عصر ایران؛ مهسا جزینی- در یکی از روزهای تابستان سال 2000، چند لیموزین مشکی ضدگلوله مقابل کاخ کرملین توقف کردند و به ترتیب 21 نفر از آن پیاده شدند تا وارد یک نشست شوند. از این نشست به عنوان جلسهای تاریخی یاد میشود که تأثیری انکار ناشدنی در مسیر اقتصادِ سیاسی دو دهه بعد روسیه داشته است.
این 21 نفر که به دعوت رییس جمهور تازه منصوب شده یعنی ولادیمیر پوتین به کرملین آمده بودند، ثروتمندترین مردان روس بودند. با یک تفاوت، آن هم این که تا یک دهه قبل یعنی تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اصلا وجود خارجی نداشتند. پوتین میزبان «الیگارش»هایی بود که در دوره بوریس یلتسین به ثروت های شگفتانگیزی رسیده بودند.
در هرجومرج بعد از فروپاشی این «الیگارشها» -که گاه از آنها با صفت «درندهخو» یا «غارتگر» هم یاد میشد- از طریق معاملات مشکوک و فساد آشکار، خود را بالا کشیده بودند.
روسها با ریشخند میگفتند این الیگارشها با کنترل بسیاری از بخشهای اقتصاد روسیه، حتی دموکراسی نوپای این کشور را هم در دست خود گرفتهاند! بازی اما در حال تغییر بود. چرا که رییس جمهور تازه میخواست با آنها چهرهبهچهره شود تا بگوید و بدانند رییس واقعی کیست!
کلمۀ الیگارش مرکب از دو پیشوند یونانی است به معنی «حکومت اقلیت» ولی ااکنونبه طور معمول به گروهی از افراد بسیار ثروتمند روسی اطلاق میشود که پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ به چهرههایی سرشناس تبدیل شدند و اغلب هم از طریق راه های مشکوک، به دنبال منافع شخصی خودشان هستند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اموال دولتی به دلیل ورشکستگی دولت، طی چند مرحله به خریداران واگذار شد. الیگارشهای روس از همین طریق ثروت زیادی جمعآوری کردند و به واسطه ثروت زیاد خود نفوذ زیادی در سیاست روسیه و تصمیمگیریهای دولتی پیدا کردند.
اگر بخواهیم وضعیت الیگارشهای روس را واضحتر توصیف کنیم چیزی شبیه صاحبان شرکتهایی است که در ایران به خصولتی معروف شده است. یا افرادی که از طریق رانت و بده بستان به ثروت های کلان رسیده اند و رد پایشان را در پرونده های اختلاس سالهای اخیر هم میتوان دید. یعنی شرکت های دولتی که از مسیرهای غیر شفاف به خودیها واگذار شدند.
اغلب الیگارشهای روس از دوستان یلتسین و از جمله کسانی بودند که در انتخاب مجدد او در سال ۱۹۹۶ نقش مهمی داشتند.
در دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین در روسیه، الیگارشها به طور فزایندهای در سیاست این کشور نفوذ کردند. ماجرا از آنجا آغاز شد که وقتی در سال ۱۹۹۵ حزب کمونیست اکثریت در پارلمان را به دست آورد، یتلسین به به دستوپا افتاد. هم کسری بودجه داشت و هم پول برای انتخابات میخواست.
طرح کلیدی «وام در برابر سهام» در این زمان اجرا شد. در چارچوب این طرح، دولت روسیه، مالکیت صنایع دولتی را در قبال وام بانکها بهآنها واگذار کرد. برای این کار مناقصه برگزار میشد، اما فقط اشخاص خاصی حق حضور داشتند که معمولا انتخاب آنان برعهده دختر یلتسین بود.
طرح هم هوشمندانه اجرا شد، دولت وام را قبل از انتخابات میگرفت و سهام را بعد از انتخابات میداد، برای اینکه مطمئن شود بانکها از یلتسین حمایت میکنند. اما برندۀ اصلی، الیگارشهای روس بودند که صاحب سهام مهمترین شرکتهای روسی شدند.
