آیا هزینه خدمات روانشناسی عادلانه است؟
روزنامه ایران نوشت: «چشم که باز میکند، حس میکند دنیا روی سرش آوار شده است. به ماسک آویزان از دستگیره در خیره مانده و هیچ انرژیای برای بیرونآمدن از رختخواب ندارد. زندگی برای او رفتوآمد بین محل کار و خانه است؛ کاری که در بیانگیزهترین حالت ممکن به آن ادامه میدهد تا پولی برای گذران زندگی داشته باشد. روی موبایل پای تخت پیامی از همکارش میبیند که نوشته است: «هنوز از روانشناس وقت نگرفتی؟» چشمانش را میبندد و به مبلغ ناچیزی که ته حسابش مانده، فکر میکند. هنوز تا آخر ماه و موعد حقوق ۲۰ روز مانده است. در جواب همکارش مینویسد: «هر طور حساب میکنم، میبینم پولی برای رفتن پیش روانشناس ندارم.»
با آغاز همهگیری کرونا روانشناسان و مسئولان بارها از افزایش بیماریهای روان در ایران گفتهاند. در این میان نگاهی به تعرفههای خدمات روانشناسی نشان از آن دارد که این خدمات برای بخشی از جامعه که شاید بیشتر در معرض آسیبها و فشارهای روانی هستند به خدماتی لوکس تبدیل شده است. آن طور که نمودارها میگویند نرخ استفاده از خدمات روانشناسی از جلسهای ۶۰۰ هزار تومان در شمال شهر تا ۱۳۰ هزار تومان در جنوب شهر در نوسان است.
سؤال این است که فردی با درآمد ضعیف چگونه میتواند به دفتر روانشناس مراجعه کند وقتی هنوز هیچ بیمهای زیر بار پذیرفتن هزینههای آن نمیرود؟ اقشار آسیبپذیر کشور که شاید بیشتر به این مشاورهها نیاز داشته باشند، چگونه میتوانند راهی برای خلاصی از اضطرابهای خود بیابند؟ آیا راهی واقعبینانه برای ارائه خدمات با قیمتهای مناسب وجود دارد؟
سعید بهزادیفر، روانشناس، از گرانبودن خدمات روانشناسی در کشورهای دیگر میگوید. از کشورهایی که مانند ایران هنوز بیمهها پوششی برای بیماریهای روان ندارند. او معتقد است در همه زمینهها و تخصصها تعیین قیمت تابع یکسری عوامل است که نمیشود آنها را نادیده گرفت. یکی از این عوامل محل ارائه سرویس است.
او از اجاره یک کلینیک ۸۰ متری در شمیرانات تهران مثال میزند که ماهانه ۲۰ میلیون تومان اجاره بهای آن است و اینها در کنار عوارض و مالیات و دستمزد منشی و ... هزینههایی است که باید یک روانشناس آنها را تقبل کند: «همکارانی داشتیم که به دلار هزینه میکردند و به کشورهای خارجی میرفتند تا آخرین روشهای درمان را آموزش ببینند. نمیشود به این افراد متخصص و باهوش که برای تخصص خود هزینه میکنند، گفت شما باید نرخ پایینی قبول کنید. اگر این آدم نتواند به میزانی که سرمایهگذاری کرده درآمد داشته باشد یا مهاجرت میکند یا سرمایه خود را وارد کارهای دیگری میکند.»
بهزادیفر معتقد است بخشی از جامعه به لزوم استفاده از خدمات روانشناسی پی برده است و دیگر مراجعه به اتاق روانشناسی را مخصوص دیوانگان نمیداند. او دلیل این آگاهی را رسانههایی میداند که از این علم نوپا حرف میزنند؛ علمی که میخواهد جا پای ریشسفیدان و والدینی بگذارد که نصایح آنها دیگر مانند سابق برای نسل جدید کاربرد آنچنانی ندارد و چه کسی است که نداند انسان مدرن با چه اضطراب و نگرانیهایی دستبهگریبان است.
بهزادیفر این بالارفتن آگاهی و تقاضا را تلنگری برای مسئولان میداند که فکر کنند چطور میتوان مانند خدمات پزشکی و غذایی و حمل و نقل دسترسی راحتتری برای متقاضیان پیدا کنند.
بهزادیفر چند راهکار برای دسترسی راحتتر به این خدمات ارائه میدهد.
تربیت نیروهای متخصص در موارد کاربردی به شکل رواندرمانی و مشاورههای کوتاهمدت یکی از این راههاست: «میتوانیم فردی را که تحصیلکرده روانشناسی است و مجوز کار از نظام روانشناسی، وزارت بهداشت و بهزیستی دارد در کوتاهمدت به شکل کاربردی آموزش دهیم. مانند مهارتهای پیش از ازدواج، درمان اضطراب، افسردگی یا مواردی که عمومیت بیشتری در مردم دارد تا آنها بتوانند به خدمات کوتاهمدت در این زمینه بپردازند و از این راه تابع قانون عرضه و تقاضا قیمت را متعادل کنیم تا گروه بیشتری از مردم بتوانند از این خدمات استفاده کنند.»
