عصر ایران؛ جمشید گیل- ولادیمیر پوتین روز گذشته فرمان آمادهباش نیروهای هستهای روسیه را صادر کرد؛ دستوری که آشکارا محصول احساس ضعف در برابر انبوه کشورها و نهادها و چهرههای مؤثری است که حملۀ روسیه به اوکراین را به چالش کشیدهاند.
موضعگیری گسترده در سراسر جهان غرب علیه تجاوز روسیه به اوکراین، موقعیت روسیه را در ساختار نظم بینالملل به شدت مخدوش کرده است. جدا از این، اعتبار ولادیمیر پوتین نیز در دنیا به شکل شگفتانگیزی به باد رفته است.
او رئیس افتخاری فدراسیون جهانی جودو بود و از این مقام عزل شد. همین چند سال قبل با رییس فیفا و پله و مارادونا و سایر مشاهیر دنیای فوتبال در یک قاب ایستاد و عکسی به یادگار گرفت، کمی بعد هم جام جهانی 2018 در روسیه برگزار شد.
اما دیروز فیفا اعلام کرد از این پس پخش سرود ملی و اهتزاز پرچم روسیه در بازیهای تیم ملی این کشور ممنوع است. با این حساب ممکن است روسیه قید تلاش برای حضور در جام جهانی 2022 به میزبانی قطر را بزند. در حالی که رابطۀ خوبی هم با قطر دارد.
میزبانی فینال لیگ قهرمانان اروپا هم از روسیه گرفته شده. لهستان و چک اعلام کردهاند برای بازیهای پلیآف جام جهانی، به روسیه نمیروند. در ورزش والیبال، میزبانی لیگ ملتهای 2022 از روسیه گرفته شد و در اتوموبیلرانی نیز، میزبانی مسابقات فرمول یک.
روسیه در حالی گرفتار این خفت و خواری شده است که قبلا با استفاده از نفوذش در فیفا، میزبانی جام جهانی را از آن خود کرده بود.
در بُعد سیاسی، اوضاع برای روسیه وخیمتر است. آسمان اروپا به روی پروازهای روسیه به زودی بسته میشود. شهروندان کشورهای غربی در حال خروج از روسیهاند و از این به بعد معلوم نیست شهروندان روسیه چطور باید به اروپا یا آمریکا و کانادا بروند!
این تحولات شگفتانگیز، همگی دلالت دارند بر اینکه روسیه در حال اخراج شدن از جامعۀ جهانی است. احتمالاً ولادیمیر پوتین پیشبینی نمیکرد واکنش غرب به اقدام نظامیاش علیه اوکراین این قدر گسترده باشد. اگر مقامات کرملین مطمئن بودند کار به این جاها میکشد، شاید پوتین را قانع میکردند قید حمله به اوکراین را بزند.
پوتین تا پیش از حملۀ نظامی به اوکراین، در مجموع دیکتاتور عاقلی بود که گرچه دموکراسی را خوش نداشت، ولی قواعد بازی در نظام بینالملل را رعایت میکرد و تخطیاش از این قواعد در حدی نبود که کل جهان دموکراتیک علیه او برآشوبد.
در قیاس با پوتین، حاکم کرۀ شمالی دیکتاتور نابخرد به نظر میرسید. یا صدام و قذافی.
اما چه شد که دیکتاتور کرملین تصمیم گرفت به اوکراین حمله کند و الآن در مرزی ایستاده است که اگر پیشتر برود، به کلی قید عقل را زده است و جهان را گرفتار جنگ جهانی میکند؟
سؤال این است که این اِعراض از عقلانیت، نهایتاً تصمیمی شخصی بوده یا تصمیمی سیستماتیک؟ آیا سرمایهداران فاسدی که حامی پوتین هستند، نظامیان ردهبالایی که اکنون روسیه را در آمادهباش هستهای قرار دادهاند، کسانی که اِلیتِ حاکم در روسیه را شکل میدهند، همگی یا غالباً به این حد از تنش با جهان غرب رضایت داشتند و با دستورها و تصمیمات فعلی پوتین موافقاند؟ پاسخ این پرسشها شاید در آینده معلوم شود.