الیگارشها در اوج قدرت خود پس از انتخاب مجدد یلتسین در سال 1996 عملاً کنترل او و تمام اهرم های قدرت دولتی را در دست خودشان داشتند. آنها بین خودشان هم نوعی تقسیم قدرت داشتند. مثلا بعضی از آنها با ارتش متحد بودند، برخی دیگر انحصارات طبیعی را کنترل میکردند. گروه سوم هم صاحب رسانهها بودند.
گفته میشود ۹ الیگارش تاثیرگذار در دوران یلتسین بین ۵۰ تا ۷۰ درصد از کل امور مالی روسیه را کنترل میکردهاند. در سال ۲۰۱۳ گزارشی را شرکت سرمایهگذاری بانکی موسوم به «کردیت سوئیس» منتشر کرد که نشان میداد ۳۵ درصد از ثروت روسیه متعلق به ۱۱۰ فرد ثروتمند است.
براساس پژوهشی که سال ۲۰۰۵ در نشریه تخصصی «چشم انداز اقتصادی» چاپ شده ۳۹ درصد از فروش سالانه روسیه با دخالت الیگارشها صورت میگیرد. سهم الیگارشها در فروش نفت ۷۲ درصد است. سهم این افراد در خرید و فروش آلومینیوم ۸۰ درصد، فلزات آهنی ۷۸ درصد و در خرید و فروش خودرو ۷۱ درصد است.
اما بازگردیم به آن نشست تاریخی. پوتین که برخلاف یلتسین، سوداهایی دیگر در سر داشت وبه دنبال پیاده کردن نقشههای بلندپروازانه خود بود متوجه شد در نخستین قدم باید قدرت این الیگارشها را محدود کند.
بر اساس گزارشها، پوتین در آن جلسه که پشت درهای بسته شد همان اول آب پاکی را روی دست میهمانانش ریخت و خطاب به آنها گفت: «می خواهم توجهتان را به این واقعیت جلب کنم که شما این کشور را تا حد زیادی از طریق ساختارهای سیاسی یا نیمه سیاسی تحت کنترل خود درآوردهاید.»
بعد هم گفت: «بیایید برویم سر اصل مطلب و روابط مان را شفاف کنیم.» پوتین با الیگارشها یک معامله کرد. به آنها گفت: « به اقتدار من تن دهید، کاری به من و سیاست نداشته باشید، آن وقت میتوانید عمارتها، قایقهای تفریحی، جتهای خصوصی و شرکتهای چند میلیارد دلاری خود را حفظ کنید.»
از الیگارش های دوران یلتسین تحت عنوان «راهزنان سرگردان» یاد میشود و گفته میشود پوتین به دنبال ساختاری رفت تا آنها را بدل به «راهزنان ثابت» کند!
برای همین پوتین بر سر معامله اش ماند و در سالهای بعد الیگارشهایی که از قرار معامله او سرپیچی کردند و سودای تضعیف پوتین را در سر داشتند به سرنوشت های عجیب و غریبی گرفتار آمدند. یا دچار زندان و راهی سیبری شدند یا جلای وطن کردند. اما حتی در خارج از خاک روسیه هم در امان نمادند و به شکلی مشکوک مردند.
د ر مقابل، وفادارانی که باقی ماندند به علاوه افرادی که در طول دوره حکمرانی طولانی پوتین به این طبقه اضافه شدند بدل به دستگاه های خودپرداز رییس جمهور و متحدانش شدند. (در ادامه گزارش درباره برخی از این چهره ها بیشتر خواهیم خواند).
نوشتیم آنها که ابراز وفاداری شان ثابت شد، بدل به ماشین خودپرداز پول برای پوتین شدند این الیگارشها در واقع حزب سیاسی پوتین را ایجاد و از آن حمایت مالی کردند. بخشی از آنها پیشتر پیروزی خیره کننده بوریس یلتسین را در انتخابات ریاست جمهوری سال 1996 را هم طراحی کرده بودند.
بدون این پیروزی، یلتسین هرگز نمیتوانست پوتین را به عنوان نخستوزیر خود منصوب کند، موقعیتی که ثابت کرد سکوی پرتاب پوتین برای نامزدی ریاستجمهوریش بوده است.
دو نفر از آنها یعنی ولادیمیر گوسینسکی و بوریس برزوفسکی، ایستگاه های تلویزیونی و روزنامه های خود را به کار گرفتند تا پوتین را از چهرهای ناشناخته به یک نام آشنا تبدیل کنند به این امید که او احتمالا یک یلتسین دوم است.
