۰۷ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۲:۴۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۳۵۰۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۹ - ۱۸-۰۳-۱۴۰۱
کد ۸۴۳۵۰۴
انتشار: ۰۹:۲۹ - ۱۸-۰۳-۱۴۰۱
به بهانۀ فساد فاجعه‌انگیز متروپل

بوی تعفن فساد در شامه معتاد ایرانی

بوی تعفن فساد در شامه معتاد ایرانی
اگر فساد را نمی‌پسندیم و از آن در عذاب هستیم، باید آن را برای همگان، حتی نزدیکان خودمان مشئوم و مرض تلقی کنیم، نه این که برای خود و خانواده‌مان "زرنگی"، و برای سایرین "جرم و گناه" بدانیم.

سپهر قاضی نوری

   فساد در جامعه ایرانی، گویی تبدیل به موجودی افسانه‌ای شده است. همگان از آن می‌ترسند و همه جا مذمومش می‌خوانند ولی روز به روز هم فراگیرتر و سازمان‌یافته‌تر می‌شود.


آنان که دست‌شان می‌رسد به آن آلوده می‌شوند و آنان که نمی‌رسد، آن را گوشتی بدبو می‌خوانند ولی در حسرتش می‌سوزند، چرا که قبح آن ریخته و بلکه به نوعی علامت تعلق به طبقات بالای اجتماع تبدیل شده است؛ مانند بیماری نقرس که بر اثر خوردن گوشت زیاد عارض می‌شود و مرض ثروت‌مندان است.


  اما چرا چنین است؟ چرا جامعۀ ایرانی که ظاهراً دین‌دار است (هرچند که کنت گوبینو انسان‌شناس فرانسوی قرن 19 در کتاب "سه سال در میان ایرانیان"، ریشۀ ریاکاری مذهبی ایرانیان را بسیار قدیمی و متعلق به دورۀ ساسانی می‌داند) نسبت به فساد مالی چنین گشاده برخورد می‌کند؟


  چرا وقتی وزیر مختار انگلیس، به صدر اعظم فتحعلیشاه پیشنهاد می‌کند برای رفع قحطی در ایران، کاشت سیب‌زمینی را رواج دهد، صدر اعظم حتی بابت این کار (که وظیفه ذاتی اوست) رشوه می‌خواهد؟!


  چرا جیمز موریه در داستان حاجی بابای اصفهانی، از شاه تا گدای ایران را رشوه‌گیر می‌داند؟ و از همه مهم‌تر چرا در سال‌های اخیر، همۀ ما حس می‌کنیم که فساد روز به روز بیشتر ما را احاطه می‌کند و از هیچ روزن و برزنی   نمی‌گذریم مگر این که سایۀ آن را احساس می‌کنیم؟


  در دورۀ دانشجویی، استادی فرهیخته و مؤمن داشتم که بعدها به مقام وزارت هم رسید. روزی به وی گله کردم   فلان کس، با اتکا به ریش و ظاهر انقلابی، مرتکب انواع مفاسد مالی می‌شود و کاش لااقل ریشش را بزند تا آبروی اسلام را بیش از این نبرده باشد.

  در کمال تعجب، استاد پاسخ فرمود: فساد یک گناه مخفی است اما ریش زدن یک گناه علنی است که قبحی بیشتر دارد. آن شخص هم اگر مرتکب گناه مخفی فساد مالی است، اما مرتکب گناه علنی اصلاح ریش نمی‌شود! با چنین نگاهی، می‌توان منطق بسیاری از انتصابات این استاد بزرگوار و همفکران‌شان را درک کرد.


  آقای ایکس که مسؤولیت‌های دولتی مهمی داشته است، چندی پیش در جریان بحثی رو در رو، به تندی مرا متهم می کرد به خاطر صحبت‌هایم در فلان برنامه شبکه 4 (زاویه) از حلقۀ وفاداران نظام خارج شده ام.

  به آرامی از وی خواستم که به جای عصبانیت از نقدهای بی‌تأثیر من، به برخورد با مدیران مفسد بپردازد و اشاره کردم به مدیری که حتی خریدهای مایحتاج منزلش را توسط مأمور تدارکات و از بودجه دولتی انجام می‌داد. خیلی عادی پاسخ داد که اگر دروغ بد است، غیبت بدتر است و دلیل نمی‌شود اگر مدیران دزدی می‌کنند تو به تضعیف نظام بپردازی! یعنی واقعاً باور داشت دزدی و فساد مدیران به اندازه چند کلمه نقد دل‌سوزانه من، موجب تضعیف نظام نمی‌شود.