به هر حال روسیه اکنون در یکقدمی جنگ جهانی قرار دارد؛ جنگی که میتواند هستهای باشد و دنیا را زیر و رو کند و تاریخ را چه بسا به نقطۀ صفر برگرداند. قاعدتا خسارات مهلک و تمدنسوز چنین جنگی، دامان روسیه را هم بهتمامی خواهد گرفت.
پوتین اکنون در مرز عقلانیت و فراغت از عقلانیت ایستاده است. وضعیت او شبیه وضعیت "مادر اژدهاها" Mother of Dragons در سریال "بازی تاج و تخت" است؛ وقتی که به مقر حکمرانی "سرسی لنیستر" (Kings Landing) حمله کرد.
در این سکانس مشهور "بازی تاج و تخت"، که در اصل سریالی بود دربارۀ کسب و حفظ و توسعۀ قدرت، دنریس تارگرین (یا همان مادر اژدهاها) سپاهش را به دروازههای پایتخت آورده بود و خواستار آن بود که ارتش سرسی لنیستر تسلیم شود و پایتخت را تقدیم او کنند.
سرسی مقاومت کرد و جنگ آغاز شد و دنریس تارگرین هم با اژدهایش که در حکم یک بی52 یا بمبافکن اتمی بود، مشغول تار و مار کردن سپاه سرسی و نابود کردن شهر بود. وخامت اوضاع باعث شد سربازان سرسی سلاحشان را بر زمین بگذارند و تسلیم شوند.
در حالی که به نظر میرسید جنگ به پایان رسیده و دنریس تارگرین هم با اژدهایش بر یکی از برجهای شهر فرود آمده بود، او به دلیلی که معلوم نیست چه بود، ناگهان عقلش را از دست داد و با اژدهایش برخاست و یک بمباران اتمی تمامعیار را آغاز کرد و کل پایتخت هفت اقلیم و انبوه مردمانش را از بین برد.
ولادیمیر پوتین الان دقیقا با اژدهایش بالای همان برج نشسته و در حال شش و بش است که غائله را ختم به خیر کند یا با تمام قوا جنگ را ادامه دهد و حریف مقابل را به کلی نابود کند؟ تنها تفاوت این است که دشمن پوتین هم از قدرتی شبیه او برخوردار است و او نیز میتواند سرزمین پوتین را نابود کند.
بنابراین، پوتین به "سلاحِ ترس" نیز مجهز است. ترس، به قول توماس هابز، یکی از مبانی عقلانیت است. اما شرایط جنگ اوکراین به گونهای دارد پیش میرود که پوتین ممکن است در دوراهیِ "ترس و غرور" گرفتار شود. جانب ترس را بگیرد تا خودش و ملت سرزمینش را حفظ کند، یا جانب غرور را بگیرد؟
عقل حکم میکند که پوتین از درافتادن کاملعیار با کشورهای پیشرفته و قدرتمند جهان اجتناب کند. اما او نیز ممکن است مثل دنریس تارگرین به دلایلی ناموجه قید عقل را بزند و از اژدهای سلاح اتمیاش کند.
با همۀ وخامت اوضاع، به نظر میرسد عبور نکردن پوتین از مرز عقل محتملتر از گام نهادن او در وادی بیعقلی محض باشد. با این حال این احتمال آن قدرها هم قوی نیست؛ چراکه پوتین در سال 2021 در یکی از سخنرانیهایش به امکان وقوع جنگ جهانی و از بین رفتن تمدن بشری اشاره کرده بود.