الیگارش های مغضوب
اما پوتین زیرکتر از آن چیزی بود که الیگارشها ابتدا تصور می کردند. وقتی مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری سال 2000 پوتین داغ شد، شروع به انتقاد از الیگارش ها و فساد موجود در معاملاتشان کرد.
کمی قبل از روز انتخابات، یک ایستگاه رادیویی از پوتین پرسید چه احساسی نسبت به الیگارش ها دارد. او گفت اگر منظور از الیگارش ها کسانیاند که «به ادغام قدرت و سرمایه کمک میکنند - هیچ الیگارشی به این مفهوم به عنوان یک طبقه وجود نخواهد داشت.»
با این حال وقتی پوتین به قدرت رسید، عملا الیگارشی را حذف نکرد. او فقط الیگارشهایی را هدف قرار داد که قدرت او را تهدید می کردند. ابتدا ولادیمیر گوسینسکی را هدف گرفت که از قضا بیشتر ثروتش را نه صرفاً از راه تصاحب صنایعی که زمانی متعلق به دولت بود بلکه از راه کارافرینی کسب کرده بود.
در اواسط دهه 1980، گوسینسکی یک راننده تاکسی بود که رویاهایی برای کارگردانی نمایش در صحنۀ تئاتر مسکو داشت.
زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه 1980 مجوزهایی برای کارافرینی میداد، گوسینسکی ثروت اندکی از این راه به دست آورد. دستبندهای مسی ساخت و میفروخت که ظاهراً با استقبال مصرف کنندگان روسی روبه رو شده بود. در اوایل دهه 1990، او یک بانک تاسیس کرد و تا سال 1993 پول کافی برای راه اندازی روزنامه و اولین ایستگاه تلویزیونی خصوصی روسیه، یعنی NTV را داشت. حالا زمان عملی کردن رویای دوران راننده تاکسی بودنش رسیده بود: «تأتر».
یکی از برنامه هایی که از زمان یلتسین در NTV اجرا می شد یک آیتم عروسکی طنز در انتقاد از کرملین بود. اما هنگامی که مجری اخبار NTV و عروسکها شروع به انتقاد و تمسخر رییسجمهور جدید کردند، پوتین تحمل نکرد و مشت آهنین خود را پایین آورد.
در سال 2000، ماموران مسلح به دفاتر NTV یورش بردند. دولت مدعی شده بود گوسینسکی 10 میلیون دلار در فرایند یک قرارداد خصوصی سازی دزدیده است. گوسینسکی به زندان افتاد و بعد از آزادی به خارج از کشور گریخت.
یک شرکت فعال در حوزه انرژی که تحت کنترل دولت بود به نام «گازپروم»، در نهایت با یک تصرف عدوانی، NTV را خرید. حالا دیگر همه مطمئن بودند که پوتین دیگر نگران مسخره شدن از سوی عروسکها نیست.
در اوایل دهه 2000، یک الیگارش دیگر به نام میخائیل خودورکوفسکی هم از خط قرمز پوتین عبور کرد و بهای گزافی را هم بابتش پرداخت.
خودورکوفسکی، معروف به «نجیب زاده فک چهارگوشی»، در آن زمان ثروتمندترین مرد روسیه با حدود 15 میلیارد دلار ثروت بود که عمدتاً آن را از طریق یک معامله فاسد با دولت یلتسین ذیل طرحی به نام «وام سهام» به دست آورده بود.
خودورکوفسکی توانسته بود 78 درصد از سهام شرکت نفت دولتی« یوکوس» را تنها به قیمت 310 میلیون دلار بخرد.
خودورکوفسکی در هیأت یک بارون نفتی ثابت کرده بود می تواند مدیریت و شفافیت به سبک غربی را برای امپراتوری خود به ارمغان آورد.
به تقلید از کمپانی های بزرگ آمریکایی، سخاوتمندانه برای لابی ها و کمپینها بین سیاستمداران یا در مجلس پول پخش می کرد. حتی از احزاب سیاسی مخالف حمایت مالی می کرد.
