عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در پنجمین سالگرد درگذشت یکی ازمشهورترین و مؤثرترین سیاستمداران تاریخ معاصر که از او به عنوان یکی از پایهگذاران جمهوری اسلامی هم یاد میشود، همچنان میتوان به نکات مختلفی اشاره کرد؛ هاشمی رفسنجانی.
میتوان از ویژگیها و تفاوتهای او گفت. جدای این که در سیما به هملباسان خود نمیمانست، تفاوتهای بسیار دیگر هم داشت. این که به جز امام خمینی الگوها و مدلهای مورد نظر را خارج از چارچوبهای حوزوی و فقهی و در میان توسعهگرایان میجُست و علاقه به میرزا تقی خان امیر کبیر را ابراز میکرد (و شگفتا که درست در سالگرد قتل او درگذشت) در عین این که تعلق خاطر عمیقی به روحانیت داشت. منتها روحانیتی که به زندگی دنیوی مردم هم رسیدگی میکند و تنها از آخرت نمی گوید.
یا در میان شخصیتهای خارجی به به مدلهای دنگ شیائو پینگ در چین و ماهاتیر محمد در مالزی نظر داشت. مثال هایی از توسعۀ آمرانه و از بالا که هر چند مصداق ایرانی آن رضاشاه است اما مشخص است که هاشمی نمیتوانست به مدلی مانند او بیندیشد.
یا بر خلاف غالب روحانیون که اشارات و استنادات آنان بیشتر به احادیث و روایات است معیار را خود قرآن قرار داده بود. یا این تفاوت که میل به قدرت و اشتهای فراوان سیاسی را انکار نمیکرد اما خود را در معرض رأی مردم قرار میداد و رکورددار کاندیداتوری در انتخابات بود. البته کسب این رکورد به این خاطر هم بود که دیرتر از دیگران از گردونۀ شورای نگهبان کنار گذاشته شد.
یا به این تفاوت میتوان اشاره کرد که بر خلاف کثیری از روحانیون، اهل نشست و برخاست با تکنوکراتها و بوروکراتها بود و به جای اصرار بر ادامۀ انقلاب اسلامی، بر جمهوری اسلامی تأکید داشت.
در نگاه او موفقیت و توسعه در نظام جمهوری اسلامی به صورت طبیعی به حساب انقلاب گذاشته می شد کما این که کاستی ها. در حالی که چه بسا اغلب رهبران اولیه هیچ نقشی در اتفاقات بعدی نداشتهاند. وجهۀ انقلابی و سابقۀ او در زندان چنان بود که کسی نتواند او را خارج از دایرۀ انقلاب توصیف کند اما مانند مهندس بازرگان بر این باور بود که پس از 22 بهمن 1357 خصوصاً در پی همهپرسی 10 و 11 فروردین 1358 باید از «نظام» و «دولت» جمهوری اسلامی گفت. با این نگاه همانگونه که شورای انقلاب، موقت بود و جای خود را به مجلس قانونگذاری داد دیگر نهادهای انقلاب هم باید در ساختار نظام تعریف میشدند.
با این حال هم او بود که پس از انتخاب آیتالله خامنهای تعبیر «رهبری انقلاب» را برای رهبری جدید هم قابل استفاده و سه عنوان «رهبر کبیر انقلاب»، «بنیانگذار جمهوری اسلامی» و «امام» را منحصر به رهبر فقید انقلاب دانست. مع الوصف نگاه او به استمرار انقلاب از منظر ساختار میگذشت و دیپلماسی و تکنوکراسی و نه الزاما دموکراسی را برای ادامۀ راه، ضروری میدانست.
جدای تفاوتها همچنین میتوان به پارهای اشتباهات هم اشاره کرد و مهمترین آنها را از این قرار:
این که گمان میکرد می تواندهمان نقش دوران رهبری امام خمینی را در دورۀ بعد هم ایفا کند و همچنان مرد شمارۀ 2 باشد و می خواست به خاطر قید زمانی قانون اساسی برای رییس جمهوری از 76 تا 80 تنها پرانتزی باز شود و دوباره از 84 بازگردد و راز رأی به ناطق نوری در دوم خرداد 76 به رغم تمایل نزدیکان به سید محمد خاتمی و تصور عموم دربارۀ حمایت او یا کاندیداتوری در سال 84 را میتوان در همین امر جُست.
حال آن که چه در سال 76 و چه84 اتفاقات دیگری رقم خورد. هر چند که خاتمی در مقابل تفکر سازندگی قرار نداشت اما در مدل او دموکراسی و جامعۀ مدنی هم بود و نه تنها توسعۀ اقتصادی. ماندن در مرحلۀ دوم انتخابات 84 را هم برخی در زمرۀ اشتباهات او قلمداد میکنند چرا که اگر کنار کشیده بود در رقابت احمدینژاد و مهدی کروبی هر که پیروز میشد وامدار او بود که در مرحلۀ اول در صدر قرار گرفت.
بعضی عقبتر میروند به سکوت در قبال ردصلاحیتهای مجلس چهارم اشاره می کنند و این که در نهایت، نظارت استصوابی گریبان خود او را هم گرفت.
یا این تلقی که سرگرم کردن نهادهای قدرت به امور کلان اقتصادی میل به ورود به قوای دیگر را فرومینشاند.
