جوان 28 سالهای که به اتهام ضرب و جرح و پاره کردن پرده گوش یک کودک به کلانتری احضار شده بود، درباره این ماجرای تکان دهنده به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: خودم هم نفهمیدم چرا این حادثه تلخ رخ داد.
چند روزی بود که صاحبخانه بهانههای مختلفی را برای تخلیه منزل مطرح میکرد، یک روز پیام میداد قصد دارد به رهن خانه اضافه کند، روز دیگر درباره افزایش اجاره سخن میگفت، برخی اوقات نیز برای تمدید اجاره رقمهای دهها میلیونی درخواست میکرد، درحالی که درگیر این مشکل حاد بودم همسرم نیز التماس میکرد تا در همین مکان اجاره را تمدید کنیم چرا که دیگر توان اسباب کشی نداشت.
اومی گفت وقتی سخن از تخلیه منزل به میان میآید همه وجودم میلرزد و دیگر نمیتوانم به اسباب کشی ادامه بدهم. در مخمصه بدی قرار داشتم و نمیتوانستم تصمیم درستی بگیرم. از سوی دیگر نیز سروصدای فرزندان همسایه طبقه بالا آسایش و آرامش را از ما سلب کرده بود.
یک بار وقتی به همسایه تذکر دادم تا از بازی بچهها جلوگیری کند، رو به من کرد و گفت: «پسرجان شما مستاجر هستی و من مالک ساختمانم، اگر از این وضعیت ناراحتی میتوانید به جایی بروید که آرامش بیشتری داشته باشید!» به او گفتم این چه ربطی به موضوع دارد من هم اجاره خانه میدهم! خندید و گفت: باز هم مستاجر هستی و ملک در اختیار تو نیست! دیگر پاسخی نداشتم و به ناچار به خانهام رفتم.
همسرم گفت: آپارتمان نشینی همین است و باید این موارد را تحمل کنی. خلاصه آن روز ظهر وقتی از سرکار به خانه بازگشتم پسر همسایه با یکی دیگر از دوستانش مشغول بازی روی پلهها بودند و بالا و پایین میپریدند. به پسر همسایه گفتم کمی آرامتر بازی کنید تا مزاحم استراحت همسایهها نشوید اما او اصلا به تذکرم توجهی نکرد.
بعد از صرف ناهار روی تخت دراز کشیده بودم که باز هم پیامکی از صاحبخانه رسید. او نوشته بود صد میلیون تومان به رهن و یک میلیون تومان به اجاره منزل اضافه کنید و گرنه تا آخر هفته فرصت تخلیه دارید. با خواندن این پیامک درحالی روح و روانم به هم ریخت که سروصدای بچهها نیز به شدت آزارم میداد.
با عصبانیت در را باز کردم و فریاد زدم: «آی بچه مگر تو آدم نیستی؟! نگفتم مزاحم استراحت دیگران نشوید!» پسرک وقتی خشم مرا دید گفت الان به پدرم میگویم. با این جمله کنترل خودم را از دست دادم و سیلی محکمی بر صورتش نواختم. هنوز در خشم و عصبانیت خودم غوطه ور بودم که ناگهان سروصدای عجیبی در راهرو بلند شد.
پدر آن پسر خردسال محکم به در منزل ما میکوبید، وقتی در واحد آپارتمان را گشودم، پسرک را با صورتی کبود دیدم که اشک ریزان گوشش را گرفته بود و پدرش فریاد میزد تو را میکشم! با دخالت همسایگان از اتفاقات بدتر جلوگیری شد اما او از من به دلیل آسیب دیدگی گوش فرزندش شکایت کرده است. اکنون نه تنها خیلی پشیمانم که نتوانستم بر خشم خودم غلبه کنم بلکه دلم به حال آن کودک میسوزد که روزگارش را تباه کرده ام. از طرف دیگر نیز باید این خانه را تخلیه کنم چرا که توان پرداخت چنین مبلغی را ندارم .
گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و تشکیل پرونده قضایی برای ایراد ضرب و جرح عمدی، این پرونده با صدور دستوری ویژه و راهنماییهای سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی دقیق قرار گرفت و اقدامات مشاورهای در این باره آغاز شد.