زمزمههایی هم کرده بود که ممکن است برای انتخابات ریاست جمهوری هم نامزد شود. هرچه امپراتوری مالی اش گسترش میافت ، او هم قوی تر می شد. در فوریه 2003، خودورکوفسکی در یک نشست تلویزیونی پوتین را به اتهام فساد در یک شرکت نفتی دولتی به چالش کشید.
این درشرایطی بود که او داشت به ادغام شرکتش با شرکت نفتی آمریکایی «اکسون موبیل» فکر می کرد و مقدماتش را هم فراهم کرده بود و این چیزی نبود که بپوتین و متحدانش تحمل کنند.
سال 2003، ماموران نقابدار به هواپیمای جت شخصی «خودورکوفسکی» که برای سوخت گیری در یک فرودگاه توقف کرده بود یورش بردند و او را با تهدیدِ اسلحه دستگیر کردند. او به کلاهبرداری و فرار مالیاتی متهم و سپس به سیبری تبعید شد. دولت امپراتوری نفتی او را به دست گرفت و کلیدش را به یکی از یاران قدیمی پوتین، «ایگور سچین»، سپرد. نام «سچین» را به یاد داشته باشید در ادامه ازاو بیشتر خواهیم نوشت.
اما روایت پوگاچف چیست؟ او در واقع نخستین فرد از حلقه داخلی پوتین بود که سقوط کرد. غروب ماه مه 2015 سرگئی پوگاچف در یک خانه سه طبه در چلسی لندن در حال مرور یک آلبوم عکس خانوادگی قدیمی بود.
در یک عکس پسرش ویکتور و پسر دیگرش، الکساندر، با دو دختر پوتین روی یک پلکان مارپیچ چوبی در کتابخانه ریاست جمهوری کرملین ژست گرفته اند.
در لبه عکس، لیودمیلا پوتینا، که در آن زمان هنوز همسر رئیس جمهور روسیه بود، لبخند می زند. روز قبل، پوگاچف مجبور شده بود برای حفاظت از خودش و خانواده اش از نیروهای ضد تروریسم بریتانیا کمک بگیرد.
محافظانش جعبه هایی با ظاهر مشکوک پیدا کرده بودند که با سیم های بیرون زده زیررولزرویس شخصی و همچنین روی اتومبیل مخصوص رساندن سه فرزند کوچکش به مدرسه کار گذاشته شده بودند. حالا، روی دیوار اتاق نشیمن پوگاچف،دستگاه حاوی زنگ هشدار نصب کرده بود که در صورت حمله میتوانست فعال شود.
گفته می شد که افراد پوتین او را مقصر فروپاشی Mezhprombank میدانستند، بانکی که او مدتها پیش در دهه نود تأسیس کرد و زمانی کلید قدرت او بود. مقامات کرملین یک پرونده جنایی تشکیل داده بودند که ادعا می کرد پوگاچف با انتقال 700 میلیون دلار از بانک به حسابی سوئیس آن هم در اوج بحران مالی 2008 باعث ورشکستگی بانک شده است.
کرملین هیچ توجهی به ادعاهای پوگاچف مبنی بر اینکه این پول متعلق به او است، نکرده بود. برای آنها هیچ اهمیتی نداشت که تصاحب کارخانههای کشتیسازی توسط «سچین» - از نزدیکان پوتین آن هم با کسری از ارزش واقعی اش، بزرگترین دلیل ورشکستگی بانک بوده است.
پانزده سال قبل، پوگاچف یکی از افراد خودی کرملین بود.او در پشت صحنه کمک های زیادی برای کمک به به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین کرده بود. او زمانی به عنوان بانکدار کرملین شناخته می شد و عضوی از حلقههای درونی قدرت بود. همان ها که قوانین را مطابق با منافع خودشان وضع می کردند و در صورت لزوم تغییر میدادند. اما حالا ماشین کرملین که زمانی خودش بخشی از آن بود، علیه او کشیده شده بود.