راه حل دیگر او ارائه خدمات به صورت همگانی برای مردم است: «میتوان به شکل همایش یا انتشار کتاب و سیدی آموزشی، اطلاعاتی در اختیار عموم قرار بگیرد یا برنامه آموزشی منظم از شبکههای پربیننده ارائه شود.» حتماً راههای دیگری هم وجود دارد که مستلزم همفکری بیشتر در نهادهای تصمیمگیرنده است.
یکی از بهترین راهها برای دسترسی آسان مردم به این خدمات، پوشش بیمه است. بیمههایی که هنوز بهصورت کلاسیک تنها بیماریهای فیزیکی را بیماری میدانند.
ابوالقاسم مهرینژاد، روانشناس، میگوید: «باید توجه داشت که بسیاری از بیماریهای جسمی از ناشادی، بیانگیزگی، ترس و بیاعتمادی ریشه میگیرد.»
مهرینژاد هم معتقد است خدمات روانشناسی با توجه به نرخ اجارهبها گران نیست؛ البته اگر روانشناسانی متخصص پشت میز بنشینند نه افرادی که بدون تخصص و گذراندن دورههای لازم خود را در قامت یک درمانگر تصور میکنند: «یک تعداد از رواندرمانگران بدون تخصص در حال انجام این کار هستند. متأسفانه با مدرک ادبیات و مهندسی رفتهاند مدرک ارشد گرفتهاند و حالا هم مطب دارند.»
تبعات این اوضاع چیست؟ از طرفی رواندرمانگران بیتجربه که با پول گزاف تنها زخم بیمار را عمیقتر میکنند، از طرفی تعرفههایی که با جیب بسیاری از مردم همخوانی ندارد و از طرف دیگر آمار بالای افرادی که از بیماریهای روان رنج میبرند اما توان اقتصادی لازم برای مراجعه به روانشناس را ندارند. تازه اینها نوک کوه یخ است و بسیاری از مردم در کمبود آموزش و آگاهی حتی نمیدانند که از مشکلات روانی رنج میبرند.
راحتترین و در دسترسترین راه برای دورزدن مطب روانپزشکان و روانشناسان، مراجعه به شبکههای اجتماعی است با انبوهی از صفحات و کانالهایی که به صورت فلهای برای مردم نسخه میپیچند. پزشکان قلابی و نسخههای زرد موفقیت بدون گرفتن مبلغی شما را به دام صفحات خود میاندازند تا با بالابردن میزان دنبالکننده بتوانند آگهی جذب کنند و درآمدی داشته باشند.
لابد شما هم مثل من کسانی را میشناسید که بعد از ورشکستهشدن در چند کسب و کار وارد حیطه روانشناسی بازاری شدهاند و حالا برای خودشان اسم و رسمی دارند.
مهرینژاد مراجعه به این صفحات را یکی از تبعات دورشدن مردم از دسترسی به یک رواندرمانگر حرفهای میداند: «متأسفانه چون این صفحات مبلغی دریافت نمیکنند، افراد زیادی جذب آنها میشوند اما گردانندگان این صفحات نه پیشینه علمی دارند و نه کیفیتی که بتوانند مردم را درمان کنند و اساساً درمان به این شکل صورت نخواهد گرفت.»
با دوست روانشناسی در رابطه با جیب خالی مردم و لزوم استفاده از این خدمات حرف میزنم.
او سالهاست که سعی میکند با رقمی معقول و منصفانه، رواندرمانی کند. با خندهای تلخ میگوید: «بسیاری از مردم از پس هزینههای رواندرمانی برنمیآیند و این خدمات باید به شکل ارزانتری در اختیار مردم قرار گیرد اما من بسیاری را هم میشناسم که حاضرند برای یک وعده غذا یک میلیون تومان خرج کنند یا برای یک آرایشگاهرفتن ساده دو میلیون تومان هزینه کنند اما وقتی صحبت از سلامت روان میشود، میگویند روانشناسان مبلغ زیادی میگیرند و اصلاً به صرفه نیست.»
شاید درک این نکته سخت باشد اما آسیب یک بیماری روانی تنها به شخص برنمیگردد و گاهی خانواده و جامعه هم در این زمینه دچار آسیب میشود. چه بسیار کسانی که در نبود آگاهی، خشونت خود را در خانه خالی میکنند یا با افسردگی، کودکی افسرده تربیت میکنند.»