با این همه آنچه هاشمی رفسنجانی را هاشمی رفسنجانی کرد چه بود؟ آیا برکشیدن او را باید به خاطر اعتماد فراوان امام خمینی و سپردن امور مختلف به او حتی جانشینی فرماندهی کل قوا در سال آخر جنگ دانست؟
آیا به خاطر آن است که حزب جمهوری اسلامی بازی را از دیگران بُرد و پس از شهادت آیتالله بهشتی و مجروحیت آیت الله خامنهای در تابستان 60 ادارۀ کشور عملا به دست هاشمی افتاد؟
آیا به دلیل برکناری یا استعفای آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری است که به او مجال نقشآفرینی در مجلس خبرگان رهبری و پس از آن کسب ریاست جمهوری داد؟
دربارۀ همۀ اینها میتوان نکات فراوانی را برشمرد و البته مستلزم آن است که دورههای مختلف زندگی سیاسی هاشمی رفسنجانی تفکیک شود: نخست، سالهای مبارزه و تا قبل از پیروزی انقلاب،تا 7 تیر 1360، دوم: پس از بهشتی تا درگذشت امام، سوم: از 68 تا 76 و سال های ریاست جمهوری، چهارم از ریاست جمهوری تا تحویل آن به اصلاحطلبان، پنجم: تکاپوی بازگشت به قدرت در ائتلاف با اصولگرایان در مجلس ششم و ششم: همان تکاپو و البته این بار مستقل از اصولگرایان در سال 84، هفتم: در دوران احمدینژاد و محوریت جبهۀ مقابل او و هشتم: پس از 88 تا لحظۀ درگذشت.
پیش تر نوشتهام که مردان و زنان تأثیرگذار تاریخی از سه ویژگی مهم، یک، دو یا هر سه را دارند.
نخست این است که نهادسازی میکنند. انجمنی، حزبی، سازمانی، تشکیلاتی و نهادی تأسیس میکنند یا در شکلگیری آن شرکت دارند و به توان خود ضریب میدهند و برای همین در ساختارهای بسته تحمل نمیشوند.
دوم این که اثری بر جای میگذارند. کتابهایی یا توصیهها و نوشتهها و یافتههایی.
سوم هم این که راه تازهای باز میکنند. آن هم درست هنگامی که تصور میشود همۀ راه ها بسته است و همواره امیدوار باقی می مانند. یک بار خود هاشمی این شعر مولانا را خواند:
گفت پیغامبر که گر کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
روشنفکری چون صادق هدایت، بوف کور را بر جای میگذارد اما نه نهادی میسازد نه راهی باز میکند و از شدت نومیدی به مرگ خود خواسته روی میآورد. با این حال به خاطر همان ویژگی اول ماندگار میشود.
از احمد شاملو هم کتاب و مجله و شعر به یادگار مانده هم راهی تازه با شعر سپید گشود و اگر به احزاب و تشکل ها سر می کشید برای آن بود که سومی را هم دریابد.
مهندس بازرگان، هم آثار متعددی برجای گذاشت و هم با تلفیق نگاه دینی با نگاه علمی و گردآوردن مصدقی های مذهبی راهی گشود و البته هم حزب سیاسی پایه گذاشت، هم شرکت اقتصادی و هم انجمنهای اجتماعی و هر سه ویژگی را داشت.
با این نگاه هاشمی رفسنجانی هم اثر برجای گذاشت (تفسیر راهنمای قرآن و تحقیقی دربارۀ امیر کبیر) و هم اهل نهاد سازی بود چنان که در جامعۀ روحانیت فعال بود و از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی به شمار می آمد و اگر در پایه گذاری جمهوری اسلامی نه شریک که دستیارانی برای امام خمینی قایل باشیم هاشمی رفسنجانی یکی از آنهاست و البته راهی گشود در چالش دو جناح چپ و راست درون حاکمیت که از آن به عنوان اعتدال یاد میشد هر چند که سیاست در ایران همواره تقسیم بر دو است و مادام که جدال بر سر به رسمیت شناختن نقش مردم ادامه دارد سخن گفتن از جریان سوم راه به جایی نمیبرد. کما این که هاشمی هم پاره ای رودربایستی های گذشته و تلاش برای ایفای نقش میانجی و بالانسر و توازن بخش را کنار گذاشت یا کنار گذاشته شد و دیگر وسط نبود.
جدای همۀ اینها اما اگر قرار باشد یک ویژگی را در او به صورت ممتاز معرفی کنیم چیست؟ همان است که در تیتر مطلب آورده ام تا مخاطب را منتظر نگاه ندارم. چون یادداشت سیاسی، فیلم سینمایی نیست که گره بیفکنیم و مخاطب را غافلگیر کنیم. او میخواست «در» باشد، نه «دیوار».
اگر در مقطعی از اصلاحطلبان فاصله گرفت به خاطر آن بود که نگران بود «در» بسته شود و پای خود را لای در گذاشت. اگر هم بعدتر در مقابل اصولگرایی رادیکال قرار گرفت به این سبب که نمیخواست دیوار کشیده شود. چرا که در هر رویکرد آنان، میل به دیوارکشیدن و فاصلهانداختن و محصور و جداکردن را میتوان دید. چه در نقد و نفی برجام باشد که دیوار در سیاست خارجی است، چه در طرح صیانت اینترنت که دیوار و سدی درمقابل اطلاع رسانی آزاد است و چه در نظارت استصوابی و رد صلاحیتها که دیوار در انتخابات است.
او میخواست در باشد نه دیوار. اگر نه در، دستکم لولا.