در میانۀ این بحران عجیب، همان طور که جان اسنو برای ممانعت از نابودی سایر شهرها و مردمانشان، دنریس تارگرین را کشت چونکه مخوفترین سیاستمدار دنیا شده بود، ممکن است کسی یا کسانی شبیه جان اسنو هم در نیروهای تحت امر یا در سرزمین تحت حاکمیت پوتین پیدا شوند و او را از قدرت خلع کنند تا او با اژدهای تسلیحات اتمیاش تمدن بشری را نابود نکند و صدها میلیون نفر را به کام مرگ نفرستد.
در "بازی تاج و تخت"، تیریون لنیستر که یکی از نزدیکترین مشاوران دنریس تارگرین بود، بر سر استفادۀ دنریس از سلاح غیر متعارفش (اژدها) برای پیروزی در جنگ بدون توجه به قتل عام مردم پایتخت، با دنریس مشکل پیدا کرد و از مقامش عزل شد.
او در حالی که عزلشده در انتظار اعدام بود، موفق شد جان اسنو را متقاعد کند که ادامۀ حکمرانی دنریس تارگرین به زیان بشریت است. جان اسنو جنجگوی بافضیلتی بود در زمرۀ نزدیکان و فرماندهان معتمد دنریس تارگرین. او پس از شنیدن استدلالهای خردمندانه و انساندوستانۀ تیریون لنیستر، به رغم علاقهاش به ملکه (دنریس)، ملکهاش را کشت تا انسان را نجات دهد.
دنریس تارگرین دیکتاتور بود ولی خودش را خیرخواه میدانست. او در همان سکانسی که به قتل رسید، صریحا به جان اسنو گفت مردم حق ندارند دربارۀ مسائل مهم تصمیمگیری کنند. پوتین هم الان معتقد است مردم اوکراین حق ندارند دربارۀ رابطهشان با جهان غرب تصمیمگیری کنند.
مردم اوکراین به زلنسکی رای دادهاند و او به عنوان رهبر سیاسیشان، تصمیم دارد کشورشان را عضو ناتو کند. اما پوتین عملا حرفش این است که مردم اوکراین بر سرزمینشان حق حاکمیت ندارند و سیاست خارجی مقبولشان، ابتدا باید مقبول من باشد.
حکمرانی مثل دنریس تارگرین، قهرمان بافضیلتی چون جان اسنو را زیر دست خودش داشت که پاسداری از انسانیت را بر تبعیت مطلق از رهبرش ترجیح میداد. همین باعث شد جان اسنو او را بکشد و با این کار او را از حکمرانی خلع کند.
آیا در تیم نظامی و سیاسی پوتین هم کسانی چون جان اسنو پیدا میشوند که از اجرای دستورات مخوف او سرپیچی کنند یا او را از قدرت عزل کنند؟
شاید هم جان اسنوی سرزمین پوتین، مردم روسیه باشند که با بالاگرفتن جنگ و تشدید نقش تهدیدآمیز پوتین علیه بشریت، به خیابانهای مسکو و سنپترزبورگ بیایند و تاج و تختش را از او بگیرند تا سایر مردم جهان و البته خودشان از شر جنگ اتمی در امان باشند.
به هر حال عزل پوتین با کودتا یا انقلاب، به مراتب کمهزینهتر از ساقط شدن او در اثر یک جنگ اتمی است. کسی باید پوتین را کنار بگذارد. مگر اینکه او غرور را کنار بگذارد و جانب ترس و احتیاط را بگزیند و نشان دهد که عقلش در مواجهه با "مسألۀ اوکراین" از دست نرفته است.
ولی به گمان من کار پوتین تمام شده است و در زباله دان تاریخ فرو رفته...
چه جنگ اتمی بشود و چه نشود....به هزار دلیل کارش تمام شده.....و او به مسیر بی بازگشتی پا نهاد ....
هم با «ها» میشود جمع بست و هم با «ان». در این فقره به نظر میرسد نویسنده جنبۀ آوایی دو «ها» در کنار هم را نیز در نظر داشته و به همین خاطر تیتر به همین صورت ماند و به اژدهایان تغییر نیافت.