همین داستان را برای یکی از دوستان صادق که به سلامتش ایمان دارم تعریف کردم. پاسخ وی نیز مرا حیرت‌زده کرد: تو زیادی به بیت‌المال حساسیت داری. حالا یک مدیر ارشد با کلی گرفتاری، فرضاً که گوشت و مرغ منزلش را هم از پول دولت بخرد، به کجا برمی‌خورد؟

بوی تعفن فساد در شامه معتاد ایرانی


از این دوست بزرگوار باید سؤال کرد که اگر فردی یک بار جیب تو را زده باشد، آیا حاضری بخش بزرگی از ثروتت را به وی بسپاری؟ پس چگونه می‌شود به کسی که جیب یک ملت را می‌زند، اعتماد کرد؟


غرضم از بیان این وقایع و مثال‌ها، آن است که نشان دهم جامعۀ ایرانی هرچند از فساد به زبان می‌نالد، ولی در عمل، آن را عرفی و تاحدی عادی می‌پندارد و شامه‌اش از بوی تعفن آن، منزجر نیست.

  وقتی مقالۀ تقلبی وزیر یکی از دولت‌ها فاش شد، هیچ‌کس نپرسید چنین شخصی آیا شایستۀ تربیت دانشگاهیان ایران اسلامی هست؟ و وقتی تقلب مقالۀ وزیر دیگر همان دولت فاش شد، کسی نگران نشد که وزیر متقلب در علم، می‌تواند در قراردادها و ساخت و سازها هم متقلب باشد.


  آقای ایگرگ در طول مسئولیت خود، قراردادهای بی‌شماری به دیگران واگذار کرده و از محل دریافت درصدی از آن‌ها، آپارتمان‌های متعدد در شمال تهران و زمین‌های متعدد در شمال ایران دارد.

   اگر هم از وی سؤال شود احتمالاً این درصد رشوه را قابل توجه ندانسته و مزد زحمات خود تلقی می‌کند. او و سایر آحاد جامعۀ ایرانی متوجه نیستند  یک درصد کوچک رشوه در یک قرارداد کلان، شاید خودش عدد بزرگی نباشد، اما امکان نظارت مدیر رشوه‌گیر بر خروجی آن قرارداد را از بین می‌برد و کل بودجه آن را ضایع می‌سازد.


از همه بدتر، مفاسدی است که تأثیر طولانی مدت دارد. فساد در بخش حمل و نقل، تأثیرش را تقریباً بلافاصله در حوادث هوایی و جاده‌ای نشان می‌دهد، اما فساد در استخدام معلم، تأثیرش را دهه‌ها بعد و به شکلی عمیق بر جای خواهد گذاشت.

  همۀ ما تأثیر فساد بر ریزش متروپل را لمس می‌کنیم و نگران می‌شویم، اما کسی دغدغۀ این را ندارد که جذب اساتید ناشایسته در دانشگاه‌ها (ولو به استناد شعارهای ارزشی)، چه بلایی بر سر اقتصاد و اجتماع و تمدن ایرانی خواهد آورد.


تا زمانی که جامعۀ ایرانی، فساد را به مثابه ویروس کرونا تلقی نکند (یعنی کم و زیادش فرقی نمی‌کند و به هر حال می‌تواند تکثیر شود و بیماری به وجود آورد)، روند گسترش این سرطان اجتماعی، فرهنگ و تمدن و زندگی روزمره ما را به سمت تباهی خواهد برد.

  تجربۀ برخوردهای شدید و غلیظ قضایی در سال‌های اخیر، نشان داد که نه تنها اعتماد جامعه جلب نشد، بلکه با تبرئۀ بعدی برخی از محکومان مهم‌ترین این پرونده‌ها، باور همگانی بیش از پیش سست شد.

  پس تنها راه این است که آحاد جامعه نسبت به این امر حساس شوند و مدیران یک‌شبه ثروتمند شده را آلوده و شوم بدانند و از تماس با آنها بپرهیزند.


  البته نظام حکومتی باید بداند برخورد با مفسدین رده بالا (که وجدان ندارند و خود را مخاطب آیه شریفه "انا من المجرمین منتقمون" نمی‌دانند)، خلاف مصلحت نظام نیست، بلکه عین مصلحت است.

  این تفکر که برخورد با مدیران عالی به جرم فساد مالی، مایۀ دل‌سردی طرفداران نظام می‌شود، همان عاملی است که وضع را به اینجا کشانده و به مفسدان، نوید "هنيئا للآكلين" داده است.

   اما تک‌تک ما مردم هم، اگر فساد را نمی‌پسندیم و از آن در عذاب هستیم، باید آن را برای همگان، حتی نزدیکان خودمان مشئوم و مرض تلقی کنیم، نه این که برای خود و خانواده‌مان "زرنگی"، و برای سایرین "جرم و گناه" بدانیم.

ارسال به دوستان