حمله کرملین که آغاز شد، پوگاچف روسیه را ابتدا به مقصد فرانسه و سپس انگلیس را ترک کرد. افراد پوتین پروژه هتلی را که رئیس جمهور به او در میدان سرخ، در فاصله چند قدمی کرملین، واگذار کرده بود، بدون هیچ غرامتی تصاحب کرده بودند. سپس کارخانههای کشتیسازی او که از بزرگترین کشتیسازیهای روسیه، به ارزش 3.5 میلیارد دلار بود توسط یکی از نزدیکترین متحدان پوتین یعنی ایگور سچین، به مبلغ کسری از این مبلغ خریداری شد. سپس پروژه زغال سنگ او، بزرگترین ذخایر زغال سنگ جهان در منطقه سیبری تووا، به ارزش 4 میلیارد دلار، توسط یکی از نزدیکان رمضان قدیروف، رئیس جمهور چچن، به مبلغ 150 میلیون دلار گرفته شد.
سیلوویکی ها
نام «ایگورسچین» که خاطرتان هست؟ همان که مالک اموال «خودورکوفسکی» و «پوگاچف»، الیگارش های مغضوبِ شد. او یکی از چهرههای پیشرو در نسل جدید الیگارشی روسیه است که در دوران پوتین ثروت و قدرت رسید. به این دسته از الیگارشهای نوظهور که محصول دوران پسا یلتسین هستند را«سیلوویکی» لقب داده اند. معنی آن می شود «امنیتی سالار».
بیشتر آنها مانند خود پوتین افسران سابق KGB و عمدتا از رفقا و نزدیکان او هستند. شایعه شده است که سچین، که دکترای اقتصاد دارد، در دهه 1980 به عنوان افسر KGB در شرق آفریقا خدمت کرده است.
در حالی که طبقه اولیه الیگارشی در دوران «شوک درمانی» و خصوصی سازی سریع دهه 1990 به وجود آمد، سیلوویکی ها یا همان سیلوارک ها، ثروت خود را عمدتاً از طریق قراردادهای دولتی زمان پوتین به دست آوردند. اکثر سیلوارک ها، از دوران اصلاحات گورباچف و یلتسین که روسیه امپراتوری خود را از دست داد و سکان اقتصاد به دست لیبرال های طرفدار غرب افتاد، به شکلی توهین امیز و تحقیر آمیز یاد می کنند.
سچین چندین دهه برای پوتین کار کرده است. دهه 1990، دستیار پوتین در شهرداری سن پترزبورگ بود. دوران نخست وزیری پوتین هم معاونش شد. براساس یکی از اسناد ویکی لیکس مربوط به سفارت آمریکا در سال 2008 « سچین آنقدر گنگ و مرموز بوده که به شوخی میگفتند او ممکن است اصلا وجود خارجی نداشته باشد، بلکه افسانه ای است که یک ابله در کرملین برای القای ترس ساخته است.»
در مسکو بعضی به او لقب «دارت ویدر» داده بودند. سچین رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت نفتی دولتیِ روس نفت، بزرگترین روسی است که حدود شش درصد نفت جهان را تولید می کند و حدود 300 هزار نفر پرسنل دارد. برای این که اوج حمایت پوتین از مردان الیگارشش و نفوذ و قدرت آنها را در سیاست و اقتصاد بدانید یکی از ماجراهایی که برای سچین در جریان یک پرونده رشوه گیری رخ داده است را در ادامه با جزییات آورده ایم.
در سال ۲۰۱۶ میلادی کمپانی روسنفت پنجاه درصد سهام یک کمپانی نفتی روسی دیگر به نام باشنفت را خریداری کرد. فرایند ارزشیابی کمپانی باشنفت و صدور مجوزهای لازم بر عهده وزارت توسعه اقتصادی روسیه و شخص وزیر الکسی اولیوکایف بود.
در جریان تحقق یافتن این معامله، وزیر وقت اولیوکایف از ایگور سچین سهامدار و مدیر اصلی اجرایی کمپانی روسنفت تقاضای دریافت دو میلیون دلار «پاداش» می کند و دلیل اصلی آن را موافقت وزارتخانه تحت امر خود با پذیرش ارزش سهام شرکت باشنفت با رقمی پایینتر از ارزش واقعی آن و چشمپوشی از تخلفات آییننامهای و مقررات دولتی عنوان میکند. چرا این واقعه در کشوری مثل روسیه که درگیر فساد ساختاریست اهمیت دارد؟
در پاسخ به این سوال باید ایگور سچین را قدری بشناسیم. ایگور سچین از سالهای ۱۹۸۸ تا امروز از یاران و معتمدان نزدیک ولادیمیر پوتین محسوب میشود.
