اجتماعی و باورهای فرهنگی در بروز همسرآزاری نقش بسیار مهمی دارند. در سطح فردی یکي از مهمترین علل خشونت احساس محرومیت یا مورد حمله واقعشدن است، وقتی با خواسته فرد مخالفت میشود، او دچار احساس خشم شده و به دنبال آن رفتار پرخاشگرانه از خود نشان میدهد.
تجربه احساس خشم به دنبال محرومیت امری طبیعی است ولی اینکه این احساس تبدیل به یک رفتار پرخاشگرانه مانند دادزدن، کوبیدن در یا کتکزدن شود، جنبه فرهنگی دارد. مطابق مطالعاتی که ما داشتیم، در جوامعی که فرهنگ مردسالارانه و پذیرش خشونت بهعنوان یک صفت مردانه مثبت وجود دارد، خشونتهای خانگی رواج بیشتری دارد.
خشونت صرفا کتکزدن نیست؛ فرهنگ خشونت، یعنی خشنبودن مرد و اتوریته داشتن، معادل با این است که تمام خواستههای فرد بدون چون و چرا انجام شود. این باور فرهنگی نسبت به جنسیت زمینهساز این است که وقتی خواسته تحقق پیدا نکند او احساس محرومیت یا حمله به مرز خود میکند و بهجای گفتوگو و طرح مشکل به خودش اجازه استفاده از روشهای خشونتآمیز را میدهد.
نداشتن مهارت گفتوگو مختص ایران است یا جهانی است؟ در دوران پاندمی دیدیم که در تمام جهان مسئله خشونت افزایش پیدا کرد، میخواهم بدانم مهارت گفتوگوکردن میتواند جلوی خشونت را بگیرد؟
همانطورکه گفتید گفتوگوکردن در همهجای جهان مشکل است و یک مشکل فرهنگی هم هست. اما اتفاقا در فرهنگهای سنتیتر گفتوگوکردن سادهتر و ابراز هیجانات راحتتر است.
هرچه فرهنگها مدرن میشوند و عقلانیت و انتزاع بر آنها حاکم میشود، بخش غریزی رفتارها بیشتر کنترل میشود، به همین دلیل است که در فرهنگهای مدرنتر آدمها بهسادگی روابطشان را بر هم میزنند. روابط میتواند ازدواج باشد، دوستی باشد و... به محض ایجاد یک تعارض افراد محیط خود را عوض میکنند.
البته جامعه مدرن هم این امکان را به افراد میدهد. طلاق، جدایی فرزندان از خانواده، تعویض محیط کار و جابهجاییهای زیاد بخشی از رفتار رایج دنیای مدرن است. اصولا گفتوگو در مورد احساسات منفی کار سختی است و بار سنگینی دارد.
خلق فضای گفتوگو کاری بس دشوار است و به همین دلیل اکثر افراد از انجام گفتوگو در مورد مسائلی که بار عاطفی زیادی دارد، طفره میروند و روند جدایی و تغییر را راحتتر انتخاب میکنند. برای توقف چرخه خشونت باید توجه داشته باشیم که خشونت معمولا به شکل کلامی یا رفتاری بروز میکند.
کلام و رفتار هم تحت تأثیر افکار و هیجانات فرد است. اگر افکار و هیجانات منفی بهخوبی مدیریت نشوند، خودبهخود احساس محرومیت یا تهاجم در ذهن و روان فرد ایجاد شده و این احساسات منجر به خشم و خشم منجر به پرخاشگری میشود.
گفتوگو درباره افکار و هیجانات منفی در یک فضای کنترل شده راهحل مؤثری برای کاهش خشونت در خانوادههاست. مخالفان گفتوگو ناامید از گفتوگو هستند و باور دارند که گفتوگو چیزی را حل نمیکند.
باید توجه داشت که لزوما هدف از گفتوگو برطرفشدن یا حلشدن مشکلی نیست، گفتوگو باعث تخلیه هیجانات منفی شده و خشم درونی افراد را کم میکند.
