دانیل لاریسون در مقاله ای برای موسسه کوئینسی نوشت*:
به رغم شکست آشکار کارزار "فشار حداکثری"، که بطور گسترده ای هم به آن اذعان می شود، گفتمان سیاسی درباره توافق هسته ای ایران، همچنان مسموم است.
چهارم همین ماه، سنای آمریکا با رای ۶۲ به ۳۳، مخالفت خود را با بازگشت آمریکا به برجام نشان داد مگر آنکه چندین شرط غیرواقع بینانه برآورده شود که هر کسی می داند ایران زیر بار آنها نخواهد رفت. ۱۶ دمکرات به این قطعنامه که هدفش خرابکاری در دیپلماسی دولت آمریکاست، رای موافق دادند.
هنوز هم سنجش سیاسی در واشنگتن این است که بهتر است با تندروهایی که رویکردشان در مخالفت با برجام شکست خورده، همراه شد تا اینکه از تعامل دیپلماتیک با ایران حمایت کرد. تداوم گفتمان تندروانه در واشنگتن درباره توافق هسته ای، بازتابی است از انگیزه های سیاسی نادرستی که سیاست خارجی آمریکا را شکل می دهد.
این انگیزه ها، بیشترِ سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکا را ترغیب می کند تا به استقبال سیاست هایی بروند که بواقع برای آمریکا و جهان بدترین پیامدها را دارند. تا این انگیزه های گمراه از گذر سازماندهی و فعالیت فزاینده سیاسی دگرگون نشوند، اصلاح و حراست از سیاست خارجی آمریکا بسیار دشوار می شود.
نفی برجام برای منافع آمریکا زیانبار بوده است، چه این منافع را از زاویه ای محدود یا گسترده ارزیابی کنیم. نفی برجام، نیروهای آمریکا در خاورمیانه را بیشتر در معرض حملات راکتی و پهپادی قرار داد و ایران و آمریکا را دست کم در دو موقعیت بیشتر به جنگ نزدیک کرد. آمریکا با نقض تعهدات خود، تلاش های دیپلماتیک کنونی و آینده را تضعیف کرد که به نوبه خود به تضعیف سیاست خارجی اش انجامید.
خروج از برجام، امنیت کشورهای مشتری آمریکا در منطقه را کمتر کرد و هر ارزیابی صادقانه ای نشان می دهد که سیاست ترامپ در برابر ایران، در اهداف خودش شکست خورد و امروز برنامه هسته ای ایران، از هر زمانی پیشرفته تر است.
همچنین در این چهارسال، هر مشکل دیگری هم که واشنگتن با حاکمیت ایران داشت، وضعیت وخیم تری به خود گرفته است.
جنگ اقتصادی دولت آمریکا نیز، مجازات جمعی غیرقابل توجیهی را بر مردم ایران اِعمال کرد و این در شرایطی بود که ایران برای چندین سال، بطور کامل به شروط توافق هسته ای پایبند بود. اکنون، بازگشت به توافق و پایان دادن به جنگ اقتصادی، بی گمان همه مشکلات موجود در رابطه دو کشور را حل و فصل نخواهد کرد اما مشکل هسته ای را حل می کند و مدیریت دیگر مسائل را هم آسانتر می سازد ضمن آنکه احتمال منازعه میان دو طرف را تا حد زیادی کاهش می دهد.
شکست انکارناپذیر "فشار حداکثری"، به رد کامل این سیاست نیانجامید بلکه در دوره بایدن هم عملا ادامه یافت. همان انگیزه های ناسالمی که بسیاری از سناتورهای دمکرات را به همراهی با تندروهای جمهوریخواه کشاند، دولت بایدن را هم در مسیر ساقط کردن توافق هسته ای بر سر یک امتیاز عمدتا نمادین قرار داده است.
همانطور که پیتر باینارت Peter Beinart اخیرا گفت: "دولت بایدن به اعتراف خودش، در حال به خطر انداختن توافق هسته ای به خاطر هیچ است."
در واشنگتن، همیشه لابی بزرگی به سود اعمال زور و تحمیل کار می کند و اگر هم کسانی طرفدار تعامل و سازش باشند، معمولا در اقلیت هستند... یک راه برای تغییر آن انگیزه های ناسالم، روشنگری درباره آسیب سیاست های زورگویانه بر منافع آمریکا و نیز مردمان بیگناهی است که در کشورهای تحت تحریم زندگی می کنند. تا زمانی که تحریم، نه بعنوان تاییدی بر "اقتدار" بلکه بعنوان یورشی بدون تبعیض بر مردمان عادی شناخته نشود، حمایت از جنگ اقتصادی، جذابیت خواهد داشت.
برای واشنگتن، اعمال تحریم به یک واکنش پیش فرض تبدیل شده چرا که حمایت از آنها، هزینه سیاسی چندانی ندارد. بنابراین باید هزینه سیاسی حمایت از تحریم را افزایش داد تا موافقت با تحریم، همراه با ریسک بیشتر باشد تا مخالفت با آن.
* منبع: خبرآنلاین