روسشناسان می دانند تیم اصلی مالی، نظامی، سیاسی پوتین به اصطلاح متولدین و منسوبین به شهر سن پطرزبورگ (لنینگراد) هستند و ایگور سچین از پرنفوذترین اعضای این تیم محسوب میشود و الکسی اولیوکایف قطعا میدانست که تقاضای رشوه او از دوست نزدیک پوتین به اطلاع رئیسجمهور رسانده میشود و تصور میکرد که پوتین موافقت میکند.
بدین ترتیب وزیر از رئیسجمهور تقاضای رشوه برای سکوت خود و عدم افشاگری میکند. یک سال قبل از دستگیری به دستور پوتین بخش اقتصادی اف.اس.بی (کا. گ.ب سابق ) تمام مکالمات وزیر را شنود میکرده و نکته جالبتر اینکه به دستور پوتین نخستوزیر وقت دمیتری مدودوف در جریان امر قرار نمیگیرد و او هم مثل همه مردم پس از دستگیری اولیوکایف در نیمه شب ۱۶ نوامبر ۲۰۱۶ باخبر میشود و مراتب تعجب و شوکزدگی را در اولین نشست کابینه علنا مطرح میکند.
حلقه مورد اعتماد ولادیمیر پوتین و یاران غار او چنان کوچک است که حتی جایی برای رئیسجمهور سابق و نخستوزیر اسبق یعنی مدودوف در آن نیست.
نوار مکالمات ضبط شده الکسی اولیوکایف و سچین و برخی دیگر از اشخاص حقیقی حاضر در پرونده محرمانه طبقهبندی شد و تنها قسمتهایی از آن در دادگاه شنیده شد.
میتوان پیشبینی کرد که در گفتگوهای ضبط شده از پوتین نیز سخن بسیار گفته شده و به همین دلیل حتی قاضی پرونده نیز حق دسترسی به آن را نداشته است.
این دادگاه بر خلاف انتظار، علنی بود ولی سچین علیرغم اینکه پنج بار به عنوان مطلع احضار شده بود حتی یک بار هم در دادگاه حاضر نشد. الکسی اولیوکایف به هشت سال زندان با نظارت سخت و دو میلیون دلار جریمه محکوم شد و در حال حاضر هم در زندان ویژه محکومین امنیتی اف.اس.بی به سر میبرد.
ایگور سچین مثل بسیاری از مدیران کمپانیهای بزرگ روسیه تلفیقی از مدیر میلیاردر دولتی دوران پوتین محسوب میشود. ایگور سچین در پرونده مربوط به میخاییل خودروکوفسکی و کمپانی نفتی یوکوس در سال ۲۰۰۳ و اولین دوره ریاست جمهوری پوتین فعال بود و در ادامه بازداشت و مصادره اموال کمپانی یوکوس و خودروکوفسکی به اتهام عدمپرداخت بیش از بیست میلیارد دلار مالیات، بخش قابل توجهی از داراییهای یوکوس توسط روسنفت خریداری شد.
رفقای الیگارش
پوتین در خودزندگی نامه نوشتش آورده که :« من دوستان زیادی دارم، اما فقط چند نفر واقعاً به من نزدیک هستند. آنها هرگز من را ترک نکردند. آنها هرگز به من خیانت نکردند و من هم به آنها خیانت نکردم. به نظر من، این چیزی است که بیشترین اهمیت را دارد.» این روایت پوتین ما را به زیرمجموعه مهم دیگری از الیگارش ها می رساند، که با پوتین رفیق هستند اما در ارتش، پلیس یا دستگاه های امنیتی روسیه خدمت نکرده اند.
یکی از معروف ترین آن ها «آرکادی روتنبرگ» است. در دهه 1960، والدین آرکادی روتنبرگ دوازده ساله او را علی رغم میلش مجبور به شرکت در کلاس هنرهای رزمی کردند. ارکادی اگر می دانست که این اجبار بعدا حکم یک بلیط بخت آزمایی را در زندگی اش ایفا می کند حتما با اشتیاق بیشتری سرکلاس ها می رفت. در آن کلاس جودو، روتنبرگ با ولادیمیر پوتین جوان آشنا شد. روتنبرگ و پوتین به سرعت با هم دوست شدند. سالها باهم در مسابقات جودو شرکت می کردند و بین دوستانشان به انجام کارهای احمقانه که بین پسرها معمول است معروف بودند.