پذیرش گفتوگو معادل با پذیرش تعامل است، نه صرف حرفزدن، عباراتی مانند حرف حسابت چیست، بگو؟ یک رابطه بالا به پایین و بدون تعامل است، در گفتوگو بیش از آنکه گفتن مهم باشد، هنر خوبشنیدن مهم است و آن شنوندهای که میتواند خشمی که در کلام طرف مقابل نسبت به او ابراز میشود را بشنود و تحمل کند، ظرفیت بالا میخواهد. نمیتوان در مورد گفتوگو صحبت کرد اما در مورد شنونده خوببودن صحبت نکرد.
عدم تمایل به گفتوگو بین زنان بیشتر است یا مردان؟
بر اساس مشاهدات تجربی، مردان تمایل کمتری به گفتوگو در مورد مسائل مورد تعارض در خانواده دارند.
مردان نتیجهگرا هستند، مرد میگوید اینهمه حرف زدیم آخرش که چی؟ که چی یعنی حاصل و دستاورد این گفتوگو چیست؟ گفتوگویی که دستاورد عینی نداشته باشد، بیفایده است.
در خانهای که مرد و زن به تفاوتهای هم توجه نداشته باشند تعارض بیشتری ایجاد میشود. با یک مثال رایج توضیح بیشتری میدهم، زنها نسبت به مردها توجه بیشتری به سالگردها و مراسم آن دارند، و وقتی همسرشان سالگردی را فراموش میکند ناراحت شده و اعتراض میکنند. مرد هم یکمیلیون تومان به او میدهد که برو هرچه میخواهی بخر. مرد از نظر خودش مسئله را حل کرده با هرچه میخوای برای خودت بخر.
در برابر این راهحل زن که از بیتوجهی شوهرش به تاریخهای مهم زندگی مشترک ناراحت است، معنای رفتار همسر برایش این است که او بازهم توجه و علاقهای نشان نداده و با پرداخت پول داستان را خاتمه داده است.
انتظار و نگاه متفاوت از رابطه را گفتوگو میتواند به هم نزدیک کند. به همین دلیل من فکر میکنم مردان به دلیل نتیجهگرابودن دنبال گفتوگو نیستند. این مسئله هم دو دلیل دارد؛ یکی اینکه از نظر فرهنگی اصلا به آنها آموزش داده نشده و گفتوگو به اصطلاح خالهزنکی تقلیل داده شده.
در مفهوم خالهزنکی صحبتهایی که بار احساسی داشته و حاصل و خروجی عینی ندارد، نهفته است و مردها باوجود نیاز به صحبت در مورد افکار و هیجانات خود این مسیر را مخالف مردانگی خود میدانند، از دیگر سو نیاز زن به گفتوگو پابرجاست.
نبود بستر ابراز هیجانات منفی و بیان کلامی آنها احساس خشم را بهصورت منفعل در درون خانواده جابهجا میکند و یا او باید کسی را پیدا كند تا به حرفها و نیازهایش توجه کند.
درحالحاضر میشود گفت خشونت خانگی افزایش پیدا کرده یا به دو دلیل شکستن تابوی گفتن از خشونت از یکسو و همچنین دسترسی سادهتر به فضای خبری ما بیشتر اخبار خشونت خانگی را میشنویم؟
واقعیت این است که من در دو سه سال اخیر بهخصوص بعد از کرونا پژوهشی که بهصورت گسترده خشونت را بررسی کرده باشد، مرور نکردم.
معادلات دیگری در جامعه مثل بدترشدن وضع اقتصادی، کاهش معاشرتهای اجتماعی، حضور طولانیمدت افراد خانواده در منزل در دوران کووید، همه مواردی هستند که زمینهساز بروز خشونت میشود.