در سال 2000، آرکادی و برادرش بوریس دو تاجر خرده پای نفتی بودند اما اتفاق سرنوشت ساز در همان سال افتاد و یکی از بهترین دوستان آرکادی رئیس جمهور روسیه شد. در همان سال، پوتین با ادغام بیش از صد کارخانه تولید مشروبات الکلی، انحصار دولتی جدیدی به نام Rosspirtprom ایجاد کرد که حدود 30 درصد از بازار ودکای روسیه را در اختیار داشت. پوتین آرکادی را مسئول این انحصار کرد. یک سال بعد، پوتین دوست سرسپردۀ خود را در هیئت مدیره گازپروم، یک شرکت بزرگ گاز دولتی، منصوب کرد. آرکادی و بوریس فرصت را مغتنم دیدند و یک بانک جدید به نام SMP Bank راه اندازی و شروع به خرید شرکت هایی درحوزه ساختمانی، گاز و خط لوله کردند که می توانستند به گازپروم خدمات دهند.
از آن زمان، خانواده روتنبرگ به عنوان بزرگترین ذینفعان دولتی که تمایل زیادی به اعطای قراردادهای بدون مناقصه داشتند شناخته شدند. دولت بیش از میلیاردها میلیارد دلار به خانواده روتنبرگ اختصاص داده است تا خطوط لوله، جاده و پل بسازد. عجیب این است که آنها به طور قابل ملاحظه ای هزینه های اضافه برای این پروژه ها می پردازند یا به اصطلاح خودمان آن ها را خیلی گران تمام می کنند اما به نظر می رسد کرملین کاملا از این موضوع چشم پوشی میکند و با آنها به خوبی کنار می آید. احتمالا چون کسی آنجا هوایشان را دارد!
در سال 2014، همزمان با این که پوتین اشتیاق زیادی برای میزبانی بازیهای المپیک زمستانی در سوچی از خود نشان می داد، دولتش هم هزینههای زیادی صرف آمادهسازی بازیها می کرد. بزرگترین برنده این هزینه چه کسانی بودند؟ البته آرکادی و بوریس روتنبرگ. گزارشی از آرکادی در سال 2017 در نیویورکر نشان داد که «در مجموع، شرکت های تحت کنترل روتنبرگ قراردادهایی به ارزش هفت میلیارد دلار دریافت کردند - معادل کل هزینه بازی های المپیک زمستانی قبلی، در ونکوور، در سال 2010.»
مدت کوتاهی پس از بازی های المپیک سوچی، پوتین برای اولین بار به اوکراین حمله و شبه جزیره کریمه را ضمیمه خود کرد. بعد از آن پوتین تصمیم گرفت پلی 12 مایلی روی تنگه کرچ ایجاد کند. با توجه به اینکه آنجا یک منطقه جنگی با چالش های لجستیکی و سیاسی فراوان بود، بسیاری از پیمانکاران تمایلی به ساخت آن پل نداشتند به جز آرکادی روتنبرگ. شرکت آن ها این پروژه چند میلیارد دلاری را با وجود دردسرهای سیاسی اش انجام داد و در سال 2018 پل تحویل داده شد. پوتین بعد از ساخت پل گفت: «معجزه محقق شد.»
البته خانواده روتنبرگ همان زمان توسط دولت اوباما تحریم شد. اما تجربه ثابت کرد که تحریم ها روتنبرگ ها و کرملین را به هم نزدیک ترمی کند. مجلس روسیه حتی سعی کرد قانونی به نام «قانون روتنبرگ» تصویب کند که مبنایش جبران خسارت شهروندانی بود که دارایی های شان توسط دولت های خارجی مسدود شده بود.
به رغم این، روتنبرگها به شکلی سخاوتمندانه و در قالب روابط دولتی سودآور، غرامت ناشی از تحریم ها را هم دریافت کردهاند!
«استانیسلاو مارکوس»، اقتصاددان دانشگاه کارولینای جنوبی که روی الیگارش های روسی مطالعه می کند، گفته است که دوستان پوتین مقداری از پول اضافی ناشی از این قراردادها را به شخص رئیس جمهور پس می دهند. مارکوس گفته این روند، ولادیمیر پوتین را به یکی از ثروتمندترین افراد روی کره زمین تبدیل می کند گرچه هیچ کس دقیقاً نمی داند ثروت او چه قدر است.
همین است که «تیموتی اسنایدر» مورخ، پوتین را «الیگارش ارشد» می نامد. کسی که ثروتش در حساب های بانکی و اموالی در خارج از روسیه پنهان شده است.
مطالعه ای که سال 2017 دو اقتصاد دان به نامهای «فیلیپ نووکمت» و« توماس پیکتی»، در بریتانیا، سوئیس، قبرس و جاهای مشابه انجام دادند حاکی از این بود، پولهایی که در اختیار روسهای ثروتمند خارج از کشور است به اندازه کل جمعیت روسیه است. اگرچه ردیابی دقیق پول ها واینکه چه مقدار از آن در واقع متعلق به پوتین است ممکن نیست اما به راحتی میتوان دید که الیگارشهای وفادار به پوتین چه طور از طریق قراردادهای سنگین دولتی پول سازی می کنند. مشهور است که می گویند برای الیگارش ها در پایتخت بریتانیا فرش قرمز پهن کرده اند.
ابرثروتمندانی بی سر و صدا که نزدیک به صد هزار ملک در انگلستان و ولز خریداری کرده اند. ارتشی از دلالان، دفاتر اسناد رسمی، حسابداران و وکلا در سیتی لندن، که وال استریت بریتانیاست، به آنها کمک می کنند. کارشناسان به الیگارش ها کمک می کنند تا دارایی های خود را در شرکت های خارجی ناشناس پنهان کنند. آنها الیگارش ها را در هزارتوی نظام مالی بین المللی راهنمایی می کنند و با ساکت کردن مطبوعات بریتانیا به این افراد کمک می کنند تا شهرت خود را حفظ کنند. موسسات آموزشی، موسسات خیریه، باشگاه های فوتبال، فروشندگان آثار هنری، شرکت های روابط عمومی و بخش هتلداری و رستورانداری به پول کثیف مسکو وابسته است.
پوتین این اواخر منکر الیگارشی در روسیه شده است. او در یک مصاحبه و در پاسخ به این سوال که آیا در روسیه الیگارشی وجود دارد یا خیر، گفته است:« هیچ الیگارشی وجود ندارد.ما دیگر الیگارشی نداریم. الیگارش ها کسانی هستند که از نزدیکی خود به مقامات برای دریافت سودهای فوق العاده استفاده می کنند. شرکت های بزرگ، خصوصی یا با مشارکت دولت داریم. اما من هیچ شرکت بزرگی را نمی شناسم که به واسطه نزدیک بودن به مقامات از امتیازاتی برخوردار شود!»
البته اظهارات او در تناقضی آشکار با حقایق است. اسامی روس های ثروتمند از چشم ها پنهان نیست و تقریباً همه آنها به نوعی با دولت - و اغلب با شخص پوتین - مرتبط اند. «کارولین فروند» در کتاب خود با عنوان «افراد ثروتمند، کشورهای فقیر» نشان میدهد که در سال 2014، 63 درصد از ثروت میلیاردرهای روسی از منابع مشکوکی مانند طرحهای خصوصیسازی، ثروت منابع معدنی (که تقریباً همیشه با امتیازات دولتی مرتبط است) و ارتباطات سیاسی آشکار به دست آمده است!
به گفته یک مفسر روسی همه این الیگارش ها باید خود را نگهبان موقت ثروت خود بدانند! آنها نه تنها نگهبان موقت ثروت خود هستند بلکه در طول این سالها به واسطه کمک به پوتین برای استحکام رژیمش، توانایی تشکیل و پیگیری یک پروژه سیاسی را هم از دست دادهاند.
در واقع گفته می شود که احتمالی تحت عنوانِ «کودتای الیگارش ها» به عنوان بازیگران مستقلی که بتوانند ائتلافی برای پیگیری منافع اقتصادی خود تشکیل دهند بدل به چیزی دور از انتظار شده است. آن ها شبیه تعداد زیادی عنکبوت اند که همگی در یک تار زندگی می کنند...