قبلا گفتیم که دلیل ایجاد احساس خشم حس محرومیت یا تهاجم در انسان است و وقتی اوضاع اقتصادی بد است، معاشرت نمیکنی، مدرسه نمیروی و... همه اینها حس محرومیت را در افراد تقویت میکند.
بههمیندلیل میزان خشونت بیشتر شده است. بهصورت میانگین طبق تحقیقاتی که در ایران شده بود، حدود 20 درصد زنان تجربه خشونت فیزیکی و حدود 60 درصد تجربه انواع دیگر خشونت مانند خشونت کلامی و عاطفی را داشتهاند.
میشود به گفتوگو بهعنوان یک راهحل پیشاخشونت نگاه کرد؟
دقیقا همینطور است. گفتوگو راه و روشی است که اگر بین افراد خانواده برقرار شود، بستر رشد خشونت را میخشکاند. گفتوگو باعث میشود افراد خشمهایشان را در فضایی آرام و بدون توهین بروز دهند و راجع به حس محرومیت یا مورد حمله واقع شدنشان صحبت کنند.
صرف به کلام درآوردن احساسات، حس انسانها را بهتر میکند، در پژوهشی با استفاده از افـامآرآی مسیر این تغییرات توضیح داده شده. در این پژوهش نشان داده شد که نامگذاری هیجانات تجربهشده توسط فرد، فعالیت بخشی از مغز به نام امیگدالا را کاهش میدهد.
این کاهش از طریق افزایش فعالیت بخشی از کورتکس پرهفرونتال است. فعالشدن این بخش از کورتکس پرهفرونتال تفکر منطقی را تقویت کرده و مسیر تجربه رفتار بر اساس هیجانات منفی را کنترل میکند.
این یافته درواقع تأییدی بر تأثیر معجزهگر کلام بر کاهش تنشهای درونی افراد است و زمینه رفتار منطقی را مهیا میکند.
در پژوهش فوق تصویر افرادی با هیجانات مختلف به افراد نشان داده و از نیمی از این گروه خواسته شد که با دیدن این عکسها نام هیجانی را که فکر میکنند صاحب عکس تجربه میکند، بنویسند.
دیده شد که وقتی عکسی را با چهره عصبانی، متعج و، نگران میبینند، فارغ از اینکه هیجانی را که به عکس نسبت دادهاند درست یا نادرست باشد، همینکه هیجانی را که درک کردهاند تبدیل به کلام کنند، هیجانات منفی این گروه نسبت به گروهی که فقط عکسها را دیده بودند، کاهش یافت.
آدمها وقتی خوشحال یا غمگین هستند دوست دارند شعر بخوانند، نقاشی بکشند یا گریه کنند يا کاری را انجام میدهند که حسشان را توصیف کند. درنهایت صرف تبدیل احساس به کلام موجب میشود که فرد احساس بهتری داشته باشد. چه برسد که این اتفاق در تعامل با یکی از افراد مهم زندگی ایجاد شود.
مهارت گفتوگو را چگونه باید یاد گرفت؟ اصلا بر فرض یک فرد 30ساله میتواند مهارت گفتوگو را یاد بگیرد؟
حتما میتواند. یک فرد 30ساله میتواند زبان جدید و کار جدید و مهارت جدید رفتاری یاد بگیرد، پس مهارت گفتوگو را هم میتواند یاد بگیرد.
این مسئله دو بخش دارد. یک بخش پیشگیرانه است که این مهارتها باید در درون جامعه و خانواده جاری باشد، نهتنها باید کودکان شاهد گفتوگوی والدین در درون خانواده باشند بلکه باید با آنها در مورد احساسات و خواستههایشان گفتوگو شود، احساسشان را درک کرده و بازخورد احساسی بگیرند.
والدینی که تجربه گفتوگو را درون خانواده نداشتهاند، اجرایش هم برایشان سخت است اما میتوان این مهارت را هم آموخت بهخصوص اگر این مسئله تبدیل به گفتمان عمومی در جامعه شود، افراد تغییر رفتار میدهند.